بسبهرت ر باده. مه لرضر بروفور ها سرنم ورتو ر و شه روت تولررها بتهبت جهمادكى كلترت *سٹ ن نايره وهل ر) بجاهب ك الربهى الان ح
صفحہ 1
============================================================
ن ا اب يل ه رى او شنه نانان ف بيى مى هاب اون ته نتان ثات ختنة زيتنرنه ويت الر قع يه م فة غ تا اتنتنا د ش
صفحہ 2
============================================================
12 5
الورحار بهرو ممد مد د ماييتاه23 س زدى تهيسه وم تجيح و مترش مست قازيب
صفحہ 3
============================================================
مركز نشرد اتشگاهى تاريغ علم 572 كتاب الصيدنة فى الطب تاليف ابوريحان بيرونى تصحيح دكتر عباس زرياپ مركز نشر داتشگاهى، تهران چاپ اول1370 تعداد2500 وا. بانچيست: خيرالنساء آقاجانى صفحه آراة محمد سيداخلاقى خطاطى روى چلدة محمد احصايي ناظر چاب: محمدتقى اعتبارى هروفچينى: لاينوترون مركز نشرد انشگاهى ليتو گرافى: بهزاد چاپ و صحافى: ديبا 800 تومان حق چاپ براى مركز نشردانشگاهى محفوظ است ابوريحان بيروتى، محيدبن احمده 362.220 فى الصيدنة قى الطب ص. ع. به انگليى: ة (ار1ال8 81028 در اين تسخه مواضع افتاده از نسخهاصل عريى يا مواضع آن در ترجهآ قارسى برشده 1. داروشناسى -متون قديمى تاقرن4اق.2. دار و شناسى- واژهنامهها.3. گياهشناسى هزشكى. متون قديمى تا قرن ؟اق الف زرياب، عياس مصحح ب. مركز نشر (دانشگاهى. ج. عنوان.
61581
صفحہ 4
============================================================
حى رنرويته بات يتهاط آ ى ييى ش فهرست ر عنوان يشگفتار مقدمه متن صيدنه 623 فهرست نامهاى گياهان و جانوران و كانيهاى فهرست نام كتايها 727 فهرست نام اشخاص فهرست تج جايها چام فهرست نامهاى علمى گياهان و جان و كانيها فهرست لغات يونانى ز قهرست منايعى كه در مقدمه و حهى يطور مستقيم يا غير مستتم ى گن استفاده شده است
صفحہ 5
============================================================
صفحہ 6
============================================================
ا ا ا ب ا ا ا ا ا م نه د دل للرم
.پيشگفتار در پائيز سال 1341 هجرى شمسى كه به دعوت ايرانشناس بزرگ پرفسور هنينگ به داتشگاه بركلى ير واقع در كاليفرنيا رفته بودم ايشان نسخهاى عكسى از كتاب الصيدنه تآليف ابوريحان بيرونى را ر (نسخهآ عكسى كتابخانه غورشونلى زاده واقع در بورسه) به من دادند و از من خواستند تا لقات 2 خوار زمي آن كتاب را براى ايشان استخراج كنم و نيز گفتند اگر ممكن است كتاب را براى طبع و نشر آماده سازم. من لغات خوارزمى نسخه را براى ايشان آماده كردم، اما در آماده كردن كتاب براى نشر ر مردد شدم، زيرا مشكلات كتاب از جهتخط و افتادگى و تحريف و تصحيف مخصوصادر لغات يونانى و يه سريانى و هندى و سندى فراوان بود و من به جهت هين مشكلات در خود جرئت اقدام به اين كار را نديدم. اما مرحوم هنينگ مرا تشويق فرمود و گفت شما مى توانيد اين كار را بكنيد و بايد اقدام كنيد.ر دو سال اقامت من در بر كلى به جهت شغل تدريس در دانشگاه آن شهر كافى نبود كه من حتى مطالمه و بررسى خود را در اين كتاب به پايان برسانم. پس از بازگشت به تهران در مدت اشتغال در دانشگاه نتوانستم به اين كار بپردازم. پس از آنكه ناگزير به ترك دانشگاه شدم فراغتى دست داد تا آرزوى ر مرحوم هنينگ را جامهآ عمل بپوشانم و در مدت دو سال كار رونويسى و تصحيح و تحشيه به پايان رسيد. اما مشكل عظيمى كه در تهران داشتم و دارم دسترسى نداشتن به منابع و مأخذيراى تصحيح و جه تحشيه بود و من توانستم فقط با مراجعه به منابع محدودى كه در تهران امكان دسترسى به آنها موچود جه بود اين كار را انجام دهم و به هين دليل تصديق مى كنم كه اين كار هنوز ناتمام است.
هفت
صفحہ 7
============================================================
در سال 1362 كار خود را با راهنمايى دوستان دانشمند خود آقايان دكتر مهدى محقق و بهاءالدين خرمشاهى از نظر آقاى دكتر نصرالله پورجوادى رئيس بحترم مؤسسهآ نشر دانشگاهى كه از فضلاى يور نامدار مملكت ماهستند گذراندم و ايشان دستور طبع و نشر آن را دادند و اين كار را به عهده جوان دانشمند آقاى مهندس معصومى همدانى گذاشتند. خوشبختى اين كتاب در اين بود كه شخص فرزانه و برجستهاى مانند مهندس معصومى هيدانى كه كارهاى علمى بالاتر و بايستهتراز اين كار داشت كار چاپ آن را زير نظر گرفت و مخصوصا در تهيهآ فهارس لاتينى و يونانى يارى بسيار گرانبهايى كرد. من اكنون به خوانندگان اعلام مى كنم كه اگر در چاپ اين كتاب محسناتى مى بينند از آقاى مهندس معصومى است و متآسفانه اغلاط چاپى كتاب از غفلت من ناشى شده است.
