129

Qamus Carabi Farsi

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

Genres

شمشير را از غلاف كشيد.

=امتشق-

امتشاقا [مشق] السيف: شمشير را از غلاف بيرون كشيد،- الشي ء: آن چيز را دزديد يا ربود يا بر كند،- ما فى الضرع:

آنچه از شير كه در پستان بود دوشيد،- ما في يد الرجل: آنچه را كه در دست آن مرد بود گرفت،- الكتان: كتان را شانه كشيد تا خالص آن را آماده كند،- فى الشي ء:

در آن چيز داخل شد.

=امتشل-

امتشالا [مشل] السيف: شمشير را از غلاف بركشيد.

=امتص-

امتصاصا [مص] الشي ء: آن چيز را مكيد.

=امتصر-

امتصارا [مصر] الناقة: با نوك انگشتان ماده شتر را دوشيد.

=امتطى-

امتطاء [مطو] الدابة: سوار بر ستور شد.

=امتطل-

امتطالا [مطل] ه حقه: در پرداخت حق او تأخير كرد،- النبات:

گياه دراز ودرهم پيچيده شد.

=أمتع-

إمتاعا [متع] ه الله بكذا: خداوند او را به چيزى برخوردار

كرد،- بماله: از مال خود برخوردار شد،- عن كذا: از فلان چيز بى نياز شد.

=امتعد-

امتعادا [معد] الشي ء: آن چيز را برد يار بود.

=امتعض-

امتعاضا [معض] من الامر: از آن چيز در خشم شد وبر او سخت گرديد.

=امتعط-

امتعاطا [معط] النهار: روز بلند شد،- السيف: شمشير بر كشيد،- الشعر:

موى سر در اثر بيمارى ريخت،- رمحه:

نيزه ى خود را از جاى بركند.

=امتعل-

امتعالا [معل] الرجل: با شتاب به سوى طعنه زن رفت.

=امتغط-

امتغاطا [مغط]: آن چيز دراز وبلند شد،- السيف: شمشير بركشيد.

=امتق-

امتقاقا [مق] الفصيل ما في الضرع:

بچه ى شتر آنچه را از شير كه در پستان مادرش بود نوشيد.

=امتقر-

امتقارا [مقر] الركية: چاه را كه آب آن خشك شده بود از نو حفر

كرد وكند.

=امتقع-

امتقاعا [مقع]: رنگ چهره ى او در اثر اندوه يا ترس يا شك

وترديد دگرگون شد.

=امتقل-

امتقالا [مقل]: پى در پى به زير آب فرو رفت.

=امتك-

امتكاكا [مك] العظم: مغز استخوان را مكيد،- الفصيل ما فى ضرع

امه: بچه شتر آنچه از شير كه در پستان مادرش بود مكيد.

=امتكر-

امتكارا [مكر]: با گل سرخ خضاب كرد.

=امتكر-

[مكر]: مترادف (امتكر) است.

=امتل-

امتلالا [مل] الخبزة: نان را روى خاكستر داغ پخت،- ملة كذا: به

كيش ديگرى در آمد،- فى المشي: در راه رفتن شتاب كرد.

=امتلأ-

امتلاء [ملأ] من الطعام والشراب وغيرهما: در خوردنى ونوشيدنى

وجز آنها پرخورى كرد.

=امتلح-

امتلاحا [ملح]: چيز دروغى را با راست آميخت.

=امتلخ-

امتلاخا [ملخ] الشي ء: آن چيز را بر كند، آن چيز را كشيد ودرآورد،- السيف:

شمشير را با شتاب كشيد،- يده من القابض عليه: دست خود را از

آنكه آن را گرفته بود كشيد ودرآورد.

=امتلس-

امتلاسا [ملس] الشي ء: آن چيز را ربود.

=امتلس-

[ملس] بصره: چشم او خيره ومبهوت شد.

=امتلط-

امتلاطا [ملط] الشي ء: آن چيز را دزديد.

=امتلع-

امتلاعا [ملع] الشاة: پوست گوسفند ذبح شده را كند،- الشي ء: آن

چيز را دزديد،- ت الناقة: ماده شتر سبكبار شد وشتافت.

=امتلق-

امتلاقا [ملق] الشي ء: آن چيز را بيرون كشيد، بيرون كرد.

=امتلك-

امتلاكا [ملك] الشي ء: داراى آن چيز شد.

=أمتن-

إمتانا [متن] فلانا: بر پشت فلانى زد.

=امتن-

امتنانا [من] عليه بما صنع: كارهاى نيك وخوبى را كه در حق او

انجام داده بود برايش برشمرد،- عليه بكذا: چيزى را به او عطا كرد وبخشيد،- فلانا: فلانى را نهايت حق شناسى كرد.

=امتنى-

امتناء [مني] الشي ء: آن چيز را ساخت وآماده كرد،- الحاج: حج

گذار به منى آمد يا در آنجا توقف كرد.

=امتنح-

امتناحا [منح] الرجل: آن مرد عطا گرفت

امتنح-

[منح] مالا : پول يا مالى بعنوان رزق وروزى به او داده شد.

=امتنع-

امتناعا [منع] عن الشي ء: از آن چيز دست برداشت ومنصرف شد،-

بقومه: به قوم خود پناه برد،- الشي ء: بدست آوردن آن چيز دشوار شد.

=امتهى-

امتهاء [مهي] الشفرة أو الحديدة: تيغ يا آهن را تيز ونازك كرد.

=امتهج-

امتهاجا [مهج] الرجل: روح آن مرد بدر رفت.

=امتهد-

امتهادا [مهد] الشي ء: آن چيز كشيده وپهن شد،- الرجل: آن مرد

كسب وكار كرد.

=امتهن-

امتهانا [مهن] الشي ء: آن چيز را كوچك ومبتذل شمرد،- الرجل: آن مرد را به كار گمارد،- الرجل: آن مرد به كار گمارده شد.

=امتهن-

[مهن] الرجل: آن مرد به كار گمارده شد.

=الامتياز-

ج امتيازات [ميز]: مص، امتياز دادن، امتياز گرفتن براى انجام

كارى ويژه ى امتياز دار.

=أمثل-

إمثالا [مثل] ه فلانا وبه: فلانى را مانند او كرد،- الحاكم

فلانا: حاكم فلانى را قصاص كرد،- الحاكم فلانا من فلان: حاكم از فلانى انتقام فلان را گرفت وقصاص كرد.

=الأمثل-

م مثلى، ج أماثل ومثل [مثل]: برتر،

Page 129