AUTO ### || AUTO ### || AUTO آ- أالألف
أ-
نخستين حرف از حروف هجاء است، اين حرف گاهى ساكن است مانند الف در (قام) كه آنرا (اللينة) نامند، ويا متحرك است كه آنرا (الهمزة) گويند ودر حساب (الجمل) عبارت است از شماره يك (1)، حرف همزه گاهى براى استفهام بكار مى رود مانند: «أقرأت؟»: آيا خواندى؟، «أما قرأت؟» آيا نخواندى؟، «أفي البيت أخوك؟»: آيا برادرت در خانه است؟ وگاهى براى نداى نزديك است مانند:
«أزيد اقبل»: اى زيد بيا. ونيز براى تسويه بكار مى رود وضابطه آن امكان تبديل جمله داخل بر آن به مصدر است مانند «سواء علي أقمت ام قعدت» يعنى «سواء علي قيامك وقعودك»: برخاستن ونشستن تو براى من يكسان است.
آ-
AUTO حرف نداء براى دور است يا نظير آن مانند آنكه در خواب يا غفلت باشد.
| AUTO حرف نداء براى دور است يا نظير آن مانند آنكه در خواب يا غفلت باشد.
=الآئب-
AUTO ج أوب وأياب وأواب [أوب]: آنكه برگشته باشد، توبه كننده.
| AUTO ج أوب وأياب وأواب [أوب]: آنكه برگشته باشد، توبه كننده.
=الآئس-
AUTO [أيس]: نوميد، نااميد، مأيوس.
| AUTO [أيس]: نوميد، نااميد، مأيوس.
=آب-
أوبا ومآبا [أوب] من السفر: از مسافرت برگشت،- الى الله: بدرگاه خدا توبه كرد،- ت الشمس: آفتاب غروب كرد،- الماء:
شبانگاه خود را به آب رسانيد،- أوبا ه:
بسوى او بازگشت،- اليه: شبانگاه نزد او آمد.
=آب-
AUTO ماه ميان تموز وايلول است. اين ماه 31 روز است وهشتمين ماه از
| AUTO ماه ميان تموز وايلول است. اين ماه 31 روز است وهشتمين ماه از
سال ميلادى است كه مطابق با مرداد ماه سال شمسى است، نام ديگر آن (أوغسطس) است كه آنرا (اوت يا آگست) نيز گويند.
=الآب-
AUTO [أبو] عند المسيحيين: اقنوم اول از سه اقنوم نزد مسيحيان است.
| AUTO [أبو] عند المسيحيين: اقنوم اول از سه اقنوم نزد مسيحيان است.
=الآبدة-
AUTO ج أوابد: آنچه كه شگفت انگيز بوده وكاربردى كم داشته باشد،
| AUTO ج أوابد: آنچه كه شگفت انگيز بوده وكاربردى كم داشته باشد،
آنچه كه به ندرت شگفت انگيز باشد، جانور وحشى، بلاى سختى كه هميشه از آن ياد شود.
=الآبق-
AUTO ج أبق وأباق: بنده اى كه از ارباب خود گريخته باشد.
| AUTO ج أبق وأباق: بنده اى كه از ارباب خود گريخته باشد.
=الآبل-
AUTO ج أبال: آنكه در امر شتران مهارت داشته باشد.
| AUTO ج أبال: آنكه در امر شتران مهارت داشته باشد.
=الآبنوس-
AUTO (ن): درخت آبنوس. اين كلمه يونانى است.
| AUTO (ن): درخت آبنوس. اين كلمه يونانى است.
=الآبى-
AUTO ج آبون وأباة وأباء [أبي]: اسم فاعل از (أبى الشي ء) است.
| AUTO ج آبون وأباة وأباء [أبي]: اسم فاعل از (أبى الشي ء) است.
=آتى-
AUTO مؤاتاة [أتي] ه على الشي ء: در آن كار با او موافقت كرد،-
| AUTO مؤاتاة [أتي] ه على الشي ء: در آن كار با او موافقت كرد،-
ايتاء اليه الشي ء: آن چيز را به سوى او راند،- فلانا الشي ء: آن چيز را به فلانى داد؛ «آتنا غداءنا»: غذاى ما را بياور.
=الآتي-
AUTO آنكه از راه رسيده باشد؛ «الأسبوع الآتي»: هفته آينده.
| AUTO آنكه از راه رسيده باشد؛ «الأسبوع الآتي»: هفته آينده.
=الآثار-
AUTO جمع أثر؛ «علم الآثار»: باستانشناسى،- عند ألمسلمين: علم حديث
| AUTO جمع أثر؛ «علم الآثار»: باستانشناسى،- عند ألمسلمين: علم حديث
وروايت؛ «دار الآثار»: موزه باستانشناسى، موزه.
=آثر-
AUTO إيثارا ه: او را برگزيد وبرترى داد، او را گرامى داشت،- كذا
| AUTO إيثارا ه: او را برگزيد وبرترى داد، او را گرامى داشت،- كذا
بكذا: يكى را در پى ديگرى قرار داد.
=آثم-
AUTO إيثاما ه: او را به گناه كشانيد.
| AUTO إيثاما ه: او را به گناه كشانيد.
=الآثم-
AUTO اسم فاعل از (أثم) است.
| AUTO اسم فاعل از (أثم) است.
=آج-
AUTO إيجاجا الماء: آب را شور وتلخ كرد.
| AUTO إيجاجا الماء: آب را شور وتلخ كرد.
=آجر-
AUTO إيجارا الدار فلانا ومن فلان: خانه را به او اجاره داد. پس او
| AUTO إيجارا الدار فلانا ومن فلان: خانه را به او اجاره داد. پس او
(مؤجر) است وگفته نمى شود (مؤآجر)،- الرجل على كذا: به آن مرد پاداش كار داد؛- مؤاجرة الرجل: آن مرد را به كار گرفت.
=الآجرة-
AUTO ج الآجر: خشت پخته (آجر) كه در زبان متداول به آن (القرميد) گويند.
| AUTO ج الآجر: خشت پخته (آجر) كه در زبان متداول به آن (القرميد) گويند.
=الآجل-
AUTO دير آينده، اين كلمه متضاد (العاجل) است؛ «عاجلا أو آجلا»: زود
| AUTO دير آينده، اين كلمه متضاد (العاجل) است؛ «عاجلا أو آجلا»: زود
يا دير؛ «فى العاجل والآجل»: هم اكنون ودر آينده.
=الآجلة-
AUTO ضد (العاجلة) است، روز واپسين، آخرت.
| AUTO ضد (العاجلة) است، روز واپسين، آخرت.