واى من برخود فرض ميدانم كه اولا از آقاى دكتر پورجوادى تشكر كنم كه اين كتاب را مورد توجه قرار دادند و ازهيچ گونه مساعدتى در تسريع و بهبود كار دريغ نكردنده و اگر تآخيرى در چاپ كتاب حاصل شد ناشى از عوارض خارج از قدرت ايشان بود، و ثانيا از آقاى مهندس معصومى همدانى كه يايهر همهآ مشاغل و گرفتاريهاى علمي وقت پرارزش و گرانبهاى خود را صرف تصحيح نمونهها و نظارت بر ور طبع كردند و من هرگز از عهدهآ سهاس ايشان بر نخواهم آمد. ، از كار كنان دلسوز و علاقه مند و فاضل نشرد انشگاهى مخصوصا از آقاى اخلاقى كه هميشه با روى باز و آمادگى كامل تقاضاها و زحماتى را كه به ايشان ميدادم ميپذيرفتند و حد اعلاى مساعدت را يه مى فرمودند تشكر مى كنم.
چنانچه قسمت دوم اين كتاپ كه مخصوص تعليقات است چاپ شود نظريات و تصحيحات و وه ملاحظات بيشترى مبنى بر كتب و انتشارات و تحقيقات تازه در اين باب خبواهد أمد عباس زرياب شهريور 1349 هشت
صفحہ 8
============================================================
اق .. . ج ه ج جب مقدمه نسخهآ اصلى كتاب الصيدنهج نسخهآ عربى كتاب الصيدنه تآليف ابوريحان بيرونى (متوقى در دوم رجب سال 440) در كتابخانهآ وقفى حاج ابراهيم غورشونلى زاده (تاريخ وقف ظاهرا 1268، دو رقم اول در مهر ناخواناست) واقع در شهر بورسه از شهرهاى تركيه بهدست آمده است. اين نسخه يور را نخستين بار پرفسور زكى وليدى طوغان از دانشمندان بنام تركيه شناخت و آن را به ه پرفسور هلموت رينر دانشمند اسلام شناس مشهور آلمانى اطلاع داد. ريتر هم آن را به دكتر ماكس مايرهوف كحال و خاورشناس آلمانى كه سالها در تاريخ طب و داروشناسى وور اسلامى كار مى كرد خير داد (در ژوتيهآ 1930 م.). اين نسخه كه نخست در شهر قيصريه (سزارياى قديم واقع در كاپادوكيه) بود و از آنجا به بورسه آورده شد به درخواست ريتر ر و با اجازهآ فهمى بيك مدير نسخ خطى وزارت آموزش تركيه از بورسه به استانيول برده شد و در آنجا از آن عكس برداشتند. نسخهآ عكسى در پايان سال 1930 بهدست مايرهوف رسيد و او در پائيز سال 1931 از زكى وليدى طوغان اجازه گرفت تا درباره كشف او اطلاعاتى منتشر كند و با اين ترتيب جهان دانش از وجود اين نسخه مطلعو گرديد.
اما از وجود ترجمهآ فارسى كتاب الصيدنة مذتها پيش اطلاع حاصل شده بود. آقاى بوريج (ع111ع1.167) در سال1902 مسپحى نسيخهاى از ترجمه فارسى را كه به نشانى 2243.»ل در موزه بريتانيا موجود بود در مجلهآ جمعيت آسيائى پادشاهى (سال 1902، ص 333 تا 335) معرفى كرده بود. نسخه مذكور در سال 1190 هجرى قمرى در شهر دهلى استنساخ شده بود (مايرهوف، مقدمه آلمانى بر مقدمه كتاب الصيدنه، ص 9 و 10).
صفحہ 9
============================================================
مايرهوف مقدمهآ كتاب الصحيدنهآ بيرونى را در مجموعهآ منابع و تحقيقات علوم طبيعى و ه پزشكى (دفتر سوم، از جلد سوم)، نشر يوليوس اشيرينگر، 1932، با تزجمهآ آلمانى و حواشى و توضيحات منتشر ساخت (متن عربى مقدمه در 17 صفحه و ترجمه آلمانى در ه 52 صفحه).
كاتب نسخه عربى شخصى است به نام ابراهيم بن محمدين ابراهيم تبريزى معروفج به غضنفر كه آن را در سال 678 هجرى قمرى استنساخ كرده است. ما دربارهآ غضنفر تبريزى در صفحات آينده سخن خواهيم گفت. او در پايان نسخه نوشته است: «ين آولر وهذاالكتاب الى الجزء التاسع. عشر كان بخط حيوان عديم العقل سقيم الرأىيه مختلط الذهن مختل الادراك مأوف الطبع مشوش موسوس و كان ملقبابديودست، قاجهدت ه فى تصحيحه واصلاحه، فلم يمكنتى لفرط سقم الكتابة وكثرة خطاياها وذلك بعد تضييع برهة من الزمان بامحاء ما عثرت عليه من الزلل و اصلاح ما فجمت عليه من الخلل وجه الخطا الفاحش وانما ذكرت ذلك ليعلم من وقع اليه هذاالكتاب ان الفساد من اى جهة ه وقع فيه ولاينسبه الى جانب المصنف او الى غيره والله اعلم، كتبه غضنفر التبريزى ف يه آخر سنة 678 هچريه».
ترجمه: «از آغاز اين كتاب تا جزه نوزدهم په خط جانورى بى خرد بيماررآى آشفتهذهن پريشان حواس آفت سرشت درهم ديوانهوار بود كه ديودست لقب داشت، من در تصحيح و سامان دادن آن كوشيدم اما نتوانستم زيرا نوشتن او بسيار نادرست و ور لغزشهاى آن زياد بود و اين پس از آن بود كه مدتى وقت ضايع كردم تا لغزشهايى را كه به آن بر خوردم محو كنم و نابسامانيهاى آن را به سامان بياورم. اين همه بزاى آن گفتم تا كسى كه اين كتاب به دست او برسد بداند كه تباهيها در.آن از چه راهى رسيده است و آن تباهيها را به مصنف يا كسى ديگر نسبت ندهد، و خداوندداناتر است. اين سخنان وه را شضنفر تبريزى در پايان سال 678 هجرى نوشته اين «ديودست» كه غضنفر نسخه صيدنه را از دست نويس او استنساخ كرده است خود آن را از روى نسخه اى نوشته بود يو كه تاريخ كتابت آن روز چهارشنبه بيستم ربيع الاول سال 468 بوده است (پايان ورق 2133). اين نسخه مورخ سال 468 در قرن ششم هجرى به دست دانشمندى به نام ظهيرالحق ابوالمحامد محمدين مسعودبن محمدبن الزكى الغزنوى افتاد و او آن را با ه نسخة اصل كه به خط ابوريحان و شيخ احمد نهشعى (كذا! و درست: بيهقى) بوده مقابله كرده است. او مى گويد كاتب نسخه مورخ 468 اهل تصحيف (تغيير و تبديل ) بوده است.
