142

Farhang abjadī = al-Munjid al-abjadī

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

Genres

شناسي.

=انتهب-

انتهابا [نهب] النهب: آن چيز چپاول شده را به زور گرفت،- الفرس الشوط:

اسب در دور مسابقه پيروز شد.

=انتهج-

انتهاجا [نهج] الرجل: آن مرد راه وروش روشنى براى خود گرفت،-

الطريق: راه را شناخت.

=انتهر-

انتهارا [نهر] السائل: سئوال كننده را نهيب داد،- العرق: خون

رگ بند نيامد،- بطنه: شكم او روان شد.

=انتهز-

انتهازا [نهز] الفرصة: فرصت را غنيمت شمرد وبه آن كار دست زد،-

الشي ء: آن چيز را پذيرفت وبا شتاب گرفت،- فى الضحك: در خنديدن زياده روى كرد وزشت خنديد.

=انتهس-

انتهاسا [نهس] اللحم: گوشت را با دندانهاى پيشين گرفت وكند،- فلانا:

فلانى را به بدى ياد وغيبت كرد.

=انتهض-

انتهاضا [نهض]: برخاست،- فلانا للأمر: فلانى را براى انجام آن

امر آماده كرد،- القوم: آن قوم براى جنگ آماده شدند.

=انتهك-

انتهاكا [نهك] ته الحمى: تب او را خسته وسست كرد،- فلان

الحرمة: فلانى هتك حرمت كرد،- الشي ء: حرمت آن چيز را شكست،- فلانا: آبروى فلانى را ريخت.

=انتوى-

انتواء [نوي] ه: قصد آنرا كرد،- القوم: آن قوم از شهرى به شهرى

ديگر درآمدند،- القوم بموضع كذا: آن قوم در آن جاى اقامت گزيدند،- القوم منزلا بمكان كذا: آن قوم قصد خانه اى را در فلان جاى كردند.

=انتور-

انتوارا [نور]: نوره بر خود ماليد.

=الأنتولوجيا-

مجموعه اى برگزيده از شعر يا نثر يا موسيقى. اين واژه يونانى است.

=الأنتيموان-

(ك): آنتيمون، فلزى است ساده وسفيد رنگ ودرخشان كه در ساخت

حروف چاپ بكار برده مى شود.

=أنث-

- أنثا الحديد: آهن نرم شد.

=أنث-

تأنيثا ه: آنرا مؤنث كرد، آنرا مؤنث شمرد، خنثى كرد،- له: در

برابر او نرم وآسان شد.

=أنثى-

- إنثاء [نثي] فلانا: از فلانى بد گوئى وغيبت كرد،- من الشي ء:

آنرا مكروه شمرد واز آن پرهيز كرد.

=الأنثى-

ج إناث وأناثى وجج أنث [أنث]:

جنس ماده بر خلاف نر.

=انثج-

انثجاجا-[ثج] الماء: آب روان شد.

=أنثر-

إنثارا [نثر]: آنچه كه در بينى داشت بيرون ريخت،- ه: او را بر

روى استخوان بينى بر زمين افكند.

=انثرم-

انثراما [ثرم] الرجل: آن مرد دندانهايش شكسته شد.

=انثقب-

انثقابا [ثقب] الشي ء: آن چيز سوراخ شد.

=أنثل-

إنثالا [نثل] البثر: خاك چاه را بيرون كشيد.

=انثل-

انثلالا [ثل] التراب: خاك ريخته شد.

=انثلم-

انثلاما [ثلم] الإناء: لب جام شكست.

=انثنى-

انثناء [ثني]: آن چيز كج شد، قسمتى از آن چيز بر روى قسمتى

ديگر برگشت،- عليه بالضرب: دوباره او را زد،- عنه: از او روى گردانيد.

=الانثناء-

[ثني]: خم شدن؛ «قابل للإنثناء»:

براى تعظيم ايستاد.

=الانثناءة-

[ثني]: مهربانى، دلسوزى.

=أنجى-

إنجاء [نجو] الرجل: آن مرد را آزاد كرد،- فلانا غصنا: براى

فلانى شاخه اى از درخت را بريد،- الجلد: پوست را كند،- ت النخلة: درخت نخل ميوه داد،- الرجل: آن مرد باد از شكم خالى كرد، آن مرد عرق كرد.

=انجاب-

انجيابا [جوب] الثوب: جامه پاره يا شكافته شد،- ت السحابة: ابر

پراكنده شد.

=الأنجاس-

[نجس]: آنچه كه بسان حرز وطلسم ومانند آنها باشد كه بر گردن

اطفال يا آنها كه از چشم زخم يا جن مى ترسند مىويزند.

=انجاف-

انجيافا [جيف] ت الجثة: آن بدن يا لاشه گنديد وبد بوى شد.

=انجال-

انجيالا [جول] الغبار: گرد وغبار برخاست وپخش شد.

=أنجب-

إنجابا [نجب]: نابغه شد. اين واژه بمعناى (نجب) است،- الرجل:

فرزند آبرومندى آورد، فرزند ترسو آورد.

=انجبر-

انجبارا [جبر]: آن چيز پس از شكسته شدن جوش خورد.

=أنجح-

إنجاحا [نجح]: پيروز شد؛ «ما افلح فلان ولا انجح»: نه رستگار

شد ونه پيروز،- الله حاجته: خداوند نياز او را برآورد،- ت حاجته: نياز او برآورده شد،- الباطل بفلان: باطل بر او غلبه يافت وچيره شد،- فلان بالباطل: فلانى بر باطل چيره شد.

=أنجد-

إنجادا [نجد] البناء: ساختمان بلند شد،- ه: او را يارى كرد،- الدعوة:

دعوت را پذيرفت،- الرجل: آن مرد به سرزمين بلند آمد يا از

سرزمين بلند خارج شد،- الرجل: آن مرد عرق كرد، به خانواده خود نزديك شد،- ت السماء: آسمان صاف شد.

=انجدل-

انجدالا [جدل] بر روى زمين افتاد.

=انجد-

انجذاذا [جذ]: بريده شد يا شكست.

=انجذب-

انجذابا [جذب] إليه: به سوى او كشيده شد،- فى السير: با شتاب

رفت، بسيار دور رفت.

=انجذر-

انجذارا [جذر] الشي ء: آن چيز از بيخ وبن كنده شد.

=انجذم-

انجذاما [جذم] الشي ء: آن چيز بريده شد.

=أنجر-

إنجارا [نجر] فلانا: به فلانى غذاى نجيره (شير وآرد وروغن) خورانيد.

=انجر-

انجرارا [جر]: كشيده شد،- الى الوراء: به عقب برگشت.

=الأنجر-

ج أناجر [نجر]: لنگر كشتى.- اين

Page 142