Farhang abjadī = al-Munjid al-abjadī
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Genres
=بئس-
- بؤسا وبئيسا وبؤوسا [بأس]: نيازمندى او سخت وبى چيز شد.
=بئس-
### || [بأس]: فعل ماضى وجامد است كه براى (ذم) بكار برده
مى شود؛ اين واژه ضد (نعم) است؛ «بئس المصير مصير الأشرار» چه بد است عاقبت كار اشرار.
=البأس-
دليرى، توانائى، نيرومندى، عذاب، ترس؛ «لا بأس به»: مانع
وزيانى ندارد؛ «لا بأس فيه»: بر او گناهى نيست؛ «لا بأس عليك»: ترسى ندارى؛ «لا بأس ان تعرفوا»: سختى ندارد كه آن چيز را بشناسيد.
=البؤس-
ج أبؤس [بأس]: سختى وبى چيزى وبينوائى.
=البئس-
«بئس العذاب»: عذابى سخت؛ «بنات بئس»: سختيها وبلاها.
=البئس-
دلير؛ «بئس العذاب»: عذابى سخت.
=البأساء-
[بأس]: مترادف (البؤس) است، جنگ.
=البؤوح-
[بوح]: آنكه هر چه در سينه دارد آشكار كند.
=البئيس-
[بأس]: قهرمان ودلير.
=الببر-
ج ببور (ح): ببر كه تيره اى از جانوران درنده است.
=الببغاء-
للمذكر والمؤنث ج ببغاوات: طوطي.
=الببغاء-
للمذكر والمؤنث، ج ببغاوات:
مترادف (الببغاء) است.
=الببغاء-
للمذكر والمؤنث، ج ببغاوات: مترادف (الببغاء) است.
=الببغائية-
طوطي وار، آنكه سخنى كه معنايش را نداند از ديگرى پيروى كند وبر زبان آورد.
=بت-
- بتا ه: آن چيز را بريد،- الأمر: آن كار را به انجام رسانيد،-
الشي ء: آن چيز را دسته بندى كرد،- الرجل: آن مرد را خسته گردانيد.
=البت-
ج بتوت: جامه اى كلفت وضخيم.
=البتات-
ج أبتة: زاد وتوشه، اسباب خانه، آمادگى؛ «هو على بتات امر»: او بر آن كار مشرف است؛ «بتاتا»: قطعا، بى برو وبرگرد.
=البتات-
گليم باف، فروشنده ى گليم.
=البتار-
ج بواتر: شمشير برنده.
=البتار-
ج بواتر: شمشير برنده.
=بتت-
تبتيتا [بت] الشي ء: آن چيز را بريد،- ه: او را امداد كرد، به
او توشه داد،- الوعد: در انجام عهد تأكيد كرد.
=البتة-
اسم مره از [بت] است؛ «بتة»: بطور قطعى وبدون برگشت؛ «لا افعله
البتة»: آن كار را مطلقا نخواهم كرد. اين واژه مصدرى است منصوب به فعلى مقدر وتاء براى مبالغه است.
=بتر-
- بترا ه: آن را بريد.
=بتر-
- بترا: آن چيز بريده شد.
=البتراء-
مؤنث (الأبتر) است،- من الخطب:
خطبه يا سخنرانى كه در آن نام خدا وسپاس بر او ذكر نشود.
=البترول-
نفت خام. اين واژه لاتينى است ومعادل عربى آن (النفط) است كه
در زبان متداول آنرا (الكاز) گويند.
=بتل-
- بتلا الشي ء: آن چيز را از چيزى ديگر بريد يا جدا كرد.
=بتل-
- تبتيلا ه: مترادف (بتله) است.
=البتلاء-
(ز): نهالى كه از بن نخل خرما بر آمده وجدا از مادر نخلى شده باشد.
=البتول-
زنى كه از مرد يا ازدواج بريده باشد، بر حضرت مريم (ع) نيز
اطلاق مى شود.
=البتولا-
(ن): درختى جنگلى است از رسته ى (الحرجية) كه داراى چوبهاى سفت
وخوب است اين درخت در روسيه كشت مى شود واز آن عفص (رنگ ومركب) استخراج مى شود.
=البتولة-
حالت (البتول) است بمعناى عفت وپاكدامنى.
=البتولية-
مترادف (البتولة) است.
=البتولوجيا-
(طب): دانش تشخيص بيماريها ونشانه ى آنها، پاتوبيولوژى.
=البتيلة-
(ز): مترادف (البتلاء) است.
=بث-
- بثا الشي ء: آن چيز را پخش كرد، پراكنده كرد؛ «بث الخبر»: خبر را همه جا پخش كرد؛ «بث العيون»: به اطراف خود نگاه كرد؛ «بث الألغام»: مين كار گذاشت،- فلانا الخبر: خبر را به فلانى گفت، با وى در ميان گذاشت،- الغبار:
گرد وغبار برانگيخت.
=البث-
پراكندگى، اندوه سخت، پخش خبر وصدا به وسيله ى راديو.
=بثث-
تبثيثا الشي ء: آن چيز را پخش وپراكنده ساخت،- الخبر: خبر را
پخش واعلام كرد،- الغبار: گرد وغبار را برانگيخت.
=بثر-
- بثرا وبثرا وبثورا وجهه: بر چهره ى او دانه وجوش در آمد.
=بثر-
- بثرا وبثرا وبثورا وجهه: مترادف (بثر) است.
=بثر-
- بثرا وبثرا وبثورا وجهه: مترادف (بثر) است.
=البثر-
مص، ج بثور: جوش ريزه ها كه بر پوست چهره وتن برآيد.
=البثر-
[بثر]: آنكه بر پوست بدنش جوش درآمده باشد؛ «وجه بثر»: صورت پر جوش.
=بثق-
- بثقا وبثقا وتبثاقا النهر: سد رودخانه را شكست تا از آن آب روان شود،- السيل الموضع: سيل آن جاى را بركند.
=بثق-
تبثيقا [بثق] السيل الموضع: سيل آن جاى را بركند.
=البثق-
ج بثوق: جاى شكستن سد از رودخانه.
=البثق-
ج بثوق: مترادف (البثق) است.
=البثير-
مترادف (البثر) است، بسيار؛ «كثير بثير»: بسيار فراوان.
=بج-
- بجا [بج] ه: آن چيز را شكافت،- ه بالرمح: با نيزه او را زد.
=البج-
(ح): جوجه ى پرنده .
=البجاح-
بسيار فخر كننده وخود بزرگ بين.
=البجاد-
ج بجد: جامه ى راه راه.
Page 176