صفحہ 10
============================================================
اما نسخهآ اصلى كه به خط ابوريحان و احمدا بيهقى بوده است و محمدبن مسعود غزنوى نسخه 468 را با آن مقابله كزده است در حال «سواد» يعنى طرح و گرده بوده و به «بياض» يعنى وضع قطعى و نهائى در نيامده بوده است، زيرا مصادف با سالهاى آخر ابوريحان بوده است و مجال آن پيدا نشده است كه از حالت مسوده بيرون پيايد و به صورت نهائى عرضه شود متن نسخه به خطه شيخ احمد بيهقى بوده است كه نامهاى ى داروهاى مشهور را، فهرست وار، از روى كتب ديگر نوشته بود. حواشى متن به خط جو ابوريحان بوده است كه خطى درهم (مقرمط) و آشفته (مشوش) بوده است و در شرح داروهاى مذكور در متن و وصف داروهاى غريب و ذكر نامهاى گوناگون و معانى متفاوت ان بوده است و چون در حاشيه نوشته شده بود سطرهاى آن مرتب و يكسان نبوده .است وبه اصطلاح غزنوى «مختلفة الاوضاع، بوده است وحروف را ناقص نوشته بوده ه است. از اين رو، نسخههاى مختلف كه از روى اين نسخه اصل استنساخ شده بود.
داراى كاستى و فزونى و تصحيف و تحريف بوده اسست و ترتيب و فصل بندى آنها نيزه مختلف و متفاوت بوده است.
نويسنده نسخهاى كه از روى نسخه سال 468 نوشته است اين نوشته غزنوى را كه در پشت ورق نخستين ثيت كرده عيتا استنساخ كرده و براى خوانندگان بعدى حفظ كرده است و پس از نقل نوشتهآ غزنوى رقم مالكيت نسخه را كه نيز غزنوى نوشته يود نقل كرده است و نخست گفته است: «ثم كتب اسمه عليه هكذى» و بعد قول غزنوى را يهد آورده است: «تداولت الايام بالتوبة لمحمدبن مسعودبن محمدبن الزكى فى سنة تسع وه اربعين وخمسمائة فتصفحه وكان كاتبه مصحفا فصحح بالمقابلة و كان بعض الكلمات فى السواد مقطوعة الذنابى لتقويس الكتابه فلذلك جاءت بتراء». بعد مى افزايد: «تم كلام الامام محمدالغزنوى فيما حكاه عن جال هذاالكتاب وكانت الحواشى المكتوبة ف ه هذه النسخة كلها ايضا يخطه رضى اللهعنه، ترجمه: «روزگار اين كتاب را به نوبت دست به دست گردانيد و در سال 549 به محمدبن مسعودبن محمدبن الزكى سپرد. او آن را بررسى كرد (و دريافت) كه نويسندهآ ر آن تصحيف گر بوده است. بنابراين آن را با نسخههاى ديگر اين كتاب مقابله و تصحيح كرد. بعضى كلمات در سواد نسخه اصلى دم بريده بود زيرا خط و كتابت را قوسدار ور كرده بودند و از اين رو كلمات دم بريده بودل. «سخن امام محمد شزنوى در بيان وضع و وهد حالت اين كتاب به پايان رسيد. حواشى كه در اين نسخه نوشته شده بود نيز همگى به ه خط او بود خداوند از او خشنود بادام
صفحہ 11
============================================================
غضتفر تبريزى پس از اين سختان چنين نوشته است: «كتبه ابراهيم بن محمدين ابراهيم التبريزى المعروف بغضنفر فى اواخر سنة 678 هجرية على صاحبهايه افضل الصلوة والتحيات». مهر بادامى كه ظاهرا مهر خود غضنفر است در نسخهآ عكسى وه سياه شده است.
از آنچه نقل شد مطالب ذيل معلوم مى گردد 1. غضتفز تبريزى كه سخت معتقد و شيفته ابوريحان بوده است، و رسالهاى به نام و.المشاطة لرسالهالفهرست درباره او نوشته است (و ما در اين باره سخن خواهيم گفت)، كتاب الصيدنه را از روى تسخه «ديودست» استنساخ كرده و در پايان كتاب او را به جهت ناشايستگى او به بى شعورى و آشفتگى حواس متهم داشته است و همه اغلاط و تحريفات را به گردن او انداخته است. اما چنانكه غزنوى متذكر شده است بيشتر و تحريفات و تصحيفات ناشى از خود نسخه اصلى بوده است زيرا آن نسخه در حالو «سواك بوده و به بياض تيامده است و كاتبان بعدى هم به جهت درهم بودن خطو و ى ابوريجان نتوانستهاند آن را بخوانند. غزنوى مى گويد كاتب نسخهآ 468 هم تصحيفگر بودهااست و بنابراين انداختن همه تقصيرات به گردن «ديودست» شايد درست نباشد تشخيص اينكه چه تحريفات و تصحيفاتى در نسخهآ 468 بوده و چه تحريفاتى بر اثر بى شايستگى ديودست بوده است ممكن نيست.