=الآجن-
AUTO من الماء: آبى كه مزه خود را از دست داده باشد، آب بدمزه.
| AUTO من الماء: آبى كه مزه خود را از دست داده باشد، آب بدمزه.
=الآح-
AUTO [أوح]: سفيده تخم مرغ.
| AUTO [أوح]: سفيده تخم مرغ.
=الآحاد-
AUTO جمع (الأحد) است، در عدد گفته مى شود: «الآحاد» همچنانكه گويند
| AUTO جمع (الأحد) است، در عدد گفته مى شود: «الآحاد» همچنانكه گويند
«العشرات والمئات» دهها وصدها؛ «آحاد الالوف»: هزاران هزار.
=آخى-
AUTO إخاء ومؤاخاة وإخاوة [أخو] ه: برادر يا دوست او شد.
| AUTO إخاء ومؤاخاة وإخاوة [أخو] ه: برادر يا دوست او شد.
=آخذ-
AUTO مؤاخذة ه: او را ملامت ونكوهش كرد،- ه على ذنبه وبذنبه: او را
| AUTO مؤاخذة ه: او را ملامت ونكوهش كرد،- ه على ذنبه وبذنبه: او را
به گناهى كه مرتكب شده بود كيفر داد.
=الآخر-
ج آخرون، م أخرى وأخراة، ج أخر
Page 1
AUTO وأخريات: ديگر؛ «من آن الى آخر»: از گاهى تا گاه ديگر؛ «هو
| AUTO وأخريات: ديگر؛ «من آن الى آخر»: از گاهى تا گاه ديگر؛ «هو
الآخر» او نيز ديگرى است.
=الآخر-
AUTO ج آخرون، م أخرى، ج أخريات: ضد (أول) است، پايان؛ «آخر الأمر»:
| AUTO ج آخرون، م أخرى، ج أخريات: ضد (أول) است، پايان؛ «آخر الأمر»:
پايان كار؛ «آخر الزمان»: پايان روزگار ؛ «عن آخره»: به تمامى آن؛ «من آخره»: از پايان آن؛ «الى آخره»: پياپى.
=الآخرة-
AUTO زندگى واپسين، آخرت. منسوب اين كلمه را (اخروي) گويند.
| AUTO زندگى واپسين، آخرت. منسوب اين كلمه را (اخروي) گويند.
=الآد-
AUTO [أيد]: نيرو، توان، قوه.
| AUTO [أيد]: نيرو، توان، قوه.
=آدى-
AUTO إيداء [أدي]: آماده شد، نيرومند شد،- ه عليه: او را يارى كرد
| AUTO إيداء [أدي]: آماده شد، نيرومند شد،- ه عليه: او را يارى كرد
ونيرومند ساخت.
=الآداب-
AUTO جمع (الأدب) است، اخلاق، علم اخلاق، دانش وفرهنگ وبطور كلى بر
| AUTO جمع (الأدب) است، اخلاق، علم اخلاق، دانش وفرهنگ وبطور كلى بر
امتيازات وشايستگى وبرازندگى شخص يا چيزى اطلاق مى شود مانند «آداب الدرس وآداب القاضي» الخ.
=آدم-
AUTO ج آوادم: آدم ابو البشر، ونيز بر افراد جنس انسان اطلاق مى شود.
| AUTO ج آوادم: آدم ابو البشر، ونيز بر افراد جنس انسان اطلاق مى شود.
=الآدم-
AUTO م أدماء ج أدم: گندمگون.
| AUTO م أدماء ج أدم: گندمگون.
=الآدمي-
AUTO انسان، منسوب به (الآدم) است، لطيف، آنكه داراى اخلاق نيكو است.
| AUTO انسان، منسوب به (الآدم) است، لطيف، آنكه داراى اخلاق نيكو است.
=آذى-
AUTO إيذاء [أذي] الرجل: آن مرد را آزار داد.
| AUTO إيذاء [أذي] الرجل: آن مرد را آزار داد.
=آذار-
AUTO ماه سوم از سال ميلادى است كه بين شباط ونيسان مى باشد. اين
| AUTO ماه سوم از سال ميلادى است كه بين شباط ونيسان مى باشد. اين
ماه داراى 31 روز استكه مطابق با يازدهم اسفندماه تا يازدهم فروردين ماه هر سال شمسى است وبه آن (مارس يا مارت يا مارچ) نيز گويند.
=الآذان-
AUTO جمع الأذن؛ «آذان الفأر» (ن): نام گلى است اروپائى از رسته
| AUTO جمع الأذن؛ «آذان الفأر» (ن): نام گلى است اروپائى از رسته
(الحمحميات) به رنگ آبى ودانه هاى ريز؛ «آذان الجدي وآذان الأرنب وآذان الفيل» (ن): نام گياهانى است داراى گلهاى زيبا كه براى تزيين بكار برده مى شوند.
=آذن-
AUTO إيذانا فلانا الأمر وبالأمر: فلانى را بر آن كار آگاه كرد.
| AUTO إيذانا فلانا الأمر وبالأمر: فلانى را بر آن كار آگاه كرد.
=آرب-
AUTO مؤاربة [أرب] ه: به او نيرنگ زد واو را فريب داد.
| AUTO مؤاربة [أرب] ه: به او نيرنگ زد واو را فريب داد.
=الآرة-
AUTO [أور]: منقل، آتشدان.
| AUTO [أور]: منقل، آتشدان.
=آرخ-
AUTO مؤارخة [أرخ] الكتاب او الحادث: تاريخ نوشته يا حادثه وپيشامد
| AUTO مؤارخة [أرخ] الكتاب او الحادث: تاريخ نوشته يا حادثه وپيشامد
را بيان كرد.
=آرق-
AUTO إيراقا [أرق] ه: او را بيدار نگهداشت.
| AUTO إيراقا [أرق] ه: او را بيدار نگهداشت.
=الأرق-
AUTO آنكه خواب از او بدر رود وشب را نخوابد.
| AUTO آنكه خواب از او بدر رود وشب را نخوابد.
=آزى-
AUTO مؤازاة [أزي] الرجل: با آن مرد همگام شد وپا به پاى او راه رفت.
| AUTO مؤازاة [أزي] الرجل: با آن مرد همگام شد وپا به پاى او راه رفت.
=آزر-
AUTO مؤازرة [أزر] ه: او را كمك ويارى كرد.
| AUTO مؤازرة [أزر] ه: او را كمك ويارى كرد.
