139

Farhang abjadī = al-Munjid al-abjadī

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

Genres

=انتخب-

انتخابا [نخب] الشي ء: آن چيز را برگزيد، بيرون كشيد،- فلانا:

فلانى را بعنوان نماينده ى خود در جلسه يا هيأتى برگزيد.

=انتخص-

انتخاصا [نخص] لحمه: گوشت او آب ولاغر شد.

=انتخط-

انتخاطا [نخط] ه: همسان او شد،- المخاط من انفه: آب بينى خود

را افكند.

=انتخع-

انتخاعا [نخع] السحاب: ابر آنچه كه باران داشت فرو افكند،- الرجل عن ارضه:

آن مرد از سرزمين خود دور شد.

=انتخل-

انتخالا [نخل] الشي ء: آن چيز را پاك وبى آميغ كرد وبهترين

آنرا برداشت.

=انتدى-

انتداء [ندو] القوم: آن قوم در باشگاه گردهم آمدند،- الرجل: آن

مرد به باشگاه درآمد؛ «ما انتديت منه شيئا»: از او خير ونيكى نديدم.

=الانتداب-

[ندب]: حمايت وقيموميت كشورى نيرومند از كشورى ناتوان تا زمان

رسيدن به استقلال ولى اين نظام را اخيرا سازمان ملل متحد به نظام نظارت ووصايت تبديل كرد.

=انتدب-

انتدابا [ندب] ه لأمر: او را براى كارى دعوت كرد،- للأمر: آن

كار را قبول كرد،- لفلان: به سخن وى اعتراض كرد.

=انتدح-

انتداحا [ندح] ت الغنم في مرابضها أو مسارحها: گوسفندان از

آغلها وزمينهاى خود پراكنده شدند.

=انتدغ-

انتداغا [ندغ]: پنهانى خنديد.

=انتدم-

انتداما [ندم] الأمر: آن كار آسان شد.

=انتده-

انتداها [نده] الأمر: آن كار راست واستوار شد.

=انتذر-

انتذارا [نذر] على نفسه كذا: چيزى بر خود فرض ولازم كرد.

=الأنتروبولوجيا-

علم طبيعت انسان وشناخت زندگى وفنون وابزار كار وانديشه هاى

او.- اين واژه يونانى است-.

=انتزى-

انتزاء [نزو]: با شتاب به سوى شر رفت.

=انتزح-

انتزاحا [نزح] عن دياره: از خانه وكاشانه ى خود دور شد.

=انتزع-

انتزاعا [نزع] الشي ء: آن چيز كنده شد،- الشي ء : آن چيز را بر

كند، از آن چيز خوددارى وامتناع كرد،- بالشعر او الآية: با شعر يا آيه در سخن خود مثال آورد.

=انتسأ-

انتساء [نسأ] عنه: از او عقب افتاد،- ت الإبل فى المرعى: شتران از چراگاه دور شدند

انتسب-

انتسابا [نسب] الرجل: آن مرد نسب خود را آشكار كرد، نسب خود را

بيان كرد،- الى ابيه: خود را به راست يا دروغ به پدرش نسبت داد.

=انتسج-

انتساجا [نسج]: اين واژه مطاوع (نسج) است بمعناى پارچه را بافت.

=انتسخ-

انتساخا [نسخ] الشي ء: آن چيز را زايل وبرطرف گردانيد،- الكتاب:

از روى كتاب نسخه برداشت،- الشي ء الشي ء: آن چيز به جاى چيزى

درآمد، جايگزين آن چيز شد.

=انتسر-

انتسارا [نسر] طرف الحبل: گوشه ى ريسمان از هم گشوده وباز شد.

=انتسع-

انتساعا [نسع] ت الإبل: شتران در چراگاههاى خود پراكنده شدند.

=انتسغ-

انتساغا [نسغ] ت الإبل: شتران پخش وپراكنده شدند.

=انتسف-

انتسافا [نسف] البناء: ساختمان را خراب كرد،- الشي ء: آن چيز را بر كند،- ت الريح الشي ء: باد آن چيز را كند وپراكنده كرد،- الكلام: سخن را بتدريج وآهسته گفت،- القوم الكلام بينهم: آن قوم سخنان خود را با هم كم وآهسته گفتند.

=انتسف-

[نسف] لونه: رنگ چهره ى او دگرگون شد.

=انتسق-

انتساقا [نسق] ت الأشياء: آن چيزها با هم تنظيم شدند.

=أنتش-

إنتاشا [نتش] النبات: گياه قبل از آنكه شناخته شود از زمين سر برآورد،- الحب:

دانه آبدار شد وريشه ى خود را به زمين فرو برد،- الثوب: جامه

كهنه شد.

=انتشى-

انتشاء [نشو]: مست شد،- الريح:

بوى را بوئيد.

=انتشب-

انتشابا [نشب] فيه: در آن چيز آويخته شد،- الحطب: هيزم را جمع كرد.

=انتشر-

انتشارا [نشر] الشي ء: آن چيز پخش شد،- الخبر: خبر پخش وافشا

شد،- النهار: روز بلند ودراز شد،- ت الإبل: شتران پراكنده شدند،- الرجل: آن مرد اغاز به مسافرت كرد.

=انتشط-

انتشاطا [نشط] الحبل: ريسمان را كشيد تا باز شود،- الشي ء: آن

چيز را بست، آن چيز را ربود،- الحبل: ريسمان باز شد،- ت الحية: فلانا: مار فلانى را گزيد،- فلانا الى كذا: فلانى را به سوى چيزى كشيد يا بالا برد.

=انتشف-

انتشافا [نشف]: كف شير را نوشيد،- الوسخ ونحوه: چركى ومانند

آنرا با دست يا پارچه پاك كرد.

=انتشق-

انتشاقا [نشق] الماء في انفه: آب را در بينى خود استنشاق كرد.

=انتشل-

انتشالا [نشل] اللحم من القدر: گوشت را از ديگ بيرون كشيد،- ما

على العظم بفيه: گوشت روى استخوان را با دهان كند تا بخورد.

=انتص-

انتصاصا [نص] الشي ء: آن چيز بلند شد، آن چيز استوار شد،- ت العروس:

عروس بر روى صندلى نشست،- الرمح:

نيزه ترنجيده شد.

=انتصى-

انتصاء [نصي] الشعر: موى رشد كرد وبلند شد.

=انتصب-

انتصابا [نصب]: مطاوع (نصب) است، برخاست وبلند شد،- الطاهي:

آشپز ديگ غذا را نصب كرد،- الحرف:

حرف كلمه را منصوب كرد.

Page 139