و.ا. متن كتاب الصيدنه هرگز از سواد په بياض نيامده و به صورت نهائى عرضه نشده است. چنانكه ابوريحان خود در مقدمه صيدنه (ص 17) گفته است، شيخ احمد بيهقى ه . او را در تدوين كتاب يارى داده است و ابوريحان در حال تأليف كتاب بيش از هشتاد سال داشته است و چشمش ضعيف و گوشش سنگين بوده است. چنانكه از نوشته ور غزنوى برمى ايد بيهقى متن مسوده را به خط خود نوشته است و اين متن متضمن نام داروهاى مشهور از روى كتابهاى داروشناسى بوده است. شرح داروها را ابوريحان در حواشى نوشته و نام داروهاى نامشهور (غريب) را بر آن افزوده و نامها و معانى ه گوناگون آن را ياد كرده است. يعنى كار ابوريحان اگرچه در حاشيه نوشته شده است، كار اصلى بوده است و كار بيهقى اگرچه در متن بوده است اما فهرست وارى از نام داروها بوده است تا ابوريحان آن را ببيند و شرح دهد. ابوريحان يه جهت ضعف چشم سطور را در حواشى يكسان نتوشته و خطش آشفته و درهم بوده است و حروف را نيره گاهى ناقص نوشته است..
3. نسخهاى كه سر سال 48؟ نوشته شده بود به دست محمدبن مسعود غزنويير دوازده
صفحہ 12
============================================================
منافتد و او اين نسخه را با نسخه اصل يعنى خط ابوريحان و بيهقى مقايله مى كند نسيخههاى ديگرى هم از اين كتاب در دست او بوده است كه همه در ترتيب و تبويب و وه ا:كاييتى و فزونى متفاوت بودهاند نسخه غزتوى در نتيجه تصحيح و مقابله بهتر ازوه نسخههاى ديگر شده است.
2. نسخه اى كه غضنفر از آن استتساخ كرده است به خط ديودست بوده است. اما معلوم نيست كه ديودست آن را از روى همان نسخهآ 468 استنساخ كرده است يا از روى نسخهاى كه از روى آن توشته شده بوده و په عبارت ديگر معلوم نيست كه نسخه ديودست از لحاظ ترتيب در مقام دوم است يا سوم.
5. از گفتهآ غزنوى چنين برمى آيد كه كاتبان و از جمله كاتب نسخهآ 468 حواشى وهر : ابوريحان و متن بيهقى را با هم درآميختهاند و آن را به صورت متن در آورده اند. اما خود ر غزنوى بر نسخه خود حواشى نوشته است و كاتب بعدى همان حواشى را عينا در حاشيه نقل كرده است. اين نكته براى مطالبى كه خواهد آمد مهم است.
شادروان مجتبى مينوى كه نسخه عكسى از اين كتاب براى دانشگاه. تهران تهيه يور كرده است در ضمن شرح حال مفيدى از ابوريحان در مجموعه بررسيهائى درباره و ابوريحان به مناسبت هزارهآ ولادت او كه از طرف شوراى عالى فرهنگ و هنر در 1352 در تهران منتشر شده است، مطالبى درباره اين نسخه غورشونلى زاده دارد كه متأسفانه وا اا بعضى اشتباهها در آن ديده ميشود.
شادروان مينوى در صفحه47 مجموعه مذكور مى نويسد: نسخه به چند خط مختلف ى است. صفحهآ اول به خط غضنفر تبريزى است و از ورق 125 تا آخر از حيث خط و كاغذ متفاوت است و ظاهرا خط اين اوراق هم خط همين غضنفر باشد.... در حواشى اوراقى پهم كه به خط همان ديودست است تعليقاتى به خط غضنفر تبريزى ديده مى شود كه عالبا چون مركيش دوائى داشته است كه در كاغد نفوذ مى كرده اطراف خط و پشت صفحه سياه شده است. خط او شبيه به خط زنانه است ولى خط ديودست هم بسيار يد است...» (ص 47 و 48).
اين سخن شادروان مينوى به چند جهت درست نيست. نخست اينكه آقاى مينوى ور پتداشته است كه فقط صفحهآ اول و نيز ازورق 125 تا آخر كتاب به خط غضنفر است، و ا چنانكه در صفحه 9؟ نيز مى گويد: «ديودست از روى اين نسخهآ خط غزنوى استنساخو كرده بوده و غضنفر تبريزى آن را تمام و تصحيح كرده است». ايشان ظاهرا اين مطلب و را از عبارت غضنفر در آخر كتاب «.. كان بخط حيوان عديم العقل..» استتباط كرده
صفحہ 13
============================================================
است. آما از اين عبارت غضنفر برنمى آيد كه همين نسخه بهخط ديودست است بلكه مقصود غضنفر نسخهاى است كه او از روى آن استنساخ كرده است و اينكه پس از آن مى گويد: من اين را نوشتم تا اغلاط كتاب را به مصنف يا ديگران نسيت ندهند مؤيد ج اين مطلب است. غضنفر مى گويد: مذتى در محو لغزشها و اصلاح خللهاى آن صرف كردم..؛ اگر نسخه به خط ديودست بوده است و غضنفر در محو و اصلاح خطايا كوشيده است بايد اثرى از اين محو و اصلاح در آن قسمت كه به خط ديودست است و ديده شود در صورتى كه در سرتاسر نسخه چنين محو و اصلاحهايى ديده نمى شود و وز معلوم ميشود كه كاتب همان قسمت هم خود غضنفر بوده است. نيزخط صفحه اول كه ير به دليل امضاى غضنفر از خود اوست با خط بقيهآ كتاب فرقى ندارد و معلوم است كه همه به يك خط است. بلى از ورق125 به بعد خط و كاغذ فرق مى كند ولى تغيير خط و و م به جهت تغيير كاغذ است و معلوم مى شود كه غضنفر پس ازمدتى كه كاغذش تمام شده بود بقيهآ كتاب را برروى كاغذ ديگر نوشته است و اين تغييرگونهاى در خط او پديد آورده است ولى باكقت معلوم مى شود كه خط همان خط است و تغيير ظاهرى فقط در نتيجهآ تغيير كاغذ و قاصلهآ زمانى بوده است.
آقاى مينوى نوشته أست كه حواشى به خط غضنفر است ولى چون مركيش دوائى ور داشته است كه در كاغذ نفوذ كرده، اطراف و پشت صفحه سياه شده است. لازمه اينجوه حرف آن است كه صفحهآ اول كتاب و آن قسمت كه از متن به خط غضنفر است و نيز جه تمام حواشى كتاب چنين باشد در صورتى كه خط اين قسمتها روشن است و در ان هيج بور سياهى ديده نمى شود (مانند حواشى اوراق93ب و 94ب و كب و 2’1اب و بسيارى ردر از حواشى ديگر).