=آزف-
AUTO إيزافا [أزف] ه: او را شتابانيد.
| AUTO إيزافا [أزف] ه: او را شتابانيد.
=الآزمة-
AUTO ج أوازم [أزم]: سختى ومضيقه، قحطى وخشكسالى.
| AUTO ج أوازم [أزم]: سختى ومضيقه، قحطى وخشكسالى.
=آس-
AUTO يؤوس أوسا وإياسا [أوس] ه: به او چيزى بخشيد، به او آنچه را كه
| AUTO يؤوس أوسا وإياسا [أوس] ه: به او چيزى بخشيد، به او آنچه را كه
از دست داده بود عوض داد.
=الآس-
AUTO ### || AUTO (ن): گياهى است از رسته (الآسيات)، ميوه هاى ريز
| AUTO ### || AUTO (ن): گياهى است از رسته (الآسيات)، ميوه هاى ريز
وخوشمزه به رنگهاى سفيد وسياه دارد. نام ديگر آن «الريحان» است ودانه هاى آنرا در زبان متداول (الحنبلاس) يا (حب الآس) گويند؛ «الآس البري» (ن): گونه ديگرى از درخت آس دانه زمينى است كه در زبان متداول به آن «شرابة الراعي» گويند.
=آسى-
AUTO مؤاساة [أسو، أسي] الرجل في ماله: در مال يا دارائى خود آن مرد
| AUTO مؤاساة [أسو، أسي] الرجل في ماله: در مال يا دارائى خود آن مرد
را برابرى داد؛ «آسيته بنفسي»: با جان خود او را برابرى وآرامش خاطر دادم،- ه: در پيشامد ناگوارى كه بر او وارد شده بود تسليت گفت،- بينهما: اختلاف ميان آن دو را برطرف وآشتى برقرار كرد،- ايساء ه: او را غمگين كرد.
=آسال-
AUTO [أسل]، «هو على آسال من أبيه»: او نشانه هائى از پدرش دارد.
| AUTO [أسل]، «هو على آسال من أبيه»: او نشانه هائى از پدرش دارد.
=الآسة-
AUTO (ن): واحد (الآس) است.
| AUTO (ن): واحد (الآس) است.
=آسف-
AUTO إيسافا ه: او را به خشم درآورد واندوهگين كرد.
| AUTO إيسافا ه: او را به خشم درآورد واندوهگين كرد.
=الآسف-
AUTO اندوهگين، دلباخته.
| AUTO اندوهگين، دلباخته.
=الآسن-
آب كه رنگ ومزه وبوى آن دگرگون شده باشد.
=الآسي-
AUTO ج أسيانون: غمگسار،- ج أساة وإساء: پزشك، دكتر.
| AUTO ج أسيانون: غمگسار،- ج أساة وإساء: پزشك، دكتر.
=الآسية-
AUTO ج أسييات وأسايا: زن غمگين وغمگسار،- ج آسيات وأواس: پزشك زن،
| AUTO ج أسييات وأسايا: زن غمگين وغمگسار،- ج آسيات وأواس: پزشك زن،
خانم دكتر،- ج أواس: ستون، عمود.
=الآشر-
AUTO ج أواشر (ع ا): خار پاى ملخ، گره ريز كه بر نوك بال ملخ است.
| AUTO ج أواشر (ع ا): خار پاى ملخ، گره ريز كه بر نوك بال ملخ است.
=آصد-
AUTO إبصادا [أصد] الباب: درب را بست.
| AUTO إبصادا [أصد] الباب: درب را بست.
=آصر-
AUTO مؤاصرة ه: نزديك يا مجاور وهمسايه او شد.
| AUTO مؤاصرة ه: نزديك يا مجاور وهمسايه او شد.
=الآصرة-
AUTO ج أواصر: آنچه كه تو را با ديگرى از نظر خويشاوندى ويا نيكى
| AUTO ج أواصر: آنچه كه تو را با ديگرى از نظر خويشاوندى ويا نيكى
پيوند دهد؛ «أواصر الولاء او الصداقة»: پيوندهاى دوستى ومحبت.
=آصل-
AUTO إيصالا: بهنگام اصيل (عصر) داخل شد.
| AUTO إيصالا: بهنگام اصيل (عصر) داخل شد.
=آض-
AUTO يئيض أيضا [أيض]: شد، بازگشت.
| AUTO يئيض أيضا [أيض]: شد، بازگشت.
=الآفة-
AUTO ج آفات [أوف]: آفت، آسيب، آنچه كه باعث فساد وتباهى باشد.
| AUTO ج آفات [أوف]: آفت، آسيب، آنچه كه باعث فساد وتباهى باشد.
=الآفكة-
AUTO ج أوافك من السنين: سال قحطى وخشكسالى.
| AUTO ج أوافك من السنين: سال قحطى وخشكسالى.
=الآفل-
AUTO ج أفل وأفول: غايب؛ «فلان كعبه سافل ونجمه آفل»: بخت فلانى
| AUTO ج أفل وأفول: غايب؛ «فلان كعبه سافل ونجمه آفل»: بخت فلانى
برگشته وستاره اش غروب كرده است.
=آق-
AUTO - أوقا [أوق] عليه: بر روى آن خميده شد ، بر روى آن مشرف شد،
| AUTO - أوقا [أوق] عليه: بر روى آن خميده شد ، بر روى آن مشرف شد،
براى او فال بد زد.
=آكد-
AUTO إيكادا [وكد] العهد او السرج: پيمان يا زين را محكم واستوار
| AUTO إيكادا [وكد] العهد او السرج: پيمان يا زين را محكم واستوار
بست. (به كار بردن اين كلمه با واو فصيحتر است).
=الآكد-
AUTO مرادف (الأوكد) است.
| AUTO مرادف (الأوكد) است.
=آكف-
إيكافا [أكف] الحمار: بر پشت آن خر پالان انداخت وآنرا بست،- الأكاف:
پالان را دوخت.
=آكف-
إيكافا [وكف] الحمار: مرادف (اكفه) است.
Page 2
AUTO =آكل-
| AUTO =آكل-
AUTO مؤاكلة وإكالا ه: با او غذا خورد، او را غذا داد،- ايكالا
| AUTO مؤاكلة وإكالا ه: با او غذا خورد، او را غذا داد،- ايكالا
فلانا الشي ء: او را غذا خورانيد.
=آكل النمل-
AUTO (ح): جانور مورچه خوار. اين جانور دندان ندارد ومورچگان را با
| AUTO (ح): جانور مورچه خوار. اين جانور دندان ندارد ومورچگان را با
زبان خود شكار مى كند ومى خورد.
