197

عربي / فارسي قاموس

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

ژانرونه

(شبيات) داراى گلهاى لوله اى كه دور آنها را برگهاى رنگارنگ

پوشانيده است. اين گياه زينتى است، گل كاغذى.

=بوق-

تبويقا [بوق] في البوق: در بوق دميد، بوق زد.

=البوق-

ج أبواق وبيقان وبوقات (مو): بوق شيپور؛ «بوق الصوت»: بلندگو؛

«جاء بالبوق ونفخ فى البوق»: با بوق وكرنا آمد يا سخن باطل وبيهوده گفت.

=البوقال-

ج بواقيل: مترادف (الباقول) است بمعناى كوزه ى بى دسته.- اين واژه يونانى است-

البوقيصا-

(ن): درختى جنگلى وزينتى است از رسته ى (بوقيصيات) اين درخت

تنومند است وچوب آن نرم ودر قطب شمال مى رويد.

=بول-

تبويلا [بول] ه: او را به ادرار كردن واداشت.

=البول-

«ورق البول»: تمبر پست.- اين واژه در زبان متداول رايج است-

البول-

ج أبوال: ادرار، پيشاب؛ «البول السكري»: بيمارى قند.

=البولاد-

ج بواليد: اين واژه در زبان متداول بمعناى پولاد وتيغ سلمانى است.

=البولصة-

### || ج بوالص: مترادف (البوليصة) است.

=البولفار-

بولوار، خيابان بولوار.- اين واژه فرانسه است-

البوليس -

پليس، پاسبان، شهربانى؛ «بوليس الأداب»: پليس انتظامات؛ «البوليس الجنائي»: پليس جنائى كه بدنبال كشف جرم ودستگيرى بزهكاران است؛ «البوليس الحربي»: پليس رزمنده كه با ارتش همكارى مى كند؛ «البوليس السري»:

مأمورين آگاهى وبازرسي وكشف جرم؛ «بوليس المرور»: پليس

راهنمائى ورانندگى. اين واژه يونانى است.

=البوليسي-

آنچه به پليس اختصاص داشته باشد، هر كارى كه بوسيله ى پليس كشف شود ودر رابطه ى با جرم باشد؛ «رواية، بوليسية»: داستان پليسى.

=البوليصة-

ج بوالص: وصل، رسيد، حواله، سفته، وثيقه ى تأمين، اعلاميه؛ «بوليصة الشحن»: بارنامه- اين واژه ايتاليائى است-

البوم-

(ح): جغد كه ضرب المثل فال بد است. كاربرد اين واژه در مذكر ومؤنث يكسان است؛ «البوم الصغير أو الخبل» (ح):

گونه اى پرنده از رسته ى جغدها كه در جنگلهاى بزرگ در اروپا

زندگى مى كند.

=البومة-

(ح): واحد (البوم) است.

=البون-

فضيلت، برترى، فزونى، فاصله ى ميان دو چيز، دورى.

=البون-

مترادف (البون) است.

=البونسيانة-

(ن): درختى است از رسته ى (القرنيات)، درازى آن بين هشت تا ده

متر است وبرگهاى آن درشت وگلهاى آن بشكل خوشه اى وسرخرنگ است، اين درخت براى زينت كشت مى شود.

=البوبا-

واكس كفش.- اين واژه تركى است-

البوياجي-

واكسى.- اين واژه تركى است-

البوية-

مترادف (البوياجي) است.

=البويجي-

مترادف (البوياجي) است.

=البويضة-

ج بويضات [بيض]: مترادف (البييضة) است.

=البيات-

يورش شبانه بر دشمن.

=البيادة-

(ا ع): پياده لشكر.- اين واژه فارسى است-

البيادي-

واحد (البيادة) است بمعناى پياده.- اين واژه فارسى است-

البياض-

سفيدى، اين واژه ضد (السواد) است؛ «بياض العين»: سفيدى چشم؛ «بياض البيضة»: سفيدى تخم مرغ،- (ط):

شير،- (ط): غذاى بى گوشت كه مسيحيان در ايام روزه خورند؛ «بياض النهار»: روشنائى روز؛ «ظل يعمل بياض يومه وسواد ليله»: شب وروز كار مى كرد؛ «بياض الوجه»: ستايش نيكو؛ «بياض الأظفار»: بيخ يا اطراف ناخنها؛ «بياض البطن» پيه درون شكم ومانند آن؛ «بياض الجلد»:

پوست كه بر روى آن موى نباشد؛ «بياض الأرض » زمين بدون ساختمان؛

«بياض اليوم»: طول روز؛ «على بياض»: بدون نوشته؛ «وقع على بياض»: ورقه ى سفيد را امضاء كرد.

=البياضة-

مرغ يا پرنده اى كه بسيار تخم گذارد.

=البياع-

فروشنده، خريدار.

=البياعة-

ج بياعات: آنچه كه فروش رود، كالاى فروختنى.

=بياك-

[بيي] الله: بمعناى (بوأك) يعنى خداوند تو را مقام ومنزلت وملك دهد.

=البيان-

[بين]: مص، بيان كردن، آشكار كردن، سخن فصيح ومستدل؛ «بيان الحقيقة»: حقيقت گفتن؛ «غنى عن البيان»:

نياز به گفتن ندارد، منطق فصيح كه از ضمير خبر دهد؛ «ان من

البيان لسحرا»: برخى از سخنها اثر جادوئى دارند، گواهينامه وبارنامه ى كالاى فرستاده شده با كشتى؛ «بيان حقيقة»: توضيح.

=البيانو-

(مو): پيانو كه در زبان عربى به آن (المعزف) گويند. اين واژه

ايتاليائى است.

=البيئة-

ج بيئات [بوأ]: محيط؛ «الإنسان ابن بيئته»: انسان فرزند محيط

خود است؛ «البيئة الاجتماعية»: محيط اجتماعى، جامعه مردم، حالت؛ «إنه حسن البيئة»: او در حال خوشى است.

=بيت-

تبييتا [بيت] الشي ء: آن كار را شبانه ساخت يا تدبير كرد،-

العدو: بر دشمن شبانه تاخت،- رأيه: در آن چيز انديشيد،- البيت: خانه را ساخت.

=بيت-

[بيت] الشي ء: آن چيز تقدير وتخمين زده شد.

=البيت-

ج بيوت وأبيات: وجج بيوتات وأباييت:

گويند كه اين دو جمع اخير ويژه ى بزرگان واشراف است، مسكن، خانه؛ «اهل

مخ ۱۹۸