علت سياه شدن بعضى حواشى چيز ديگرى است و آن اينكه به شهادت اوراق دروچو بعضى حواشى سياهى ديده ميشود و با دقت در اين سياهيها معلوم ميشود كه خطوط و نوشتههاى آن معكوس و مقلوب است و به روشنى معلوم ميشود كه نويسنده در وه بعضى جاها يلافاصله پس از نوشتن كتاب را بسته است و مركب خشك نشده در صفحهآ ور مقابل اثر سياهى گذاشته است و اين آثار سياهى پس از دقت نشان ميدهد كه عكس.
همان حواشى صفحهآ مقابل است. ه.
نكتهآ ديگرى كه آقاى مينوى متذكر شده است و كاملا بى دليل است اين است كه توشته است دخط غضتفر شبيه به خط زنانه است ولى خط ديودست. هم بسيار بد است». ايشان براى خط زنانه و شباهت به خط زناته دليلى نياوزذه اند و اين استنباط چهارده .1م - - -- . . ضه تضتة فتضه فقتففة ضففات
صفحہ 14
============================================================
قابل قبول نيست و چنانكه گفتيم خط سرتاسر كتاب يكى است. اينكه گفته است ون تعليقاتى به خط غضنفر ديده ميشود نيز درست نيست. تعليقات به شهادت ورق اول كتاب كه نقل شد حواشى محمدبن مسعود غزنوى بر نسخه 468 بوده است و ديودست وه و غضنفر شرط امانت را بجاى آورده و آن تعليقات و حواشى را درست در حواشى و نوشتهاند و ما در اين باره باز سخن خواهيم گفت.
ماكس مايرهوف در مقدمهاى كه به آلمانى بر ترجمهآ آلمانى مقدمهآ الصيدنه نوشته ه است دربارهآ تسخه كتاب غضنفر مى گويد:جى «نويسنده تسخه عربى صيدنه موجود در كتايخانه بورسه داتشمند ايرانى معر ونى است به نام ابواسحاق ابراهيم بن محمدبن ابراهيم تبريزى معروف به غضتفر. زاخاو در مقدمهآ اتارالياقيه از غضنفر تبريزى تا اتدازهاى به تفصيل سخن گفته است. غضنقر در فهرست كتب محمدبن زكرياى رازى تأليف بيرونى كه در ليدن به شماره 2133ن حفوظ است نقش مهمى دارد. در اين نسخهآ منحصر به فرد اطلاعات بسيار گرانبهائى درباره زندگى و آثار محمدبن زكرياى وه رازى طبيبمايرانى از ابوريحان بيرونى ديده مى شود. در اين فهرست فهرست آثار خود بيرونى هم آمده است و غضنفر تتمهاى بر آن نوشته است كه در آن درباره سال شملرى زندگى و وه وفات بيرونى و تحقيقاتى در آثار بير ونى گزارش شده است. پس از آن عضنفر در اين نسخه (از ورق 66 تا 68) خلاصهاى كوتاه از كتاب صوان الحكمة تأليف ايوسليمان محمدين طاهرالسجستانى فيلسوف ايراتى ساكن در يغداد آورده است. غضنفر به گفتهآ خودشوهر صدوهشتاد و چهار سال شمسى پس از مرگ بيرونى متولد شده است به گفته زاخاو سال مرگ او بايد پيش از سال692 هجرى قمرى - 1293 مسيحى باشد و بنابراين غضنفر كه تسخە بورسه را در آخر سال 678 هچرى (تقريبا در ماه مه 1279) تكميل كرده است در حدود ده سال پيش از مرگ احتمالى خود اين كار را انجام داده است. غضنفر ظاهرا قسمتى از ه زندگى خود را وقف تحقيق در آثار «استاده كرده است. او مى گويد كه چگونه در آغاز بيهوده ..
مى كوشيده ابست تا كتاب التفهيم ابوريحان و ترجمهآ او را از كتاپ هندى ياتتجلى دريايد و ه چگونه استادش ابو عبدالله محمدبن ابى بكر تبريزى او را به فهم درست اين كتاب راهنمانآى كرده است. پس از اين راهنمائى غضنقر در آثار بيرونى تخصص مييايد و از اين رو انتظار و.ميرقت كه نسخه اى كه از كتاب الصيدنه استنساخ كرده است بى عيب باشد. اما چنانكه قتبلا اشاره شد معلوم گرديد كه چنين نيست و بسيارى از آشفتگيها و مواضع تحريف شده بايد ناشى از وضع بد تسخهاى باشد كه در برابر او قرار داشته است و چنانكه ديديم خود غضفر از اين وضع شكايت كرده است. اما ظاهرا خود غضتفر هم گاهى در حين نوشتن خوايش پرده است و مرتكب خطاها و غفلتهايى شده است كه مى توانست يه آسانى از آن پرهيز كند. نسخهآ او بورسه علاوه بر اين كاستيها نقص بزرگى دارد و آن افتادگيهاى زياد آن است و بهمين ج پانزده
صفحہ 15
============================================================
جهت نمى توان از روى اين نسخه منحصر به فرد چاپ كاملى از متن عربى منتشر كرد.
نسخه خطى كتاب الصيدنه كتايخاتهآ بورسه 134 ورق دارد كه هر ورقى داراى 22 سطر بهم فشرده است و هميشه خوانا نيست. حروف آن بهم پيوسته و در پيشتر جاها عارى از نقاط است. خواندن خط غضنفر چندان دشوار تيست؛ بيشتر دشوارى ها در اضافات ميان كلمات و در ملاحظات در حواشى است كه ظاهرآ آن چنان استنساخ شده است كه بحمد غزنوى در جوه نسخهآ خود نوشته بود. اين ملاحظات پيشتر به شكل كج و معوج نوشته شده است و مركب ج آن در كاغذ قابل نقوذ حاشيه نفوذ كرده است و بيننده مى پندارد كه محو شده است1 ، از اين و رو من از محمود ضدقى اقندى كه در خواندن متون دشوار ممارست دارد خواستم تا از نسخةه عكسى دست نويسى براى من آماده كند. البته اين نسخهآ او نيز نياز به تصحيحات زيادى دارد.
