156

Farhang abjadī = al-Munjid al-abjadī

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

Genres

=انمعط-

انمعاطا [معط] الشعر: موى كنده شد.

=أنمق-

إنماقا [نمق] ت النخلة: رطب نخل بى هسته شد.

=أنمل-

إنمالا [نمل]: سخن چينى كرد،- فى الشجر: از درخت بالا رفت.

=الأنملة-

ج انامل وانملات [نمل]:

سرانگشت، وگفته مى شود كه نزديكترين مفصل انگشت به ناخن است.

=الأنملة-

[نمل]: مترادف (الأنملة) است.

=الأنملة-

[نمل]: مترادف (الأنملة) است.

=الأنملة-

[نمل]: مترادف (الأنملة) است.

=الأنملة-

[نمل]: مترادف (الأنملة) است.

=الأنملة-

[نمل]: مترادف (الأنملة) است.

=الإنملة-

[نمل]: مترادف (الأنملة) است.

=الإنملة-

[نمل]: مترادف (الأنملة) است.

=الإنملة-

[نمل]: مترادف (الأنملة) است.

=انملس-

انملاسا [ملس] عن الأمر: از آن كار رها شد.

=انملص-

انملاصا [ملص] منه: از او رهائى يافت،- الشي ء من يدي: آن چيز

به سبب نرمى از دستم افتاد ورها شد.

=انملع-

انملاعا [ملع] ت الناقة: ماده شتر سبكبال وبا شتاب رفت.

=انملق-

انملاقا [ملق]: نرم شد،- منه: از او رها شد،- الخضاب: خضاب نرم

شد وريخت يا كم رنگ شد.

=الأنموذج-

ج أنموذجات ونماذج: نمونه ى چيزى- اين واژه فارسى است.

=أنهى-

إنهاء [نهي] الشي ء: آن چيز را ابلاغ كرد،- الأمر الى الحاكم:

خبر را به حاكم رسانيد،- الرجل من اللحم: آن مرد به خوردن گوشت قانع وسير شد.

=انهار-

انهيارا [هور] البناء: ساختمان ويران شد وفرو ريخت،- الخرق:

سوراخ ديوار آسيب يافت وفرو ريخت.

=انهاض-

انهياضا [هيض] العظم: استخوان پس از شكسته بندى دوباره شكست.

=انهاع-

انهياعا [هيع] الشي ء: آن چيز بر روى زمين گسترده شد.

=انهاك-

انهياكا [هوك]: سرگردان وبى باك شد وبىنديشيدن در آن چيز

افتاد، در سخن سرگشته شد وگفتار وى نادرست بود.

=انهال-

انهيالا [هيل] التراب: خاك تكان خورد وريخته شد،- القوم على

فلان: آن قوم بر سر فلانى ريختند واو را زدند وناسزا گفتند؛ «انهال عليه ضربا وشتما»: او را زد وناسزا گفت.

=أنهأ-

إنهاء [نهأ] اللحم: گوشت را خوب نپخت،- الأمر: آن كار را

بپايان نرسانيد.

=أنهب-

إنهابا [نهب] الرجل ماله: آن مرد دارائى خود را به يغما وچپاول

داد،- ه المال: او را به چپاول آن مال وادار كرد.

=انهبص-

انهباصا [هبص] للضحك: در خنديدن زياده روى كرد.

=انهبط-

انهباطا [هبط] الرجل: آن مرد پست شد.

=انهتك-

انهتاكا [هتك] الستر ونحوه: اين واژه مطاوع (هتك) است.

=أنهج-

إنهاجا [نهج] الطريق أو الأمر: آن راه يا آن كار روشن وآشكار

شد،- الطريق او الأمر: آن راه يا كار را نمايان وآشكار كرد.

=انهجف-

انهجافا [هجف]: استخوانهاى او از فرط لاغرى نمايان شد.

=انهجم-

انهجاما [هجم] البيت: خانه ويران شد،- الدمع او العرق: اشك يا

عرق روان شد،- ت العين: چشم اشك ريخت.

=أنهد-

إنهادا [نهد] العطية: هديه را بزرگ شمرد،- الحوض او الإناء: حوض يا ظرف را پر از آب كرد تا آب از آن سرازير شود،- فلانا: فلانى را به جائى فرستاد،- ت المرأة: پستانهاى آن زن برآمده شد.

=انهد-

انهدادا [هد] الجبل أو البيت: كوه يا خانه فرو ريخت.

=انهدم-

انهداما [هدم] البناء: ساختمان ويران شد.

=انهدن-

انهدانا [هدن] الرجل عن عزمه: آن مرد از تصميم خود سست شد.

=أنهر-

إنهارا [نهر] النهر: رودخانه را فراخ كرد.

=وهمچنين است در (الطعنة) زخم نيزه را فراخ زد،- الدم: خون روان كرد،- الدم:

خون روان شد،- العرق: خون رگ بند نيامد،- البطن: شكم روان شد،- الحافر:

چاه كن به آب رسيد،- الرجل: آن مرد به روز درآمد،- فلان: فلانى

سودى بدست نياورد،- فى العدو: آهسته دويد.

=الأنهر-

[نهر]: اسم تفضيل است؛ «نهار انهر»: روزى بسيار روشن. همچنانكه

گويند «ليل اليل»: شبى بسيار تاريك.

=انهرج-

انهراجا [هرج] فلان من النبيذ: فلانى از مي مست وسست شد.

=أنهز-

إنهازا [نهز] ه: او را راند، او را بيدار يا هشيار كرد.

=انهزع-

انهزاعا [هزع] الشي ء: آن چيز شكسته شد.

=انهزم-

انهزاما [هزم]: اين واژه مطاوع (هزم) است،- الجيش: لشكر شكست

خورد،- ت العصا: عصا با صدا شكافته شد.

=انهشم-

انهشاما [هشم] الشي ء: اين واژه مطاوع (هشم) است،- ت الإبل:

شتران لاغر وناتوان شدند.

=انهصر-

انهصارا [هصر]: مطاوع (هصر) است.

=أنهض-

إنهاضا [نهض] ه: او را براى بر پا شدن تكان داد وبر پا ساخت،- ه بالشي ء:

او را در رفتن بر آن چيز نيرومند كرد،- ت الريح السحاب: باد ابر را با خود برد،- القربة: مشك را پر كرد.

=انهض-

انهضاضا [هض] الشي ء: آن چيز شكسته شد.

=انهضم-

انهضاما [هضم] الطعام: غذا هضم شد. اين واژه مطاوع (هضم) است،-

الشي ء: آن چيز پيوست شد، به چيزى ديگر آميخته شد.

=انهفت-

انهفاتا [هفت] الشي ء: آن چيز پائين آمد وبى ارزش شد.

Page 156