=الآكلة-
AUTO بيمارى خوره كه در عضو بدن پديد مىيد وبتدريج عضو را خورده
| AUTO بيمارى خوره كه در عضو بدن پديد مىيد وبتدريج عضو را خورده
ونابود مى كند.
=آل-
AUTO ### || AUTO يؤول أولا ومآلا [أول] اليه: بسوى او برگشت؛ «آل
| AUTO ### || AUTO يؤول أولا ومآلا [أول] اليه: بسوى او برگشت؛ «آل
الأمر اليه»: كار بدست او افتاد؛ «آل به المطاف الى»: گرديدن وپيگيرى او را به ... رسانيد،- إيالا وأولا الرعية: امور مردم را با سياست وتدبير اداره كرد،- أولا وإيالا وإيالة على القوم: امور آن قوم را بعهده گرفت وبر آنها فرمانروائى كرد.
=الآل-
AUTO [أول]: سراب يا آنچه كه در تابستان يا در ميانه روز همانند آب
| AUTO [أول]: سراب يا آنچه كه در تابستان يا در ميانه روز همانند آب
ميان زمين وآسمان در بيابان ديده شود، خانواده بزرگ واشرافى؛ «آل الرجل»: خانواده مرد.
=آلى-
إيلاء [ألو]: سوگند خورد؛ «آليت أفعل كذا»: سوگند خوردم كه آن كار را نكنم (با حذف لا پس از فعل قسم)،- على نفسه أن:
AUTO تعهد نمود كه ...
| AUTO تعهد نمود كه ...
=الآلاتي-
AUTO [أول]: آنكه امور ابزارى را عهده دار باشد، نوازنده ابزار
| AUTO [أول]: آنكه امور ابزارى را عهده دار باشد، نوازنده ابزار
موسيقى.
=الآلة-
ج آل وآلات: آلت، ماشين، ابزار؛ «الآلة الحاسبة»: ماشين حساب؛ «الآلة الكاتبة»:
ماشين تحرير؛ «آلة الجر» و«الآلة الرافعة»:
AUTO ماشين جرثقيل، كارگر مجري (انجام دهنده كار)؛ «هو آلة بين
| AUTO ماشين جرثقيل، كارگر مجري (انجام دهنده كار)؛ «هو آلة بين
يديه»: او مجري اوامر اوست.
=آلف-
AUTO إلافا ومؤالفة ه: با او آميزش ومعاشرت كرد،- إيلافا المكان:
| AUTO إلافا ومؤالفة ه: با او آميزش ومعاشرت كرد،- إيلافا المكان:
ملازم آن مكان شد وبه آن عادت كرد،- ه المكان:
AUTO او را به آن مكان عادت داد وملازم آنجا كرد،- القوم: آن قوم را
| AUTO او را به آن مكان عادت داد وملازم آنجا كرد،- القوم: آن قوم را
يكهزار نفر كرد،- القوم: آن قوم يكهزار نفر شدند.
=آلم-
إيلاما ه: او را به درد آورد.
=الآله-
AUTO [وله]: مرادف (الواله) است.
| AUTO [وله]: مرادف (الواله) است.
=الآلي-
[أول]: منسوب به (الآلة) است، اتوماتيكى؛ «حركة آلية» حركت ماشينى؛ «الهاتف الآلي»: تلفن مغناطيسى؛ «القوات الآلية»: نيروى زرهى كه عهده دار نقل وانتقال سربازان است.
=آم-
AUTO يئيم أيمة وأيما [أيم] الرجل من زوجته أو المرأة من زوجها: آن
| AUTO يئيم أيمة وأيما [أيم] الرجل من زوجته أو المرأة من زوجها: آن
مرد زن خود را يا آن زن مرد خود را از دست داد.
=آمر-
AUTO مؤامرة ه في أمر: در كارى با او مشورت كرد.
| AUTO مؤامرة ه في أمر: در كارى با او مشورت كرد.
=الآمر-
AUTO امر دهنده، فرمانده، كارفرما؛ «الآمر الناهي»: فرمانرواى مطلق،
| AUTO امر دهنده، فرمانده، كارفرما؛ «الآمر الناهي»: فرمانرواى مطلق،
آنكه گره كار بدست او باز شود.
=آمن-
AUTO إيمانا به: او را تأييد وبه او اعتماد كرد،- له: از او
| AUTO إيمانا به: او را تأييد وبه او اعتماد كرد،- له: از او
فرمانبردارى وبه وى فروتنى كرد.
=الآمن-
AUTO آنكه در امان واطمينان باشد.
| AUTO آنكه در امان واطمينان باشد.
=آمين-
اسم فعل است بمعناى «استجب»:
اجابت كن، بپذير يا بمعناى «فليكن كذلك»: آن چنان باشد.
=آن-
AUTO يئين أينا [أين]: هنگام آن فرارسيد؛ «آن لك ان تفعل كذا»:
| AUTO يئين أينا [أين]: هنگام آن فرارسيد؛ «آن لك ان تفعل كذا»:
هنگام انجام آن كار براى تو فرارسيد: «آن الأوان»: فرصت بدست آمد.
=الآن-
اين كلمه ظرف زمان است بمعناى هم اكنون،- ج آونة: هنگام، اكنون؛ «فى آن واحد»: در يك زمان؛ «من آن الى آخر»:
گاهگاهى؛ «ما بين آن وآخر»: از هنگامى به هنگام ديگر؛ «آنا بعد آن» پياپى، ساعت به ساعت، لحظه به لحظه؛ «حتى الآن»:
AUTO تاكنون؛ «بعد الآن»: از هم اكنون به بعد؛ «من الآن فصاعدا»: از
| AUTO تاكنون؛ «بعد الآن»: از هم اكنون به بعد؛ «من الآن فصاعدا»: از
اكنون تا آينده؛ «آنا فآنا»: بتدريج، پى در پى.
=آنى-
AUTO إيناء [أني] فلانا: او را بتأخير انداخت.
| AUTO إيناء [أني] فلانا: او را بتأخير انداخت.
=آناء-
AUTO [أين] الليل: ساعات شب، شبانگاه.
| AUTO [أين] الليل: ساعات شب، شبانگاه.
=الآنام-
AUTO خلق، آفريده شدگان.
| AUTO خلق، آفريده شدگان.
=آنث-
AUTO إيناثا ت المرأة: آن زن دختر زائيد.
| AUTO إيناثا ت المرأة: آن زن دختر زائيد.