مقدمهآ كتاب صيدنه را بى هيچ ترديدى خود ايوريحان به تتهائى توشته است. اين مقدمه به وضوح نشان شخصيت اصيل او وحرص علمى او را به موضوعات مختلف و اطلاعات وسيع و ه علاقهآ او را به استطراد يه مطالب جنبى دارد. از همين قسمت كوتاه مى توان آشكارا تمايل او را يه به علوم طبيعى و تاريخ و زياتشناسى دريافت. در اين كتاب موضع عميق او در برابر دين اسلام و اعجاب او به ارزش علمى زبان عربى پيشتر از تأليفات ديگر او ديده مى شود. شايان توجه است كه در اين كتاب از مجادله درباره مؤلفان قديم تر كتابهاى داروسازى خبرى نيست. من در زبان عريى يك رساله داروسازى كه در برابر آثار گذشتگان ملاحظات انتقادى نداشته باشد نديده ام.
آنچه در تسخهآ خطى كتاب صيدنه بورسه موجود است 720 موضوع داروشتاسى است، با يهد توجه به اينكه همه موضوعات مربوط به حرف هر» وبيشتر حروف («ب) و رجه و «ق) از نسخه افتاده است. بيرونى چنانكه در آخر مقدمه گفته است داروهاى حيوانى و نباتى و معدنى را به ترتيب الفبائى دقيق اورده است. يحموع داروهاى مذكور در اصل نسخه بايد در حدود 0ك8 . دارو بوده باشد و اين معنيرا ميتوان به آسانى از ترجمهآ قارسى صيدنه، در صورت كامل بودن آن، دريافت. طول مياحث داروهاى گوناگون بسيار متفاوت است و از يك سطر تا چند صفحه رآ در بر مى گيرد. از اينجا معلوم مى گردد كه اين اتر در شكل كتونيش آماده براى عرضه به عموم نيوده است. احتمال ميرود كه بيرونى قصد داشته است بيشتر مباحث را يا مطالب جديدتر و تحقيقات بيشتر تكميل كند. در فصول طولانى دربارهآ داروها نخست نام آن داروها را ور به زبانهاى بختلف ذكر مى كند. اين زيانها تقرييا در همه جا شامل زبانهاى يونانى و سرياتى و فارسى و هندى است و در بيشتر جاها نام داروها را به زبان عربى و زبانهاى آسياى مركزى و ه جنوبى (خوارزمى و بلخى و تخارى و زايلى و سجزى و سندى و غير آن) نيز مى اورد. پس از و 1). در اينجا مايرهوف همان اشتهاه شادروان ميثوى را بصورت ديگرى مرتكب شده است. آقاى مينوى محو خطوط را از داروئى كه در مركب بوده ميداند و مايرهوف آن را از كاغذ قابل تقوذ حاشيه. گمان مى كنم آقاى مينوى نوشته مايرهوف را ديده و آن را بنحو ديگرى خواسته است اصلاح كند شانزده فقطتننت ن
صفحہ 16
============================================================
آن توضيحى دربارهآ نام عربى دارو ميدهد و صورتهاى گوناگون و مترادفات آن را و آمدن اين جوه كونامها را در اشعار عربى نيز متذكر مى گردد و اشعار زيادى را در اين باره نقل مى كند پس از وه آن خلاصهاى از نويسندگان علوم پزشكى و طبيعى دربارهآ شكل و بو و كيفيات ديگر آن مى آورد و نيز مطالبى دربارهآ مبدأ دارو و صفات آن و دربارهآ تقلباتى كه داروسازان در آن دار و مى كنند و دربارهآ بدل يا جانشين آن نقل مى كند. بعد گاهى يه گونهآ سطحى و گذرا به خواص ر درمانى آن دارو هم اشاره مى كند. بيرونى بطور كلى از ذكر خواص طبى داروهائى كه نقل مى كند خوددارى مى كند و چنانكه در مقدمه گفته است اين كار براى او دشوار بوده است. ا و ر خود را در امور طبى صاحب صلاحيت نميداند و بتابراين كتاب او طرح ساده اى براى وه توصيف داروها است.
هكارى بيرونى با احمد بيهقى يا توجه بنحوى كه بيروتى در مقدمه گفته است و با توچه به آنچه بحمد غزنوى درباره نسخه اصلى گزارش داده است چگونه بوده است؟ به دلايل عينى تعيين كيفيت اين همكارى خالى از اشكال نيست. زبانشتاسان بايد دربارهآ نقل قولهاى فراوانى كه در اين كتاب از مؤلفان قديم تر آمده است از روى اصول سبك شناسى تحقيق كتند. كلهل عمدهآ بيرونى در مواضع متعدد از تنوع گزارش هاى او و از استطرادهاى جالب توجه كاملا پيداست. در آنجا كه سخن از رأى و نظر شخصى به ميان مى آيد ظاهر است كه صاحب رآى خود ابوريحان است و سهم بيهقى در آن معلوم نيست. تا زمانى كه تحقيق اساسى زبانشناسى در ور متن يه عمل آيد مى حواهم آنچه را غزنوى در ورق نخستين كتاب آورده است بيذيرم، وان اينكه همكارى بيهقى به دستيارى و معاونت علمى محدود بوده است، يعنى او مطالب مربوط به وصف داروها را از كتب مؤلمقان سابق استخراج كرده و در دست بيرونى گذاشته است و تيز داروها را براى پيرونى آماده مى كرده تا او دربارهآ آنها تحقيق كند. ناتمام بودن متن چنانكه گفته شد از بيشتر فصول كتاب معلوم مى شود مثلا بر من روشن است كه بيرونى در بارهآ «عوده 80012)) كار زيادى نكرده است. اين ماده كه در جهان اسلام يراى و عطر دود آن با اهميت بوده است فقط نيم صفحه از كتاب را به خود اختصاص داده است و ر فقط اندكى از انواع آن در نواحى مختلف هند ذكر شده است و از خريد و فروش پسيار گستردهآ آن در بنادر آسياى جنويى اصلا سخنى يه ميان نيامده است. يكى از ناسخان كه به احتمال همان محمدين مسعود غزنوى باشد، در كنار متن حاشيهاى طولانى بر آن نوشته است و وه در آن از انواع عود و درجات خوبى و يدى آن سخن به ميان آورده و سرانجام جمترين راه را در بدست اوردن چوب عود كه امروز هم معمول است و يا تازه ساختن تنمهاى اين درخت انجام مى گيرد شرح داده است.
