164

عربي / فارسي قاموس

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

ژانرونه

برآورد،- المكان: آن مكان داراى درختان (ورس) به رنگ سرخ وزرد شد.

=أورط-

إيراطا [ورط] ه: او را به ورطه انداخت،- الشي ء: آن چيز را

پنهان كرد.

=أورع-

إيراعا [ورع] فلانا عن كذا: فلانى را از آن چيز بازداشت،-

بينهما: ميان آندو حايل شد.

=أورف-

إيرافا [ورف] الظل: سايه فراخ وكشيده شد.

=أورق-

إيراقا [ورق] الشجر: برگهاى درخت آشكار شد،- الرجل: پول

ودارائى آن شخص فراوان شد،- الطالب: خواهان به خواسته ى خود نرسيد،- الصائد: شكارگر شكار نكرد،- الغازي: رزمنده در جنگ غنيمت بدست نياورد، بدست آورد. اين واژه از اضداد است.

=الأورق-

م ورقاء، ج ورق [ورق]: خاكسترى رنگ، خاكستر؛ «عام اورق»: سالى

كه در آن باران نيايد؛ «زمان اورق»: زمانه اى خشك وبى حاصل.

=الأورك-

م وركاء، ج ورك [ورك]: مرد بزرگ سرين.

=أورم-

إيراما [ورم] فلانا وبفلان: به فلانى سخنى گفت كه وى را خشمگين كند.

=الأوره-

[وره]: احمق، نادان.

=الأوريوميسين-

(طب): داروئى است كه معمولا در بيمارى اسهال بكار مى رود.

=أوزى-

إيزاء [وزي] ظهره الى الحائط: با پشت خود به ديوار تكيه داد،-

الى فلان: به فلانى پناه برد،- ه اليه: او را به وى پناه داد،- الشي ء: آن چيز را بركند وبه چيزى ديگر متكى كرد.

=الأوزار-

[وزر]: «أوزار الحرب»: آلات وابزار سنگين جنگ؛ «وضعت الحرب اوزارها»:

جنگ تمام شد وبپايان رسيد زيرا جنگجويان سلاحهاى خود را بر

زمين مى گذارند.

=الأوزاع-

[وزع]: گروهها، جمعيتها. اين واژه مفرد ندارد.

=أوزب-

إيزابا [وزب] في الأرض: به زمين فرو رفت همچنانكه آب در آن فرو رود.

=الإوزة-

ج اوز [أوز] (ح): مرغابى، غاز. نام ديگر آن (الوزة) است. اين

واژه فارسى است.

=أوزر-

إيزارا [وزر] الشي ء: آن چيز را برد،- الشي ء: آن چيز را پنهان

ساخت،- الرجل: آن مرد را در جائى امن قرار داد، براى او دژى ساخت كه به آن پناه برد.

=أوزع-

إيزاعا [وزع] بينهما: ميان آن دو را آشتى داد، ميان آن دو را تفرقه افكند،- ه بكذا: او را به آن چيز برانگيخت،- ه الشي ء: آن چيز را به او الهام كرد،- المال:

مال را تقسيم وتوزيع كرد.

=أوزع-

[وزع] به: به آن برانگيخته شد،- الشي ء: آن چيز به او الهام كرد.

=أوزن-

إيزانا [وزن] نفسه على كذا: بر آن چيز دل بست.

=الأوزن-

[وزن]: اسم تفضيل است؛ «هذا القول اوزن من غيره»: اين سخن از

ساير سخنان وزين تر واستوارتر است.

=الأوزون-

(ك): گاز ازن كه در ضد عفونى كردن هوا وآب آشاميدنى بكار مى رود.

=الأوس-

(ح): گرگ.

=أوسى-

إيساء [وسي] الرأس: سر را تراشيد،- الشي ء: آن چيز را بريد.

=أوسخ-

إيساخا [وسخ] الشي ء: آن چيز را چرك كرد.

=أوسد-

إيسادا [وسد] في السير: در رفتن شتاب كرد،- الكلب بالصيد: سگ

را به شكار برانگيخت.

=أوسط-

إيساطا [وسط] القوم: به ميان آن قوم درآمد.

=الأوسط-

ج أواسط [وسط]: ميانه، متوسط، معتدل؛ «اوسط الشي ء»: ميان دو

طرف چيزى؛ «العلم الأوسط»: دانش رياضي كه بر آن (الحكمة الوسطى) اطلاق مى شود.

=أوسع-

إيساعا [وسع]: در فراخ نعمت وتوانگرى قرار گرفت. اين واژه ضد

(ضيق) است،- الموضع: آن جاى را فراخ يافت،- ه الشي ء: او را به فراخ كردن آن چيز واداشت،- النفقة: پرداخت مخارج را افزايش داد،- الله عليه: خداوند او را بى نياز گردانيد،- ه ضربا وشتما: او را بسيار زد وناسزا گفت.

=الأوسع-

[وسع]: افعل تفضيل است؛ «اوسع صدرا»: شكيباتر وحليم تر؛ «اوسع مدى»:

فراخ تر وطولانى تر.

=أوسق-

إيساقا [وسق] الدابة: ستور را بار كرد،- ت النخلة: درخت نخل

خرما پر بار شد.

=الأوسم-

[وسم]: زيباتر، خوش سيماتر.

=الأوسميوم-

(ك): معدنى است سفيد وسخت وساده. اين فلز سنگين ترين فلزات

شناخته شده است.

=أوسن-

إيسانا [وسن] ته البئر: بوى چاه او را بيهوش كرد.

=أوشى-

إيشاء [وشي] المكان: در آن مكان گياه نخستين روئيد،- ت النخلة: اولين رطب نخل برآمد وآشكار شد ،- المعدن:

در آن كان مقدارى كم طلا بدست آمد،- الرجل: دام وستور آن مرد

فراوان شدند وتناسل كردند،- الشي ء: آن چيز را درآورد، استخراج كرد، دانست.

=أوشع-

إيشاعا [وشع] البقل أو الشجر: گياه تازه يا درخت شكوفه داد.

=أوشق-

إيشاقا [وشق] الشي ء في الشي ء: آن چيز در چيزى فرو رفت

ودرآويخت.

=أوشك-

إيشاكا [وشك]: در رفتن شتاب كرد ونزديك شد؛ «اوشك ان يموت»: نزديك به مرگ شد. اين واژه از افعال مقاربه است ومعناى آن نزديك شدن به چيزى است كه در فعل مضارع بيش از ماضى بكار برده مى شود وبكار بردن اسم فاعل كمتر است.

وخبر آن بيشتر همراه با (أن) مى باشد.

=أوشل-

إيشالا [وشل] الماء: آب را كم يافت،- حظه: بهره ى او را كم كرد.

مخ ۱۶۴