============================================================
است و ابن ابى أصيبعه از كتاب التذكرة فى الطب او ياد كرده است.
از منقولاتى كه بيرونى از ابومعاذ آورده است برمى آيد كه او با نامهاى فارسى و محلى ايرانى داروها آشنا بوده است. مثلا دربارهآ «زنجبيل الكلاب» مى گويد كه آن را در طبرستان «فلفلك» خوانند. در ذيل «زوان» (شماره 509) مى گويد: فارسى آن توى وش است. به گفته او «جتدبيدستر» را «خزرونيك» خواتند و «خرنوب» نبطى را «زنكورج) گويند و از اين قبيل.
اما ابوريحان بارها اقوال ابومعاذ را دربارهآ هويت داروها تخطئه كرده است.
بشرالسجزى در متن صيدنه نام بشر يجزى دو بار آمده است: يكى در ذيل «بيش» (شماره 194) وديگرى زيل «سنيل» (شماره71). منتهى در متن چاپى در ذيل شماره 194 يعنى «بيش» به اشتباه «بشرالجزى» آمده است و اين اشتباه در فهرست اعلام تكرار شده است. دليل اشتباه من آن بوده است كه چنانكه در ذيل «بيش» در تعليق شمارهآ 61) آورده ام مطلب منقول از بشر سجزى وهر و درحاشيهآ نسخه بخط ريز نوشته شده است ومن درهنگام خواندن بجاى «سجزى» «جزى) خوانده ام و مايرهوف نيز در ترجمه غافقى در نقل از صيدنه (ص 366) آن را بشر جزى خوانده است و اشاره كرده است كه اين نام در حاشيهآ ورق 41 الف صيدنه آمده است. امادر مقالهآ راجع به ««بيش» كه در «اسلاميك كلچر» حيدرآباد (145) چاپ كرده است صورت درست آن را آورده است. از قضادر هر دو موره صيدنه مطلب منقول از بشر سجزى در بارهآ يكجور مطلب است و آن «سنيل ازب» است كه من در حواشى شماره 194 دربارهآ صحت اين كلمه ور و . ترديد كردهام و اكنون گمان مى كنم ترديد من صحت نداشته است. ت و و اما مقصود از بشر سجزى ابوسهل بشربن يعقوب بن اسحق المتطيب السجزى مؤلف كناش يا الرسائل الطبيه كه آن را برأى امير خلف بن احمد (متو فى در 399 در جوزجان) نوشته است. ديتريش در(ننا6ت8 لع (ص 45) درباره اين شخص گويد: «كتاب الرسائل الطبيه تأليف شخصى به نام ابوسهل بشر بن يعقوب بن اسحاق المتطبب السجزى از كتابهائى است كه تا امروز كمياب بوده است. بر وكلمان در تاريخ ادبيات عرب جلد دوم ضميمه ص1092 (شماره 19) او را جزء مؤلفانى ذكر كرده است كه زمان و مكانشان مشخص نيست. اما نسبت سنجارى مذكور در آن جا درست نيست: مؤلف از سجستان (سيستان) است، همچنانكه در آغاز نسخهاى كه شرح آن ذكر خواهد شد آمده است، مؤلف كتاب را به امير ابواحمد خلف بن احمد اهدا كرده است. اين امير از صفاريان است و از سالهاى 40 قرن پنجاه وچهار
صفحہ 54