همچتين در بعضى مواضع مطالبى در يقدمه و جاهاى ديگر ديده ميشود كه نمى توان آن را ناشى از تنظيم قطعى آراء او دانست. البته گاهى، نه هميشه، تقصير بايد متوجه كاتبى باشد كه به جهت تندنويسى لقب «ديودست، داشته است. در اين گونه مواضع جملههائى به طور كامل هفده
صفحہ 17
============================================================
حدف شده است و در اشعار تحريف و تصحيف راه يافته است و يا اين اشعار در محل اصلى خود نيامده است. من نتوانستهام در همه مواضع متن را به يارى دوستان صديق خود به صورت و قابل استفاده در آورم» مايرهوف پس از آن از باب مثال ترجمهآ فصل مربوط به «اظفارالطيب» (102065 11118 يا پوسته حلزون دريائى قلاقع1 ق180101) را از صيدته بيرونى مى اورد يج و آن را با فصل همين دارو در ابن البيطار مقايسه مى كند كه قسمتى از ان از كتاب داروشناسى احمدالغافقى (قرن ششم هجرى. قرن دوازدهم مسيحى) گرفته شده است و ور ميگويد1: «در اين كتاب ابن البيطار بيشتر از اطباى مغرب عالم اسلام شاهد آورده شده است، مانند اسحاق بن عمران تونسى اقرن سوم هجرى. نهم مسيحى) و على بن رضوان مصرى معاصر جوانتر بيرونى. آنها هم از اظفار الطيب عربستان گزارش ميدهند، اما نه مانند گزارش زنده بيرونى كه بجز آن از آنچه از اين دارو خود در هندوستان ديده است خبر ميدهده. كتاب صيدنه بيرونى به عقيده مايرهوف بر كتايهاى يه الغافقى و ابن البيطار بى چون و چرا برترى دارد تا چه رسد به كتابهاى داروشناسى مهم ه ديگر و اين به رغم ناتمام بودن كتاب بيرونى است.
«اين دو مؤلف (اسحاق ين عمران و على بن رضوان) با فضل نمائى صفحاتى از قول دانشمندان ديگر پر مى كنند كه همگى مطالب يكسان از مؤلفان يونانى يا مؤلفان سريانى دربارهآ يك دارو تقل مى كنند. ضمنا گاهى آگاهيهاى خود را از گياهان داروئى اسيانيانى و آفريقاى شمالى و ى ى مصرى و سوريه مياورند. بيرونى نقلهاى خود را بطور منسجم بر طبق معنى و محتوا مرتب مى كند و شواهدى از ادبيات عرب مى آورد و همهآ اين مطالب را با عقايد و تجربيات خود وسعت ميبخشد. اين شواهد براى اظهار فضل و معلومات تيست بلكه براى آنست كه نشان وه دهد اين دارو در زبان: عرب چه نامهائى داشته است. مثلا درباره نارنج مى گويد كه عربى آن اترج و اترنج است و عوام مخصوصا در نيشابور آن را طرنج مى نامند و بعد مى گويد كه در سريانى اطروكا است و در فارسى باذرنگ است و وجه اشتقاقى براى آن از حمزة آصفهانى نقل ه مى كتد. بيرونى پس از آنكه مطلبى از جاليتوس نقل مى كند و انواع مختلف نارنج را ذكر ر ميكند هشت شاهد از شعراى عرب مى آورد كه تخستين آنها ابن الرومى است.
ابن البيطار در كتاب داروشناسى خود، كه حجم آن تقريبا شش برابر كتاب بيرونى است، 1. ترجمه تا اندازه اى آزاد است.
ميجده
صفحہ 18
============================================================
از صد و پنجاه مؤلف نقل مى كند كه تقريبا همهآ آنها پزشك هستتد و از اين باب خدمتى به تاريغخ يوه و طب كرده است كه بياندازه گرانبهاست. بيرونى فقط تقريبا از صد مؤلف تقل مى كند كه در ميان آنها اطبا و علماى طبيعى و حكما و اصحاب لغت و شعرا ديده ميشوند. علاوه بر اين از وه كتابهاى نقل مى كند كه تاكنون تاشناخته بودهاند و فقط از اين منقولات مى توان به صفات و خصوصيات آنها پى برد. بيرونى با اين كار به يك حوزهآ فرهنگى نظر مى اندازد كه ناكتون نويسندگان تاريخ علم آن را از نظر دور داشتهاند يعنى حوزهآ فرهنگى شرق ايران و مرزهاى قه هند در پايان هزارهآ اول پس از مسيح.په 2 چون من همهآ كتاب را به يعلت صعوبت قرائت به دقت بررسيى نكردهام با نگاهى به مقدمهآ آن و به فصل الف يعنى تقريبا به يك هشتم كتاب، قهرستى از مؤلفانى كه در اين قسمت مذكورور است به دست ميدهمء بيروتى از يونانيان از ارسطو نقل مى كند و در تقل خود بيشتر از دانشمندان مسلمان ديگر ترديد و احتياط دارد و مثلا در حالى كه كتاب الحيوان را از ارسطو مى داند درباره كتاب الاحجار مى گويد: *منسوب به ارسطوه از اطباى يونانى از جالينوس و اوريباسيوس و هر اطيوس و بولس ايگينائى نقل مى كند. نيز از عهد عتيق يعنىى از روايت سبعينى آن ، كه در خاورمياند و آسياى مركزى به زيان سريانى متداول بود، و نيز از اطباى سريانى مشهور و و مترجمان يونانى كتب طبيعى و پزشكى: از ما سرجويه پهودتى و پزشكان مسيحى جهاريخت و يوحنا بن ماسويه و سلمويه و حنين بن اسحاق و حبيش و قسطاين لوقا و ايشوع بخت اسقف سريانى تقل مى كتد. و هنچنين از جبرئيل نامى سخن به ميان اورد كه شايد با سومين عضوه خاندان مشهور بختيشوع يكى باشد، خاندانى كه از قرن دوم تا قرن پنجم هجرى (قرن هشتم تا يازدهم مسيحى) اطبا و عمال نامدارى براى خلفاى بغداد پيرون داده است. بيرونى از ج اطبائى كه به زيان عربى كتاب نوشتهاند محمدين زكرياى رازى و على بن ربن طبرى را نام ميبرد و هيپنين از پزشكان مسيحى يعتى ابوجريج و ابن البطريق و مسيح بن حكم و عيسى و بن ماسه و ابوعثمان دمشقى و سابوربن سهل نقل مى كند. بيرونى از ميان فيلسوفان، يجز ه ارسطو وكندى، از فارابى وابن الخمار وابوالحسن عامرى و مسكويه مطالبى مى آورد. اما از كتب ابن سينا، بزرگترين فيلسوف معاصر خودش، سخنى به ميان نمى آورد. شايد نسخمهاى مؤلقات ابن سيتا بدست او نرسيده بود، اما ممكن هم هست كه مناقشاتى كه ميان آن دو روى داده يود موجب شده باشد كه بيرونى آثار ابن سيتا را ناديده گرفته باشد زيرا او از يك پزشكجو معاصر ايرانى خود به تام ابن مندويه تقل مى كند.
