Qamus Carabi Farsi
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Genres
عشق ورزيد.
=الإغريض-
ج أغاريض [غرض]: هر چيز سفيد تازه، شكوفه خرما.
=أغز-
إغزازا [غز] الشجر: خار درخت سخت وبسيار شد.
=أغزى-
إغزاء [غزو] فلانا: او را آماده ساخت وبه جنگ فرستاد، براى
پرداخت بدهى به او مهلت داد وسر رسيد را بتأخير انداخت.
=أغزر-
إغزارا [غزر] المعروف: نكوئى را بسيار كرد،- القوم: شتران آن
قوم فراوان شدند، در معرض باران بسيار قرار گرفتند.
=أغزل-
إغزالا [غزل] ت المرأة: آن زن دوك ريسبافى را چرخانيد،- ت
الظبية: ماده آهو بچه دار شد.
=الأغزل-
[غزل]: اسم تفضيل از (الغزل) است،- من الحمى: تب كه پى در پى
بر بيمار عارض شود.
=الأغسام-
[غسم]: ابرهاى پراكنده در آسمان.
=الأغسان-
[غسن]: اخلاق وخوى مردم.
=أغسق-
إغساقا [غسق] الليل: تاريكى شب سخت شد،- الرجل: آن مرد در
تاريكى شب در آمد.
=أغسم-
إغساما [غسم] الليل: شب تاريك شد.
=أغش-
إغشاشا [غش] ه: او را در تقلب ودسيسه در آورد،- ه عن حاجته: او
را از نيازمندى كه داشت باز داشت.
=أغشى-
إغشاء [غشي] الأمر فلانا: آن كار را بر او پوشانيد،- الليل: شب
تاريك شد،- الله على بصره: خدا بينائى او را بگيرد؛ «اغشاني فلانا»: مرا به رفتن بسوى فلانى وادار كرد.
=الأغشى-
م غشواء، ج غشو [غشو] من الخيل وغيرها: اسب وجز آن كه داراى
سرى سفيد باشد.
=أغص-
إغصاصا [غص] ه: او را اندوهگين وغصه دار كرد.
=أغصن-
إغصانا [غصن] العنقود: دانه انگور درشت شد،- ت الشجرة: شاخه
هاى درخت بر آمد وسبز شد.
=أغضى-
إغضاء [غضي] الليل: شب تاريك شد،- عينه: پلكهاى چشم خود را بست
تا چيزى نبيند،- عنه طرفه: روى خود را از او گردانيد،- على الأمر: بر آن كار صبر وشكيبائى كرد.
=أغضب-
إغضابا [غضب] ه: او را به خشم برانگيخت،- ت العين: چشم خاشاكى
را كه در آن بود بيرون انداخت.
=أغضف-
إغضافا [غضف] الليل: شب تاريك شد،- السحاب: ابرى كه در آن
نشانه هاى باران بود آشكار شد.
=الأغضف-
م غضفاء، ج غضف [غضف ]: سگ كه گوشهايش فرو آويخته باشد، شب
تاريك، تير كه پر درشت بر آن باشد؛ «عيش اغضف»: زندگى خوش ودلچسب.
=أغضن-
إغضانا [غضن] عليه الليل: شب بر او تاريك شد،- السحاب: باران
ابر پياپى فرود آمد،- ت عليه الحمى: تب او سخت شد وادامه داشت.
=الأغضن-
[غضن]: آنكه پلك چشمش از بدو تولد يا در اثر پيرى يا خشم
برگشته باشد.
=أغط-
إغطاطا [غط] الشي ء في الماء: آن چيز را در آب فرو برد.
=أغطى-
إغطاء [غطو] الشي ء: آن چيز را پوشانيد وپنهان كرد،- الكرم: آب به درون درخت انگور روان وشاخه هايش بلند شد.
=أغطى-
إغطاء [غطي] ه: آنرا پوشانيد،- الشجر: شاخه هاى درخت بلند
ودراز شد.
=أغفى-
إغفاء [غفو]: چرت زد، به خواب سبكى رفت.
=أغفر-
إغفارا [غفر] ه: روى آن چيز را پوشانيد، او را پنهان كرد.
=أغفل-
إغفالا [غفل] الشي ء: آن چيز را اهمال ورها كرد،- ه: او را
غافل وبيخبر خواند، بهنگام كار از او سؤال كرد ومنتظر فراغت وى نشد،- الكتاب: كتاب را بدون نقطه واعراب نوشت.
=أغل-
إغلالا [غل] ت الأرض: زمين غله داد، زمين غله دار شد،- على عياله: براى عيال خود غله آورد،- البصر: با دقت نگاه كرد،- الجازر فى الجلد: سلاخ مقدارى از گوشت وپيه را از پوست جدا كرد وبقيه را چسبيده به پوست رها كرد،- الخطيب:
سخنران درست سخن نگفت،- الرجل: آن مرد در كار غله خيانت كرد،-
ه: او را به خيانت نسبت داد.
=أغلى-
إغلاء [غلو] الشي ء: آن چيز را گران وپر بها يافت، آن چيز را به نرخ گران خريد،- السعر: نرخ را بالا برد،- الكرم:
برگهاى درخت مو را كم كرد تا بلند شود ونيكو بار دهد.
=أغلى-
إغلاء [غلي] القدر: ديگر را به جوش آورد،- الرجل: آن مرد از
دور با اشاره خود را تسليم كرد.
=الأغلب-
[غلب]: اسم تفضيل است؛ «فى اغلب الأحيان»: بيشتر اوقات،- م
غلباء ج غلب: گردن كلفت.
=الأغلبية-
[غلب]: مترادف (الأكثرية) است، بيشترين؛ «اغلبية الشعب» و«اغلبية مطلقة»:
بيشترين مردم كشور، اكثريت مطلق.
=أغلس-
إغلاسا [غلس]: در تاريكى آخر شب به راه افتاد.
=أغلط-
إغلاطا [غلط] ه: او را به غلط انداخت.
=أغلظ-
إغلاظا [غلظ] الشي ء: آن چيز را ستبر يا درشت يافت،- له فى
القول: با سخنان درشت وسخت او را مورد خطاب قرار داد.
=أغلف-
إغلافا [غلف] الشي ء: براى آن چيز غلاف يا نيام ساخت، آنرا در
غلاف كرد.
=أغلق-
إغلاقا [غلق] الباب: درب را بست.
=اين كلمه ضد (فتح) است،- على كذا: او را به زور وادار به انجام آن كار كرد.
=أغلق-
[غلق] عليه الأمر: آن كار براى او ميسر نشد،- القاتل فى يد الولي: كشنده به حاكم تسليم گرديد تا درباره او كيفر دهد.
Page 102