============================================================
رسالهآ فهرست آثار محمدبن زكرياى رازى از بيرونى و رساله المشاطه در ضمنو مجموعهاى خطى است در ليدن به نشاني133 شرقى گوليوس 4 1429: فهرست اين و مجموعه را آقاى دانش پژوه در فهرست ميكر وقيلمهاى كتابخانهآ مركزى دانشگاه تهران ص 5565 بدست داده است.
علاوه بر آن سه رسالهآ كوچك در اين مجموعه از غضنفر هست : 1. تعليق من كتاب تتتخب صوان الحكمه 2. ختصر تتمة صوان الحكمة للبيهقى: 3. مختصرالملحقه يتتمة صوان الحكمة يا مختصر الرسالة الماحقة بكتاب تتمة صوان الحكمة يا اتمام التتمة. علاوه بر اين تعليقات و حواشى بر اين سه كتاب هم از غضنفر است. آقاى دانش پژوه. (ص 556) مى گويد: «نويسندهآ نسخه كه همان ابن الغلام القونوى است و در 692 همة اينها را به انجام رسانده است مى گويد كه اين تعليقات و حواشى را من در نسخهآ استادم غضنفر به خط خود او يافتم و در اين نسخه آوردم.» ابن إلغلام القونوى نويسنده نسخه نام استاد خود را چنين آورده است: «مولانا الشهيد المتبحر افضل المتأخرين فيلسوف الروم فخرالدين ابواسحق ابراهيم الغضنفر بن محمدبن ابراهيم التبريزى»؛ بنابراين پيش از سال 92ع كه سال كتابت اين نسخه است غضنفر تپريزى «شهيدي و يا به عبارت ديگر كشته شده بوده است و چون صيدنه را در سال 678 كتابت كرده است پس مرگ او ميان سال 678 و 692 بوده است.
غضتفر تبريزى در رسالهآ المشاطه ميگويد كه از زمان وفات ابوريحان تا سال ولادت و من 184 سال فارسى گذشته است. در همين رساله تاريخ وفات ابوريحان را شب جمعه آ وه رجب سال 440، از قول ابوالفضل سرخسى شاگرد ابوريحان، نقل كرده است. صد و وه هشتاد و چهار سال شمسى تقريبا 189 سال و هشت ماه قمرى مى شود و با اين حساب ور سال تولد غضنفر تبريزى بايد سال 630 هجرىى باشد (تقريبا) اينكه ابن الغلام قونوى نويسنده نسخه غضنفر تبريزى را «فيلسوف الروم» خوانده ه است نشانى است بر اين كه غضفر همچنانكه در رياضيات و نچوم دست داشته است فيلسوف هم بوده است و اين مطلب از علاقهآ او به شرح حال حكما و تلخيص صواز و المحكمة و لواحق آن معلوم مى گردد و نيز معلوم مى شود كه او در روم يعنى در حوزه اقتدار سلاطين سلجوقى روم و شايد هم در قونيه زندگى مى كرده است و شايد هم قتل در نتيجهآ آشوب ها و فتنههاى آن سرزمين كه در آن زمان گرفتار حملات مغول و مصرياز ور بود اتفاق افتاده است.
چنانكه اشاره شد غضنفر در المشاطه (ص 80) مى گويد كه يكى از شاگردار چهل و دو
صفحہ 42