بيرونى خود ميگويد كه نخستين محرك او براى تأليف كتاب القيدنه دو كتاب از محتدبن زكرياى رازى بوده است. يعنى كتاب صيدله و كتاب الايدال او. اما آنچه رازى درباره بر داروشناسى نوشته است منحصر به اين دو كتاب تيست، زيرا بير ونى در فهرست كتب رازى ر بجز دو كتاب مذكور كتابهاى ذيل را هم در داروشناسى به او تسبت ميدهد: كتاب بزرگى نوزده
صفحہ 19
============================================================
دربارهآ عطر وترشىها وبخورها (كتابه الكبير فى العطر والاتبجات والادخان) والقرا يادين الكبير و القراباذين الصغير و الادويه المسهلة فى كل مكان و بعضى كتابهاى كوچك رر موضوعات خاص. بر اين كتابها بايد مجلدات 21 تا24 مجموعه عظيم او را كه الحارى فى الطتب نام دارد و بجموعه داروشناسى بسيار پر حجمى است، نام برد. اين كتاب پس از مرگ او منتشر شده است2.
علاوه بر اين. بيرونى تقرييا در هر صفحه اى از صفحات كتاب خود از كتابهاى مؤلفانى نام مى برد كه ظاهرا در دار وشناسى بودهاند و براى ما كاملا يا تقريبا ناشناخته هستند از اين قبيل است: الاخوز2 يعنى خوزستاني ها وبشربن عبدالوكاب الفزارى مؤلف كتاب تفاسير الادويه و ايوزيد ارجانى وابوالعباس خشكى 7 وابومعاذ الجواركاتي9 ورسائلى وابوالحسن ترتجى وابوه محمد القيسىء و ابوحرالخطيبي7 كه از او همچون خيره در افيون نام مى برد هر بيرونى از زپانشناسان ماتند ابوحتيقهآ دينورى مؤلق كتاب النبات و اضمعى و حمزء اصفهانى و خليل ين احمد و ابن دريد و ابن السكيت ومبرد و ابوعبيده (معمر؟) و محمدبن ابى يوسف و كسائى و ابن الاعرابى نيز نقل مى كندر بيرونى با علاقه از شعراى عرب ماتند ابونواس و كتير و ناغهآ جعدى و اخوص و متنتى و ابن المعتز وابن الرومى وبديهى وكميت وحجاج وطرماح و شمعلة بن الاخضر وبشرين آبى ه حاوم و ديگران شاهد مى آورد. باقوت او را اديب اريب و لغوى مى خواند و مى گويد كتابى در «شرح شعر ايوتمامه نوشته يود ياقوت مى گويد اين كتاب را كه ناتمام مانده است و بخط خود بيرونى بوده است ديده است. حاجى خليفه نيز اين شرح را ديده است.
بيرونى از كتابهائى تام مى برد كه تعيين هويت آن تاكنون براى من ممكن نشده است، از ان جمله است: اخبار مروان9 وكتاب السموم وكتاب المشاهير كه از مؤلف آن به نام «صاحبه المشاهير» تام مىبرد، وكتاب الياقوته’“ افتاد گيهاى نسخهآ بورسه يه نسخهآ عربى كتاب الصيدنه موجود در بورسه يگانه نسخهاى است كه از اين كتاب 1. رجوع شود به فهرست كتابهاى رازيء شمارههاى 35 و 13 و 14 و 12. و نيز شمارههاى 29 و 32 و 25.
2. در قهرست كتابهاى رازى، شماره 1 ميگويد: «الجامع الكبير و قد مرف بالحاوى وهو كتعاليق لم يتصرق قيها و لم تتمه» 3. در اين ياره به آنچه بعد در اين مقدمه خواهد آمد رجوع فرمائيد.
ا4. درپارهآ كتاب اين شخص يه قسمت يعدى آين مقدمه رجوع شود 5. نام اين شخص در متن ما يه اشتياء جوازكاتى چاپ شده است. رجوع يه مطالب پعدى شود اد *. درست القتييى آست ومقصود ابن قتيبه دينورى است.
وي7. درست أبونصر الخطيهى است. به ماده افيون ير متن صيدته رجوح شود 8. درست اخيار مرر است و كلمه بعدى *ان» بوده است. مترجم قارسى نيز اين اشتياه را كرده است.
9. نقل و ترچمه به اختصار او مقدمهآ ماكس مايرهوف از صقحة 12 تا22.
است
صفحہ 20