18

Qamus Carabi Farsi

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

Genres

دژ بلند.

=الإجماع-

مص، اتفاق، اتحاد رأى؛ «أقر المشروع بالاجماع»: پروژه را همگى

تأييد كردند، يكى از چهار اصل عقيده اسلامى است وعبارت از اتفاق آراء مجتهدان در هر زمان وبراى هر امر دينى است.

=الإجماعي-

منسوب به (الإجماع) است، همگانى، عمومى.

=الإجمال-

مص؛ «بالإجمال» و«على الإجمال» واجمالا: بطور خلاصه، كوتاه.

=الأجمة-

ج أجم وأجم وأجمات وجج آجام:

بيشه شير، درخت پر شاخ وبرگ، گودال كه در آن آب راكد باشد.

=أجمد-

إجمادا [جمد]: بخيل وكم خير شد، به ماه جمادى در آمد،- ه: آن

چيز را جامد كرد،- حقه عليه: حق خود را بر او ثابت كرد.

=أجمر-

إجمارا [جمر] القوم على أمر: آن قوم براى امرى بهم پيوستند،- الأمر القوم: آن امر شامل همه قوم شد،- ت المرأة: آن زن گيسوى خود را بافت وپشت سر خود گره زد،- النار: آتش را آماده كرد،- الثوب:

جامه را با عطر آميخت وبخور داد،- الرجل او البعير: آن مرد يا

شتر در راه پيمودن شتاب كرد، «اجمر بين يديه»: در برابر او شتاب كرد.

=أجمع-

إجماعا [جمع] القوم على كذا: آن قوم بر امرى توافق كردند،- القوم امرهم: آن قوم در كار خود توافق كردند،- الأمر وعلى الأمر:

براى كار عزم كرد وتصميم گرفت،- ما كان متفرقا: آنچه كه پراكنده بود جمع آورى كرد،- الإبل: شتران را راه برد.

=أجمع-

م جمعاء، ج أجمعون [جمع]: از الفاظ تأكيد است كه با آن هر چه

كه از نظر جدا شدنش چه بطور حسى يا حكمى ايرادى نداشته باشد تأكيد مى شود؛ «جاؤوا اجمعهم وباجمعهم»: همگى آمدند.

=أجمل-

إجمالا [جمل] الشي ء: آن چيز را بطور خلاصه جمع آورى يا بيان كرد؛ «اجمل الحساب والكلام ثم فصله وبينه»:

حساب ومطلب را جمع آورى كرد وسپس به تفصيل بيان نمود، آن چيز

را زيبا وفراوان كرد،- فى العمل: كار خوب ونيكو انجام داد،- فى الطلب: در خواستن چيزى حد اعتدال را رعايت كرد وافراط ننمود،- فى الكلام: سخن نغز ونيكو گفت،- الشحم: پيه را ذوب كرد،- القوم: شتران آن قوم فراوان شدند.

=الأجمية-

بيمارى تب ومالاريا.

=أجن-

- أجنا وأجونا الماء: رنگ وطعم آب تغيير كرد، آب بد مزه شد .

=أجن-

- أجنا الماء: مرادف (اجن) است.

=أجن-

إجنانا [جن] ه: او را ديوانه كرد،- ه الليل: شب او را در پناه خود گرفت،- عنه:

خود را از او پنهان كرد،- الميت: مرده را كفن ودفن كرد.

=أجن-

[جن]: از اينكه درباره مجنون گويند «ما اجنه» نادر است زيرا در

اينجا افعل تعجب از صفت مفعول آمده در صورتيكه فعل تعجب معمولا از صفت فاعل وفعل لازم ساخته مى شود.

=الأجن-

من الماء: آب كه رنگ ومزه آن دگرگون شده باشد.

=أجنى-

إجناء [جني] الشجر: ميوه آن درخت رسيده شد،- ت الأرض: محصولات

زراعى وخير وبركت آن زمين بسيار شد.

=أجنب-

إجنابا [جنب] ه: او را دور كرد،- الرجل: آن مرد دور شد،- القوم: بر آن قوم باد جنوب وزيد.

=أجنب-

[جنب] القوم: بمعناى (اجنبوا) است.

=الأجنب-

ج أجانب [جنب]: آنكه رام نشود، بيگانه.

=الأجنبي-

ج أجانب [جنب]: بيگانه.

=الأجنة-

ج وجنات [وجن]: برآمدگى گونه در چهره.

=الأجنة-

ج وجنات [وجن]: مرادف (الأجنة) است.

=الإجنة-

ج وجنات [وجن]: مرادف (الأجنة) است.

=أجنح-

إجناحا [جنح] ه: آن را كج كرد،- اليه: به سوى آن خم شد.

=الأجنحة-

جمع (الجناح) است بمعناى بال؛ «مستقيمات الأجنحة» (ح): به واژه

مستقيمات رجوع شود؛ «مغمدة الأجنحة» (ح): به واژه مغمدة رجوع شود؛ «نصفية الأجنحة» (ح): به واژه نصفيه رجوع شود.

=أجنف-

إجنافا [جنف] في وصيته: در وصيت خود ستم كرد.

=الأجنف-

م جنفاء، ج جنف [جنف]: خميده پشت، آنكه در وصيت خود ستم كرده باشد.

=إجهاز-

اجهيزازا [جهز] للأمر: براى آن كار آماده شد.

=أجهد-

إجهادا [جهد] الدابة: ستور را بيش از طاقتش بار كرد،- نفسه فى كذا: در آن كار كوشش بسيار نمود،- فكره فى الأمر: هوش وفكر خود را در آن امر بكار برد،- علينا العدو:

نهايت دشمنى را با ما كرد،- فى الأمر: در آن كار احتياط نمود،-

الأمر لزيد: آن كار براى زيد امكان پذير شد،- المال: دارائى خود را بيهوده خرج كرد واز دست داد،- الطعام: ميل به غذا كرد،- الحق: حق آشكار شد،- فيه الشيب: پيرى در او آشكار شد وفزونى يافت.

=أجهر-

إجهارا [جهر] الأمر وبه: آن امر را آشكار ساخت،- بالقراءة: با

صداى بلند خواند،- الرجل: آن مرد داراى فرزندان خوش قد وقامت شد، آن مرد داراى فرزند لوچ (چپ چشم) شد.

=الأجهر-

م جهراء، ج جهر [جهر]: آنكه در روشنائى آفتاب چيزى نبيند، مرد

خوش سيما.

=أجهز-

إجهازا [جهز] على الجريح: بر آن زخمى سخت گرفت وبا شتاب او را كشت.

=أجهش-

إجهاشا إليه: مرادف

Page 18