Qamus Carabi Farsi
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Genres
دژ بلند.
=الإجماع-
مص، اتفاق، اتحاد رأى؛ «أقر المشروع بالاجماع»: پروژه را همگى
تأييد كردند، يكى از چهار اصل عقيده اسلامى است وعبارت از اتفاق آراء مجتهدان در هر زمان وبراى هر امر دينى است.
=الإجماعي-
منسوب به (الإجماع) است، همگانى، عمومى.
=الإجمال-
مص؛ «بالإجمال» و«على الإجمال» واجمالا: بطور خلاصه، كوتاه.
=الأجمة-
ج أجم وأجم وأجمات وجج آجام:
بيشه شير، درخت پر شاخ وبرگ، گودال كه در آن آب راكد باشد.
=أجمد-
إجمادا [جمد]: بخيل وكم خير شد، به ماه جمادى در آمد،- ه: آن
چيز را جامد كرد،- حقه عليه: حق خود را بر او ثابت كرد.
=أجمر-
إجمارا [جمر] القوم على أمر: آن قوم براى امرى بهم پيوستند،- الأمر القوم: آن امر شامل همه قوم شد،- ت المرأة: آن زن گيسوى خود را بافت وپشت سر خود گره زد،- النار: آتش را آماده كرد،- الثوب:
جامه را با عطر آميخت وبخور داد،- الرجل او البعير: آن مرد يا
شتر در راه پيمودن شتاب كرد، «اجمر بين يديه»: در برابر او شتاب كرد.
=أجمع-
إجماعا [جمع] القوم على كذا: آن قوم بر امرى توافق كردند،- القوم امرهم: آن قوم در كار خود توافق كردند،- الأمر وعلى الأمر:
براى كار عزم كرد وتصميم گرفت،- ما كان متفرقا: آنچه كه پراكنده بود جمع آورى كرد،- الإبل: شتران را راه برد.
=أجمع-
م جمعاء، ج أجمعون [جمع]: از الفاظ تأكيد است كه با آن هر چه
كه از نظر جدا شدنش چه بطور حسى يا حكمى ايرادى نداشته باشد تأكيد مى شود؛ «جاؤوا اجمعهم وباجمعهم»: همگى آمدند.
=أجمل-
إجمالا [جمل] الشي ء: آن چيز را بطور خلاصه جمع آورى يا بيان كرد؛ «اجمل الحساب والكلام ثم فصله وبينه»:
حساب ومطلب را جمع آورى كرد وسپس به تفصيل بيان نمود، آن چيز
را زيبا وفراوان كرد،- فى العمل: كار خوب ونيكو انجام داد،- فى الطلب: در خواستن چيزى حد اعتدال را رعايت كرد وافراط ننمود،- فى الكلام: سخن نغز ونيكو گفت،- الشحم: پيه را ذوب كرد،- القوم: شتران آن قوم فراوان شدند.
=الأجمية-
بيمارى تب ومالاريا.
=أجن-
- أجنا وأجونا الماء: رنگ وطعم آب تغيير كرد، آب بد مزه شد .
=أجن-
- أجنا الماء: مرادف (اجن) است.
=أجن-
إجنانا [جن] ه: او را ديوانه كرد،- ه الليل: شب او را در پناه خود گرفت،- عنه:
خود را از او پنهان كرد،- الميت: مرده را كفن ودفن كرد.
=أجن-
[جن]: از اينكه درباره مجنون گويند «ما اجنه» نادر است زيرا در
اينجا افعل تعجب از صفت مفعول آمده در صورتيكه فعل تعجب معمولا از صفت فاعل وفعل لازم ساخته مى شود.
=الأجن-
من الماء: آب كه رنگ ومزه آن دگرگون شده باشد.
=أجنى-
إجناء [جني] الشجر: ميوه آن درخت رسيده شد،- ت الأرض: محصولات
زراعى وخير وبركت آن زمين بسيار شد.
=أجنب-
إجنابا [جنب] ه: او را دور كرد،- الرجل: آن مرد دور شد،- القوم: بر آن قوم باد جنوب وزيد.
=أجنب-
[جنب] القوم: بمعناى (اجنبوا) است.
=الأجنب-
ج أجانب [جنب]: آنكه رام نشود، بيگانه.
=الأجنبي-
ج أجانب [جنب]: بيگانه.
=الأجنة-
ج وجنات [وجن]: برآمدگى گونه در چهره.
=الأجنة-
ج وجنات [وجن]: مرادف (الأجنة) است.
=الإجنة-
ج وجنات [وجن]: مرادف (الأجنة) است.
=أجنح-
إجناحا [جنح] ه: آن را كج كرد،- اليه: به سوى آن خم شد.
=الأجنحة-
جمع (الجناح) است بمعناى بال؛ «مستقيمات الأجنحة» (ح): به واژه
مستقيمات رجوع شود؛ «مغمدة الأجنحة» (ح): به واژه مغمدة رجوع شود؛ «نصفية الأجنحة» (ح): به واژه نصفيه رجوع شود.
=أجنف-
إجنافا [جنف] في وصيته: در وصيت خود ستم كرد.
=الأجنف-
م جنفاء، ج جنف [جنف]: خميده پشت، آنكه در وصيت خود ستم كرده باشد.
=إجهاز-
اجهيزازا [جهز] للأمر: براى آن كار آماده شد.
=أجهد-
إجهادا [جهد] الدابة: ستور را بيش از طاقتش بار كرد،- نفسه فى كذا: در آن كار كوشش بسيار نمود،- فكره فى الأمر: هوش وفكر خود را در آن امر بكار برد،- علينا العدو:
نهايت دشمنى را با ما كرد،- فى الأمر: در آن كار احتياط نمود،-
الأمر لزيد: آن كار براى زيد امكان پذير شد،- المال: دارائى خود را بيهوده خرج كرد واز دست داد،- الطعام: ميل به غذا كرد،- الحق: حق آشكار شد،- فيه الشيب: پيرى در او آشكار شد وفزونى يافت.
=أجهر-
إجهارا [جهر] الأمر وبه: آن امر را آشكار ساخت،- بالقراءة: با
صداى بلند خواند،- الرجل: آن مرد داراى فرزندان خوش قد وقامت شد، آن مرد داراى فرزند لوچ (چپ چشم) شد.
=الأجهر-
م جهراء، ج جهر [جهر]: آنكه در روشنائى آفتاب چيزى نبيند، مرد
خوش سيما.
=أجهز-
إجهازا [جهز] على الجريح: بر آن زخمى سخت گرفت وبا شتاب او را كشت.
=أجهش-
إجهاشا إليه: مرادف
Page 18