44

Qamus Carabi Farsi

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

Genres

=الأرصاد-

جمع (الرصد) است؛ «الأرصاد الجوية»: روشهاى علمى آموزش

هواشناسى.

=أرصد-

إرصادا [رصد] الرقيب: ديده بان را به ديده بانى راه برگزيد،-

الحساب: به حساب رسيدگى وآنرا آماده كرد،- له شيئا: چيزى را براى او آماده كرد؛ «ارصد مبلغا من المال لكذا»: مبلغى پول براى آن كار اختصاص داد،- له خيرا او شرا: او را چه از نظر خير يا شر پاداش داد.

=أرصن-

إرصانا [رصن] ه: آن چيز را كامل واستوار كرد.

=أرض-

- أرضا المكان: زمين پر گياه وسبزه وزيبا شد.

=أرض-

- أرضا ت الخشبة: چوب را موريانه خورد.

=أرض-

- أراضة المكان: آن زمين پر گياه وسبزه وزيبا شد.

=أرض-

إرضاضا [رض]: شير وخرما خورد ودر نتيجه سنگين ولخت شد، به سختى

دويد،- التعب العرق: خستگى عرق تن او را روان ساخت،- فى الأرض: در زمين به سفر پرداخت.

=الأرض-

ج أرضون وأراض: كره زمين، «اتانا ابن ارض»: بيگانه يا غريبى بما رسيد كه پدر ومادرش شناخته نيستند؛ «ارض النعل»:

تخت كفش يا كف سم ستوران يا آنچه كه بر زمين كشيده شود.

=الأرض-

[رض]: مرد نشسته كه از جاى برنخيزد.

=أرضى-

إرضاء [رضو] الرجل: آن مرد را راضى وخشنود كرد.

=أرضب-

إرضابا [رضب] ت السماء: آسمان باريد،- المطر: باران پياپى فرود آمد.

=الأرضة-

ج أرض (ح): موريانه.

=أرضخ-

إرضاخا [رضخ] للرجل: به آن مرد كمى از بسيار را بخشيد.

=أرضع-

إرضاعا [رضع] ه: او را شير داد،- ت المرأة: آن زن كودكى دارد

كه شير مى خورد.

=الأرضي-

[أرض]: منسوب به (الأرض) است، آنچه كه در زير زمين باشد.

=الأرضي شوكي-

(ن): كنگر، كنگر فرنگى، نام ديگر آن (الخرشوف) است.

=الأرطماسيا-

أو الشيح (ن): گياهى است از تيره مركبات گل لوله اى كه در

مناطق بيابانى روئيده مى شود.

=أرطب-

إرطابا [رطب] البسر: خرما رطب شد،- النخل: هنگام رطب درخت

رسيد،- القوم: نخلهاى آن قوم رطب داد،- ت الأرض: رطب آن زمين بسيار شد،- الثوب ونحوه: جامه يا مانند آن را خيس كرد.

=أرطل-

إرطالا [رطل] الرجل: گوشهاى آن مرد گسترده وفراخ شد.

=الأرطنسيا-

(ن): گل ادريسى يا گل ژاپنى كه داراى گلهاى سفيد يا گلى رنگ است.

=أرعى-

إرعاء [رعي] الماشية: ستور را چرانيد،- المكان: آن جاى را

چراگاه كرد،- ت الأرض: گياهان آن زمين بسيار شد،- الله الماشية: خداوند براى چريدن ستور علف رويانيد،- عليه: نسبت به او مهربانى ودلسوزى كرد،- ه سمعه: به سخنان او گوش داد.

=أرعد-

إرعادا [رعد] الرجل: آن مرد دچار رعد شد، صداى رعد را شنيد،- ه الخوف: از ترس لرزه بر اندامش افتاد، او را لرزانيد،- زيدا: زيد را تهديد كرد وبراى او خط ونشان كشيد.

=أرعد-

[رعد]: لرزيد.

=أرعش-

إرعاشا [رعش] ه: او را ناتوان كرد.

=الأرعن-

[رعن]: آنكه در سخن بى پروا باشد، آنكه داراى بينى دراز است،

كوهى كه داراى دماغه هاى بلند باشد.

=ارعوى-

ارعواء [رعو] عن الجهل: از نادانى دست برداشت، بازگشت؛ «ارعوى عن غيه»:

از انحراف وسرپيچى كه داشت بازگشت.

=أرغى-

إرغاء [رغو] اللبن ونحوه: آن شير كف برآورد،- ه: او را خوار

وزبون كرد؛ «ارغى الرجل وأزبد»: از خشم فرياد كشيد وتهديد كرد.

=أرغد-

إرغادا [رغد] القوم: آن قوم در فراخ زندگى وفراوانى قرار گرفتند،- الله عيشه:

خداوند زندگى او را فراخ كرد،- القوم مواشيهم: آن قوم ستوران

خود را براى چريدن آزاد گذاردند.

=الأرغل-

(مو): از ابزار موسيقى شرقى كه عبارت از دو قطعه ناى به هم

پيوسته است وداراى سوراخهائى مى باشند كه با انگشتان بر آن مى نوازند وآهنگهاى غم انگيز از آن برمىيد.

=أرغم-

إرغاما [رغم] ه: او را زبون كرد، او را به خشم درآورد، او را

به انجام كارى ناپسنديده وادار كرد،- الله انفه: خدا او را خوار كند،- ه الذل: خوارى او را افتاده كرد،- اهله: خانواده خود را با بى ميلى ترك كرد،- اللقمة من فيه: لقمه را از دهان خود بر خاك افكند،- ت الغنم او الظباء: آب بينى گوسفندان يا آهوان روان شد.

=الأرغن-

(مو): از ابزار موسيقى است، ارگ، ارغنون- اين كلمه يونانى است.

=الأرغنون-

### || (مو): مرادف (الأرغن) است.

=أرفاغ-

[رفغ] الناس: مردم فرومايه وپست.

=أرف-

إرفافا [رف] ت الدجاجة على بيضها:

مرغ بالهاى خود را بر روى تخمهايش گسترانيد.

=أرفأ-

إرفاء [رفأ] اليه: به او نزديك شد وپناه برد،- الشي ء اليه: آن

چيز را به او نزديك كرد،- ت السفينة: كشتى به ساحل نزديك شد.

=ارفت-

ارفتاتا [رفت]: شكسته وكوبيده شد،- الحبل: ريسمان پاره شد،- العظم:

استخوان خرد وريز ريز شد.

=أرفخ-

إرفاخا [رفخ] العجين: رنگ خمير تغيير كرد وترش شد. اين تعبير در زبان متداول رايج است.

Page 44