=آنس-
AUTO يؤنس إيناسا ه: او را مأنوس كرد، او را سرگرم كرد،- الصوت: صدا
| AUTO يؤنس إيناسا ه: او را مأنوس كرد، او را سرگرم كرد،- الصوت: صدا
را شنيد،- الشي ء: آن چيز را ديد؛ «آنس من جانب الطور نارا»: از سمت كوه طور آتشى ديد،- فيه الكفاية: كفايت وتوان را بدست آورد،- يؤانس مؤانسة ه: با او انس گرفت، با وى مهربانى كرد، به او تسليت گفت ودلدارى داد.
=الآنسة-
AUTO ج أوانس: دختر خوش قلب، دوشيزه.
| AUTO ج أوانس: دختر خوش قلب، دوشيزه.
=آنفا-
AUTO از زمانى نزديك، پيش از اين؛ «ذكرته آنفا»: يك ساعت قبل در ذكر
| AUTO از زمانى نزديك، پيش از اين؛ «ذكرته آنفا»: يك ساعت قبل در ذكر
وياد او بودم. اين كلمه منصوب به ظرفيت است.
=آنق-
إيناقا ه: او را به شگفتى درآورد.
=آنق-
AUTO إيناقا ونيقا [نوق] الشي ء فلانا: آن چيز فلانى را شگفت زده
| AUTO إيناقا ونيقا [نوق] الشي ء فلانا: آن چيز فلانى را شگفت زده
كرد، (آنق مقلوب كلمه أناق است ومصدر آن بر خلاف قياس نيقا مى باشد).
=الآني-
AUTO آنكه بسيار دورانديش وبردبار باشد.
| AUTO آنكه بسيار دورانديش وبردبار باشد.
=آه-
اسم فعل است بمعناى مضارع كه براى درد بكار مى رود، افسوس.
=آه-
AUTO -- أوها [أوه]: شكايت كرد ودرد كشيد، آه يا آها يا أوه يا اوه
| AUTO -- أوها [أوه]: شكايت كرد ودرد كشيد، آه يا آها يا أوه يا اوه
گفت، آه كشيد.
=آه-
مرادف (آه) است؛ «آه من هذا الأمر»:
آه از اين امر كه براى من دردمند است.
=آه-
مرادف (آه) است.
=آها-
AUTO مرادف (آه) است.
| AUTO مرادف (آه) است.
=الآهل-
AUTO آنكه زن وفرزند دارد، عيالمند،- من الأمكنة: جايى كه مردم در
| AUTO آنكه زن وفرزند دارد، عيالمند،- من الأمكنة: جايى كه مردم در
آن زندگى كنند.
=آوى-
AUTO إيواء [أوي] ه البيت وإلى البيت: او را در خانه جاى داد، او را
| AUTO إيواء [أوي] ه البيت وإلى البيت: او را در خانه جاى داد، او را
به خانه برد وساكن كرد.
=آوب-
AUTO مؤاوبة [أوب] الركاب: سواران در راه با هم مسابقه دادند،-
| AUTO مؤاوبة [أوب] الركاب: سواران در راه با هم مسابقه دادند،-
القوم: آن قوم تمامى روز را راه رفتند وشب هنگام استراحت كردند.
=الآي-
[أوي]: جمع (آية) است.
Page 3
AUTO =الآية-
| AUTO =الآية-
AUTO ج آي وآيات [أوي]: نشانه، علامت، عبرت، عبارتى از كتاب آسمانى؛
| AUTO ج آي وآيات [أوي]: نشانه، علامت، عبرت، عبارتى از كتاب آسمانى؛
«آية الرجل»: شخصيت وقيافه مرد.
=آيد-
AUTO مؤابدة [أيد] ه: او را توانا ونيرومند كرد، او را تثبيت
| AUTO مؤابدة [أيد] ه: او را توانا ونيرومند كرد، او را تثبيت
واستوار كرد.
=آيس-
إيئاسا [أيس] ه: او را نااميد كرد.
=آيس-
AUTO إياسا ومؤايسة [يأس] ه: او را به نوميدى كشانيد.
| AUTO إياسا ومؤايسة [يأس] ه: او را به نوميدى كشانيد.
=ائتاب-
ائتيابا [أوب]: بازگشت،- الماء:
AUTO شبانگاه به آب وارد شد.
| AUTO شبانگاه به آب وارد شد.
=ائتج-
AUTO ائتجاجا [أج]: شعله ور شد،- ت النار: گرمى آتش زياد شد.
| AUTO ائتجاجا [أج]: شعله ور شد،- ت النار: گرمى آتش زياد شد.
=ائتزر-
AUTO ائتزارا [أزر]: شلوار پوشيد.
| AUTO ائتزارا [أزر]: شلوار پوشيد.
=ائتدم-
AUTO ائتداما [أدم]: نان را با نان خورش خورد.
| AUTO ائتداما [أدم]: نان را با نان خورش خورد.
=ائتشب-
AUTO ائتشابا [أشب] القوم: آن قوم با هم آميزش كردند.
| AUTO ائتشابا [أشب] القوم: آن قوم با هم آميزش كردند.
=ائتكل-
AUTO ائتكالا [أكل]: پاره اى از آن پاره ديگر را خورد،- ت النار:
| AUTO ائتكالا [أكل]: پاره اى از آن پاره ديگر را خورد،- ت النار:
شعله آتش افزون شد گويا پاره اى از آن پاره ديگر را مى خورد،- من الغضب: از سختى خشم سوخت.
=ائتلى-
AUTO ائتلاء [ألو]: سوگند ياد كرد.
| AUTO ائتلاء [ألو]: سوگند ياد كرد.
=الائتلاف-
AUTO [ألف]: پيمان بستن ومتحد شدن؛ «وزارة ائتلاف»: كابينه ائتلافى.
| AUTO [ألف]: پيمان بستن ومتحد شدن؛ «وزارة ائتلاف»: كابينه ائتلافى.
=ائتلف-
AUTO ائتلافا [ألف] القوم: آن قوم گردهم آمدند،- معه: با او يكنواخت شد.
| AUTO ائتلافا [ألف] القوم: آن قوم گردهم آمدند،- معه: با او يكنواخت شد.
=ائتلق-
AUTO ائتلافا [ألق] البرق: برق درخشيد.
| AUTO ائتلافا [ألق] البرق: برق درخشيد.
=ائتم-
AUTO ائتماما [أم] ه: بسوى او رفت، قصد وى كرد،- به: به او اقتدا
| AUTO ائتماما [أم] ه: بسوى او رفت، قصد وى كرد،- به: به او اقتدا
كرد، از او پيروى كرد.
