175

Farhang abjadī = al-Munjid al-abjadī

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

Genres

=بئس-

- بؤسا وبئيسا وبؤوسا [بأس]: نيازمندى او سخت وبى چيز شد.

=بئس-

### || [بأس]: فعل ماضى وجامد است كه براى (ذم) بكار برده

مى شود؛ اين واژه ضد (نعم) است؛ «بئس المصير مصير الأشرار» چه بد است عاقبت كار اشرار.

=البأس-

دليرى، توانائى، نيرومندى، عذاب، ترس؛ «لا بأس به»: مانع

وزيانى ندارد؛ «لا بأس فيه»: بر او گناهى نيست؛ «لا بأس عليك»: ترسى ندارى؛ «لا بأس ان تعرفوا»: سختى ندارد كه آن چيز را بشناسيد.

=البؤس-

ج أبؤس [بأس]: سختى وبى چيزى وبينوائى.

=البئس-

«بئس العذاب»: عذابى سخت؛ «بنات بئس»: سختيها وبلاها.

=البئس-

دلير؛ «بئس العذاب»: عذابى سخت.

=البأساء-

[بأس]: مترادف (البؤس) است، جنگ.

=البؤوح-

[بوح]: آنكه هر چه در سينه دارد آشكار كند.

=البئيس-

[بأس]: قهرمان ودلير.

=الببر-

ج ببور (ح): ببر كه تيره اى از جانوران درنده است.

=الببغاء-

للمذكر والمؤنث ج ببغاوات: طوطي.

=الببغاء-

للمذكر والمؤنث، ج ببغاوات:

مترادف (الببغاء) است.

=الببغاء-

للمذكر والمؤنث، ج ببغاوات: مترادف (الببغاء) است.

=الببغائية-

طوطي وار، آنكه سخنى كه معنايش را نداند از ديگرى پيروى كند وبر زبان آورد.

=بت-

- بتا ه: آن چيز را بريد،- الأمر: آن كار را به انجام رسانيد،-

الشي ء: آن چيز را دسته بندى كرد،- الرجل: آن مرد را خسته گردانيد.

=البت-

ج بتوت: جامه اى كلفت وضخيم.

=البتات-

ج أبتة: زاد وتوشه، اسباب خانه، آمادگى؛ «هو على بتات امر»: او بر آن كار مشرف است؛ «بتاتا»: قطعا، بى برو وبرگرد.

=البتات-

گليم باف، فروشنده ى گليم.

=البتار-

ج بواتر: شمشير برنده.

=البتار-

ج بواتر: شمشير برنده.

=بتت-

تبتيتا [بت] الشي ء: آن چيز را بريد،- ه: او را امداد كرد، به

او توشه داد،- الوعد: در انجام عهد تأكيد كرد.

=البتة-

اسم مره از [بت] است؛ «بتة»: بطور قطعى وبدون برگشت؛ «لا افعله

البتة»: آن كار را مطلقا نخواهم كرد. اين واژه مصدرى است منصوب به فعلى مقدر وتاء براى مبالغه است.

=بتر-

- بترا ه: آن را بريد.

=بتر-

- بترا: آن چيز بريده شد.

=البتراء-

مؤنث (الأبتر) است،- من الخطب:

خطبه يا سخنرانى كه در آن نام خدا وسپاس بر او ذكر نشود.

=البترول-

نفت خام. اين واژه لاتينى است ومعادل عربى آن (النفط) است كه

در زبان متداول آنرا (الكاز) گويند.

=بتل-

- بتلا الشي ء: آن چيز را از چيزى ديگر بريد يا جدا كرد.

=بتل-

- تبتيلا ه: مترادف (بتله) است.

=البتلاء-

(ز): نهالى كه از بن نخل خرما بر آمده وجدا از مادر نخلى شده باشد.

=البتول-

زنى كه از مرد يا ازدواج بريده باشد، بر حضرت مريم (ع) نيز

اطلاق مى شود.

=البتولا-

(ن): درختى جنگلى است از رسته ى (الحرجية) كه داراى چوبهاى سفت

وخوب است اين درخت در روسيه كشت مى شود واز آن عفص (رنگ ومركب) استخراج مى شود.

=البتولة-

حالت (البتول) است بمعناى عفت وپاكدامنى.

=البتولية-

مترادف (البتولة) است.

=البتولوجيا-

(طب): دانش تشخيص بيماريها ونشانه ى آنها، پاتوبيولوژى.

=البتيلة-

(ز): مترادف (البتلاء) است.

=بث-

- بثا الشي ء: آن چيز را پخش كرد، پراكنده كرد؛ «بث الخبر»: خبر را همه جا پخش كرد؛ «بث العيون»: به اطراف خود نگاه كرد؛ «بث الألغام»: مين كار گذاشت،- فلانا الخبر: خبر را به فلانى گفت، با وى در ميان گذاشت،- الغبار:

گرد وغبار برانگيخت.

=البث-

پراكندگى، اندوه سخت، پخش خبر وصدا به وسيله ى راديو.

=بثث-

تبثيثا الشي ء: آن چيز را پخش وپراكنده ساخت،- الخبر: خبر را

پخش واعلام كرد،- الغبار: گرد وغبار را برانگيخت.

=بثر-

- بثرا وبثرا وبثورا وجهه: بر چهره ى او دانه وجوش در آمد.

=بثر-

- بثرا وبثرا وبثورا وجهه: مترادف (بثر) است.

=بثر-

- بثرا وبثرا وبثورا وجهه: مترادف (بثر) است.

=البثر-

مص، ج بثور: جوش ريزه ها كه بر پوست چهره وتن برآيد.

=البثر-

[بثر]: آنكه بر پوست بدنش جوش درآمده باشد؛ «وجه بثر»: صورت پر جوش.

=بثق-

- بثقا وبثقا وتبثاقا النهر: سد رودخانه را شكست تا از آن آب روان شود،- السيل الموضع: سيل آن جاى را بركند.

=بثق-

تبثيقا [بثق] السيل الموضع: سيل آن جاى را بركند.

=البثق-

ج بثوق: جاى شكستن سد از رودخانه.

=البثق-

ج بثوق: مترادف (البثق) است.

=البثير-

مترادف (البثر) است، بسيار؛ «كثير بثير»: بسيار فراوان.

=بج-

- بجا [بج] ه: آن چيز را شكافت،- ه بالرمح: با نيزه او را زد.

=البج-

(ح): جوجه ى پرنده .

=البجاح-

بسيار فخر كننده وخود بزرگ بين.

=البجاد-

ج بجد: جامه ى راه راه.

Page 176