Farhang abjadī = al-Munjid al-abjadī
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Genres
(شبيات) داراى گلهاى لوله اى كه دور آنها را برگهاى رنگارنگ
پوشانيده است. اين گياه زينتى است، گل كاغذى.
=بوق-
تبويقا [بوق] في البوق: در بوق دميد، بوق زد.
=البوق-
ج أبواق وبيقان وبوقات (مو): بوق شيپور؛ «بوق الصوت»: بلندگو؛
«جاء بالبوق ونفخ فى البوق»: با بوق وكرنا آمد يا سخن باطل وبيهوده گفت.
=البوقال-
ج بواقيل: مترادف (الباقول) است بمعناى كوزه ى بى دسته.- اين واژه يونانى است-
البوقيصا-
(ن): درختى جنگلى وزينتى است از رسته ى (بوقيصيات) اين درخت
تنومند است وچوب آن نرم ودر قطب شمال مى رويد.
=بول-
تبويلا [بول] ه: او را به ادرار كردن واداشت.
=البول-
«ورق البول»: تمبر پست.- اين واژه در زبان متداول رايج است-
البول-
ج أبوال: ادرار، پيشاب؛ «البول السكري»: بيمارى قند.
=البولاد-
ج بواليد: اين واژه در زبان متداول بمعناى پولاد وتيغ سلمانى است.
=البولصة-
### || ج بوالص: مترادف (البوليصة) است.
=البولفار-
بولوار، خيابان بولوار.- اين واژه فرانسه است-
البوليس -
پليس، پاسبان، شهربانى؛ «بوليس الأداب»: پليس انتظامات؛ «البوليس الجنائي»: پليس جنائى كه بدنبال كشف جرم ودستگيرى بزهكاران است؛ «البوليس الحربي»: پليس رزمنده كه با ارتش همكارى مى كند؛ «البوليس السري»:
مأمورين آگاهى وبازرسي وكشف جرم؛ «بوليس المرور»: پليس
راهنمائى ورانندگى. اين واژه يونانى است.
=البوليسي-
آنچه به پليس اختصاص داشته باشد، هر كارى كه بوسيله ى پليس كشف شود ودر رابطه ى با جرم باشد؛ «رواية، بوليسية»: داستان پليسى.
=البوليصة-
ج بوالص: وصل، رسيد، حواله، سفته، وثيقه ى تأمين، اعلاميه؛ «بوليصة الشحن»: بارنامه- اين واژه ايتاليائى است-
البوم-
(ح): جغد كه ضرب المثل فال بد است. كاربرد اين واژه در مذكر ومؤنث يكسان است؛ «البوم الصغير أو الخبل» (ح):
گونه اى پرنده از رسته ى جغدها كه در جنگلهاى بزرگ در اروپا
زندگى مى كند.
=البومة-
(ح): واحد (البوم) است.
=البون-
فضيلت، برترى، فزونى، فاصله ى ميان دو چيز، دورى.
=البون-
مترادف (البون) است.
=البونسيانة-
(ن): درختى است از رسته ى (القرنيات)، درازى آن بين هشت تا ده
متر است وبرگهاى آن درشت وگلهاى آن بشكل خوشه اى وسرخرنگ است، اين درخت براى زينت كشت مى شود.
=البوبا-
واكس كفش.- اين واژه تركى است-
البوياجي-
واكسى.- اين واژه تركى است-
البوية-
مترادف (البوياجي) است.
=البويجي-
مترادف (البوياجي) است.
=البويضة-
ج بويضات [بيض]: مترادف (البييضة) است.
=البيات-
يورش شبانه بر دشمن.
=البيادة-
(ا ع): پياده لشكر.- اين واژه فارسى است-
البيادي-
واحد (البيادة) است بمعناى پياده.- اين واژه فارسى است-
البياض-
سفيدى، اين واژه ضد (السواد) است؛ «بياض العين»: سفيدى چشم؛ «بياض البيضة»: سفيدى تخم مرغ،- (ط):
شير،- (ط): غذاى بى گوشت كه مسيحيان در ايام روزه خورند؛ «بياض النهار»: روشنائى روز؛ «ظل يعمل بياض يومه وسواد ليله»: شب وروز كار مى كرد؛ «بياض الوجه»: ستايش نيكو؛ «بياض الأظفار»: بيخ يا اطراف ناخنها؛ «بياض البطن» پيه درون شكم ومانند آن؛ «بياض الجلد»:
پوست كه بر روى آن موى نباشد؛ «بياض الأرض » زمين بدون ساختمان؛
«بياض اليوم»: طول روز؛ «على بياض»: بدون نوشته؛ «وقع على بياض»: ورقه ى سفيد را امضاء كرد.
=البياضة-
مرغ يا پرنده اى كه بسيار تخم گذارد.
=البياع-
فروشنده، خريدار.
=البياعة-
ج بياعات: آنچه كه فروش رود، كالاى فروختنى.
=بياك-
[بيي] الله: بمعناى (بوأك) يعنى خداوند تو را مقام ومنزلت وملك دهد.
=البيان-
[بين]: مص، بيان كردن، آشكار كردن، سخن فصيح ومستدل؛ «بيان الحقيقة»: حقيقت گفتن؛ «غنى عن البيان»:
نياز به گفتن ندارد، منطق فصيح كه از ضمير خبر دهد؛ «ان من
البيان لسحرا»: برخى از سخنها اثر جادوئى دارند، گواهينامه وبارنامه ى كالاى فرستاده شده با كشتى؛ «بيان حقيقة»: توضيح.
=البيانو-
(مو): پيانو كه در زبان عربى به آن (المعزف) گويند. اين واژه
ايتاليائى است.
=البيئة-
ج بيئات [بوأ]: محيط؛ «الإنسان ابن بيئته»: انسان فرزند محيط
خود است؛ «البيئة الاجتماعية»: محيط اجتماعى، جامعه مردم، حالت؛ «إنه حسن البيئة»: او در حال خوشى است.
=بيت-
تبييتا [بيت] الشي ء: آن كار را شبانه ساخت يا تدبير كرد،-
العدو: بر دشمن شبانه تاخت،- رأيه: در آن چيز انديشيد،- البيت: خانه را ساخت.
=بيت-
[بيت] الشي ء: آن چيز تقدير وتخمين زده شد.
=البيت-
ج بيوت وأبيات: وجج بيوتات وأباييت:
گويند كه اين دو جمع اخير ويژه ى بزرگان واشراف است، مسكن، خانه؛ «اهل
Page 198