=ائتمر-
AUTO ائتمارا [أمر] القوم: آن قوم با هم مشورت كردند،- القوم بفلان:
| AUTO ائتمارا [أمر] القوم: آن قوم با هم مشورت كردند،- القوم بفلان:
آن قوم براى كشتن فلانى با هم تبانى كردند،- ه: با او مشورت كرد،- الأمر وبه: دستور او را اطاعت كرد؛ «ائتمر بأمره»: به فرمان او گردن نهاد وفروتنى كرد.
=ائتمن-
AUTO ائتمانا [أمن] ه: او را امين خود شمرد،- ه على كذا: او را بر
| AUTO ائتمانا [أمن] ه: او را امين خود شمرد،- ه على كذا: او را بر
چيزى امين نمود، وى را امانت دار چيزى كرد.
=الأب-
ج آباء [أبو]: از اسماء خمسه است.
AUTO ### || AUTO اعراب اين اسمها با حرف است مانند «جاء ابوك، رأيت
| AUTO ### || AUTO اعراب اين اسمها با حرف است مانند «جاء ابوك، رأيت
اباك، مررت بابيك». ونيز براى منادى «يا أبى ويا ابت» گويند ومعناى آن پدر است؛ «تناقلوه أبا عن جد»: آن چيز را به ارث بردند، آنكه چيزى را بوجود آورد مانند «ابو الاستقلال»: بنيانگذار استقلال؛ «ابو الوطن»: پدر ميهن؛ «ابو الذرة»: مكتشف نيروى اتم، «بابي أنت»: پدرم فداى تو.
=أبا-
- إباوة وأبوة وأبوا [أبو]: پدر شد،- ه: او را تربيت كرد وپرورانيد؛ «ابوته واممته»:
براى او پدر ومادر بودم.
=أبى-
AUTO - إباء وإباءة [أبي] الشي ء: آن چيز را نپذيرفت، آن چيز را
| AUTO - إباء وإباءة [أبي] الشي ء: آن چيز را نپذيرفت، آن چيز را
نخواست، از آن چيز كراهت ورزيد،- الشي ء عليه: از آن چيز او را بازداشت، آن چيز را بر وى ممنوع كرد.
=أباء-
AUTO إباءة [بوأ] الشي ء وبالشي ء اليه وعليه: آن چيز را
| AUTO إباءة [بوأ] الشي ء وبالشي ء اليه وعليه: آن چيز را
برگردانيد،- القاتل بالقتيل: قاتل را كشت وقصاص كرد،- بالمكان: در آن جاى اقامت گزيد،- ه منزلا وفى المنزل: او را در آن منزل اقامت داد،- منه: از وى گريخت.
=الإباء-
AUTO [أبي]: نپذيرفتن، تنفر، عزت وبزرگى نفس.
| AUTO [أبي]: نپذيرفتن، تنفر، عزت وبزرگى نفس.
=الأبابيل-
AUTO گروهها، فرقه ها، اين كلمه جمع است ومفرد ندارد؛ «طير أبابيل»:
| AUTO گروهها، فرقه ها، اين كلمه جمع است ومفرد ندارد؛ «طير أبابيل»:
پرندگان گرد هم آمده در پروازهاى پياپى.
=الأباجور-
AUTO مرادف (القباجور) وبمعناى اپاژور است (چراغ روميزى بزرگ).
| AUTO مرادف (القباجور) وبمعناى اپاژور است (چراغ روميزى بزرگ).
=أباح-
AUTO إباحة [بوح] السر: راز را آشكار كرد،- الشي ء: آن چيز را اجازه داد.
| AUTO إباحة [بوح] السر: راز را آشكار كرد،- الشي ء: آن چيز را اجازه داد.
=الإباحي-
AUTO آنكه براى خود وديگرى كارهاى حرام را اجازه دهد، آنكه پاى بند
| AUTO آنكه براى خود وديگرى كارهاى حرام را اجازه دهد، آنكه پاى بند
مقررات نباشد.
=الإباحية-
AUTO عدم رعايت به قانون يا قواعد اخلاقى، مرادف (الفوضوية) بمعناى
| AUTO عدم رعايت به قانون يا قواعد اخلاقى، مرادف (الفوضوية) بمعناى
پاى بند نبودن بمقررات است.
=أباد-
AUTO إبادة [بيد] ه: او را نابود كرد، آن را ويران كرد.
| AUTO إبادة [بيد] ه: او را نابود كرد، آن را ويران كرد.
=الإبادة-
AUTO نابود كردن، ويران نمودن.
| AUTO نابود كردن، ويران نمودن.
=أباديد تباديد-
[بد]؛ «ذهبوا اباديد تباديد»:
AUTO رفتند واز هم جدا شدند؛ «طير اباديد وتباديد»: پرندگان متفرق
| AUTO رفتند واز هم جدا شدند؛ «طير اباديد وتباديد»: پرندگان متفرق
واز هم جدا شده.
=أبار-
AUTO إبارة [بور] ه: او را نابود كرد، هلاك نمود.
| AUTO إبارة [بور] ه: او را نابود كرد، هلاك نمود.
=الأبار-
AUTO سوزن ساز، سوزن فروش، آنكه گرد نرى بر نخل خرما ريزد، كك كه
| AUTO سوزن ساز، سوزن فروش، آنكه گرد نرى بر نخل خرما ريزد، كك كه
نيش مى زند.
=الأباشة-
AUTO من الناس: گروه هاى مختلف مردم، اوباش.
| AUTO من الناس: گروه هاى مختلف مردم، اوباش.
=أباض-
AUTO إباضة [بيض] ت المرأة: زن فرزندان سفيد زائيد.
| AUTO إباضة [بيض] ت المرأة: زن فرزندان سفيد زائيد.
=الإباط-
AUTO آنچه كه در زير بغل گيرند.
| AUTO آنچه كه در زير بغل گيرند.
=أبال-
AUTO إبالة [بول] ه: او را به بول كردن واداشت.
| AUTO إبالة [بول] ه: او را به بول كردن واداشت.
=الإبالة-
جمعيت، گروه،- ت: يك بسته از پارچه محكم بافت كه پيچيده شده باشد. اين كلمه ايتاليائى است.
=الإبالة-
AUTO يك پشته از گياه وهيزم؛ «ضغث على ابالة»: بلائى كه روى بلائى آيد.
| AUTO يك پشته از گياه وهيزم؛ «ضغث على ابالة»: بلائى كه روى بلائى آيد.
=أبان-
AUTO إبانة [بين] الشي ء: آن چيز را بريد وجدا كرد؛ «ضربه فأبان
| AUTO إبانة [بين] الشي ء: آن چيز را بريد وجدا كرد؛ «ضربه فأبان
رأسه من جسده»: با يك ضربه سر از بدنش جدا كرد، آن چيز را توضيح داد،- الشي ء: آن چيز روشن وآشكار شد.
=الإبان-
AUTO وقت، زمان؛ «هو فى ابان شبابه»: او در دوران جوانى است.
| AUTO وقت، زمان؛ «هو فى ابان شبابه»: او در دوران جوانى است.
=أبأس-
AUTO إبئاسا [بأس]: سختيها بر او وارد آمد،- ه: سختيها را بر او
| AUTO إبئاسا [بأس]: سختيها بر او وارد آمد،- ه: سختيها را بر او
وارد كرد.
=ابتاض-
AUTO ابتياضا [بيض]: كلاه خود بر سر نهاد.
| AUTO ابتياضا [بيض]: كلاه خود بر سر نهاد.
=ابتاع-
AUTO ابتياعا [بيع] الشي ء: آن چيز را خريد.
| AUTO ابتياعا [بيع] الشي ء: آن چيز را خريد.
=أبت-
AUTO إبتاتا [بت] ه: آن را بريد،- الامر: آن كار را انجام داد،-
| AUTO إبتاتا [بت] ه: آن را بريد،- الامر: آن كار را انجام داد،-
الرجل: آن مرد را خسته كرد.
=ابتأس-
ابتآسا [بأس]: بدبين واندوهگين شد؛ «لا تبتئس بما كانوا يعملون»: از آنچه كه
Page 4
AUTO مى كردند اندوهگين مباش.
| AUTO مى كردند اندوهگين مباش.
=ابتد-
AUTO ابتدادا [بد] الرجلان فلانا بالضرب: آن دو مرد فلانى را از دو
| AUTO ابتدادا [بد] الرجلان فلانا بالضرب: آن دو مرد فلانى را از دو
طرف زدند.
=الابتدائي-
آغازين، اولى؛ «المحكمة الابتدائية»: دادگاه بدوى؛ «التعليم الابتدائي»:
AUTO مرحله اول تعليمات عمومى؛ «الشهادة الابتدائية»: گواهينامه
| AUTO مرحله اول تعليمات عمومى؛ «الشهادة الابتدائية»: گواهينامه
پايان تحصيلات ابتدائى (دبستان).
=الابتداع-
AUTO به وجود آوردن چيزى نو، ابتكار، نيروى خلاق.
| AUTO به وجود آوردن چيزى نو، ابتكار، نيروى خلاق.
=ابتدأ-
AUTO ابتداء [بدأ] الشي ء أو به: به چيزى يا به كارى آغاز كرد، آن
| AUTO ابتداء [بدأ] الشي ء أو به: به چيزى يا به كارى آغاز كرد، آن
چيز را پيش از ديگران آغاز كرد،- بفلان: از فلانى آغاز كرد،- الشي ء: آن چيز را بوجود آورد.
=ابتدر-
AUTO ابتدارا [بدر]: شتاب كرد؛ «ابتدر الى ... »: به چيزى يا كارى
| AUTO ابتدارا [بدر]: شتاب كرد؛ «ابتدر الى ... »: به چيزى يا كارى
شتاب كرد؛ «ابتدره قائلا»: با شتاب در سخن بر او پيشى گرفت،- القوم امرا: آن قوم به كارى شتافتند وبا هم به مسابقه پرداختند تا برنده شناخته شود.
=ابتدع-
AUTO ابتداعا [بدع] الشي ء: آن چيز را بوجود آورد يا ساخت.
| AUTO ابتداعا [بدع] الشي ء: آن چيز را بوجود آورد يا ساخت.
=ابتده-
AUTO ابتداها [بده] الخطبة: بدون نوشته وارتجالى سخنرانى كرد.
| AUTO ابتداها [بده] الخطبة: بدون نوشته وارتجالى سخنرانى كرد.
=الابتذال-
AUTO مص، مبتذل وبىرزش بودن چيزى.
| AUTO مص، مبتذل وبىرزش بودن چيزى.
=ابتذل-
ابتذالا [بذل]: لباس كار پوشيد، بزرگى وپرهيزكارى را رها كرد،- الثوب:
AUTO جامه را هر روز يا هنگام كار پوشيد، او را به كار وكسب گماشت.
| AUTO جامه را هر روز يا هنگام كار پوشيد، او را به كار وكسب گماشت.
=أبتر-
إبتارا [بتر] ه الله: خداوند او را بى فرزند گردانيد.
=ابتر-
AUTO ابترارا [بر]: از ياران خود كناره گيرى كرد، گوشه نشينى اختيار كرد.
| AUTO ابترارا [بر]: از ياران خود كناره گيرى كرد، گوشه نشينى اختيار كرد.
=الأبتر-
AUTO م بتراء، ج بتر: هر چيزى كه بريده شده باشد، دم بريده، مار
| AUTO م بتراء، ج بتر: هر چيزى كه بريده شده باشد، دم بريده، مار
كوتاه وخطرناك، آنكه فرزندى ندارد.
=ابترى-
AUTO ابتراء [بري] السهم والقلم: چوبه تير يا قلم را تراشيد.
| AUTO ابتراء [بري] السهم والقلم: چوبه تير يا قلم را تراشيد.
=الأبتران-
AUTO برده وگورخر، بدين نام خوانده، شده اند زيرا خيرى در آنها نيست.
| AUTO برده وگورخر، بدين نام خوانده، شده اند زيرا خيرى در آنها نيست.
=ابترد-
AUTO ابترادا [برد]: با آب سرد شستشو كرد.
| AUTO ابترادا [برد]: با آب سرد شستشو كرد.
=ابترك-
AUTO ابتراكا [برك] فلانا: فلانى را بر زمين افكند وزير سينه خود
| AUTO ابتراكا [برك] فلانا: فلانى را بر زمين افكند وزير سينه خود
قرار داد،- فلانا فى عرضه وعليه: فلانى را دشنام داد وبه ناموس او ناسزا گفت.
=ابتز-
AUTO ابتزازا [بز] منه الشي ء: آن چيز را با نيرنگ از او گرفت.
| AUTO ابتزازا [بز] منه الشي ء: آن چيز را با نيرنگ از او گرفت.
=ابتزغ-
AUTO ابتزاغا [بزغ] الربيع: بهار آمد، بهار آغاز شد.
| AUTO ابتزاغا [بزغ] الربيع: بهار آمد، بهار آغاز شد.
=ابتزل-
AUTO ابتزالا [بزل] الخمر: ظرف مى را سوراخ كرد،- الجسد: بدن خون
| AUTO ابتزالا [بزل] الخمر: ظرف مى را سوراخ كرد،- الجسد: بدن خون
چكانيد،- السقاء: مشك از آنچه كه در آن بود چكه كرد.
=ابتسر-
AUTO ابتسارا [بسر] الشي ء: آن چيز را تازه بدست آورد،- الحاجة:
| AUTO ابتسارا [بسر] الشي ء: آن چيز را تازه بدست آورد،- الحاجة:
حاجت را پيش از موقع خود خواست،- بالامر: آغاز به كار كرد.
=ابتسل-
AUTO ابتسالا [بسل] نفسه للموت: براى مرگ دلاورانه خود را آماده كرد.
| AUTO ابتسالا [بسل] نفسه للموت: براى مرگ دلاورانه خود را آماده كرد.
=ابتسم-
AUTO ابتساما [بسم]: لبخند زد.
| AUTO ابتساما [بسم]: لبخند زد.
=ابتض-
AUTO ابتضاضا [بض] القوم: آن قوم را خسته ومستأصل كرد.
| AUTO ابتضاضا [بض] القوم: آن قوم را خسته ومستأصل كرد.
=ابتعد-
AUTO ابتعادا [بعد] عنه: از او دور شد.
| AUTO ابتعادا [بعد] عنه: از او دور شد.
=ابتغى-
AUTO ابتغاء [بغي] الشي ء: آن چيز را خواست، آن را طلبيد.
| AUTO ابتغاء [بغي] الشي ء: آن چيز را خواست، آن را طلبيد.
=ابتقع-
AUTO ابتقاعا [بقع] لونه: رنگ چهره او از ترس يا اندوه دگرگون شد.
| AUTO ابتقاعا [بقع] لونه: رنگ چهره او از ترس يا اندوه دگرگون شد.
=الابتكار-
AUTO اختراع، چيزى نو بوجود آوردن؛ «ابتكار المعاني»: بوجود آوردن
| AUTO اختراع، چيزى نو بوجود آوردن؛ «ابتكار المعاني»: بوجود آوردن
معانى جديد در كلمات وتعبيرات، هر چيز تازه ونو، بدعت.
=ابتكر-
AUTO ابتكارا [بكر] الشي ء: چيز تازه اى اختراع كرد،- الفاكهة: نوبر
| AUTO ابتكارا [بكر] الشي ء: چيز تازه اى اختراع كرد،- الفاكهة: نوبر
ميوه را خورد،- فلانا وعلى فلان: بهنگام سپيده دم نزد فلانى آمد.
=ابتل-
AUTO ابتلالا [بل] الثوب: جامه خيس شد،- من مرضه: از بيمارى كه داشت
| AUTO ابتلالا [بل] الثوب: جامه خيس شد،- من مرضه: از بيمارى كه داشت
بهبود يافت.
=ابتلى-
AUTO ابتلاء [بلي] ه: او را آزمايش كرد،- الشي ء: آن چيز را دانست
| AUTO ابتلاء [بلي] ه: او را آزمايش كرد،- الشي ء: آن چيز را دانست
وشناخت.
=الابتلاء-
AUTO آزمون، آزمايش، امتحان.
| AUTO آزمون، آزمايش، امتحان.
=ابتلع-
AUTO ابتلاعا [بلع] الشي ء: آن چيز را بلعيد.
| AUTO ابتلاعا [بلع] الشي ء: آن چيز را بلعيد.
=ابتهى-
AUTO ابتهاء [بهي] به: به او افتخار كرد.
| AUTO ابتهاء [بهي] به: به او افتخار كرد.
=ابتهج-
AUTO ابتهاجا [بهج] به: به آن خورسند وشادمان شد.
| AUTO ابتهاجا [بهج] به: به آن خورسند وشادمان شد.
=ابتهر-
AUTO ابتهارا [بهر]: درباره چيزى مبالغه كرد، به دروغ گفت كارى كردم
| AUTO ابتهارا [بهر]: درباره چيزى مبالغه كرد، به دروغ گفت كارى كردم
كه نكرده بود،- ه: از عيبى كه داشت او را رسوا كرد،- السيف: شمشير دو نيم شد.
=ابتهل-
AUTO ابتهالا [بهل] إلى: براى چيزى دعا وزارى كرد.
| AUTO ابتهالا [بهل] إلى: براى چيزى دعا وزارى كرد.
=ابتنى-
AUTO ابتناء [بني] بينا: خانه اى ساخت، الرجل: به آن مرد نكوئى
| AUTO ابتناء [بني] بينا: خانه اى ساخت، الرجل: به آن مرد نكوئى
كرد،- الرجل: آن مرد داراى فرزندان شد.
=الأبج-
AUTO م بجاء [بج]: مرد فراخ چشم؛ «عين بجاء»: چشم فراخ.
| AUTO م بجاء [بج]: مرد فراخ چشم؛ «عين بجاء»: چشم فراخ.
=أبجد-
نخستين لفظى است كه در آن حروف هجاء در زبان عربى به حساب (الجمل) جمع آورى شده است. اين الفاظ عبارتند از: ابجد، هوز، حطى، كلمن، سعفص، قرشت، ثخذ، ضظغ، لا؛ «كتاب الأبجدية»:
كتاب آموزش قرائت زبان عربى.
جدول حساب (الجمل) با معادل ارقام حسابى آن:
ا/ 1/ ح/ 8/ س/ 60/ ت/ 400 ب/ 2/ ط/ 9/ ع/ 70/ ث/ 500 ج/ 3/ ي/ 10/ ف/ 80/ خ/ 600 د/ 4/ ك/ 20/ ص/ 90/ ذ/ 700 ه/ 5/ ل/ 30/ ق/ 100/ ض/ 800 و/ 6/ م/ 40/ ر/ 200/ ظ/ 900 ز/ 7/ ن/ 50/ ش/ 300/ غ/ 1000
الأبجل-
AUTO ج أباجل (ع ا): رگ بزرگى كه در دست يا پاى مى باشد.
| AUTO ج أباجل (ع ا): رگ بزرگى كه در دست يا پاى مى باشد.
=أبح-
AUTO إبحاحا [بح] ه: صداى او را خشن كرد.
| AUTO إبحاحا [بح] ه: صداى او را خشن كرد.
=الأبح-
ج بح، م بحاء وبحة: آنكه صدايش
Page 5