عربي / فارسي قاموس
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
ژانرونه
برهان باطل شد.
=اندخل-
اندخالا [دخل]: به معناى (دخل) است.
=أندر-
إندارا [ندر]: سخن نادر گفت وبه كارى بى مانند دست زد،- العظم:
استخوان را از جاى خود بر كشيد،- الشي ء: آن چيز را فرو افكند.
=اندرأ-
اندراء [درأ] السيل: سيل به راه افتاد،- الحريق: آتش سوزى پخش
وشعله ور شد،- فلان علينا: فلانى ناگهانى بر ما درآمد.
=اندرج-
اندراجا [درج] القوم: آن قوم منقرض شدند واز بين رفتند،- فى
كذا: به آن چيز داخل شد.
=اندرس-
اندراسا [درس] الرسم: نشانه واثر پاك شد،- الخبر: خبر از خاطره
ها رفت.
=اندس-
اندساسا [دس]: آن چيز دفن شد، آن چيز در چيز ديگرى سرايت كرد،
داخل چيزى شد.
=اندعى-
اندعاء [دعو] لدعوته: دعوت او را پذيرفت.
=أندغ-
إنداغا [ندغ] به: آن چيز وى را بد آمد. او را بد حالكرد.
=أندف-
إندافا [ندف]: به صداى عود اظهار علاقه كرد،- الدابة: ستور را
به سختى راند.
=الاندفاع-
[دفع]: مص، حمايت ومردانگى؛ «اندفاعا»: از سوى خود به آن كار
پرداخت.
=اندفع-
اندفاعا [دفع] السيل: سيلاب شتابان براه افتاد،- الفرس فى سيره: اسب در پيمودن راه شتاب كرد،- الرجل فى الحديث:
آن مرد سخن سودمند گفت،- يقول: آغاز به سخن كرد،- وراء شهواته:
بدنبال شهوترانيهاى خود رفت وبه آن تن در داد.
=اندفن-
اندفانا [دفن]: پنهان وگريزان شد.
=اندق-
اندقاقا [دق]: اين واژه مطاوع (دق) است،- ت عنقه: گردن شكسته شد.
=اندك-
اندكاكا [دك]: مطاوع (دك) است،- الرمل: ريگ ويا شن بهم پيوستند
وتوده شدند.
=اندل-
اندلالا [دل]: مطاوع (دل) است،- الماء: آب ريخته شد.
=اندلع-
اندلاعا [دلع] لسانه: زبان از دهانش خارج شد ،- البطن: شكم فراخ وستبر ونرم شد،- السيف: شمشير از غلاف درآمد،- ت النار: آتش روشن شد؛ «اندلعت نار الحرب»: آتش جنگ روشن شد، جنگ آغاز شد،- الصبي: كودك بى پروا شد.
اين تعبير مطاوع (دلع) است ودر زبان متداول رايج است.
=اندلق-
اندلاقا [دلق] الشي ء: آن چيز از جاى خود بيرون شد،- السيف: شمشير خود بخود كشيده شد،- ت الخيل: اسبان با شدت رانده شدند،- السيل عليه: سيل بر آنها درآمد،- الماء: آب يكباره ريخته شد.
اين تعبير در زبان متداول رايج است.
=أندم-
إنداما [ندم] ه: او را پشيمان كرد.
=اندمج-
اندماجا [دمج] في الشي ء: به داخل آن چيز رفت واستوار شد.
=اندمس-
اندماسا [دمس]: آن مرد به گرمابه (حمام) درآمد.
=اندمل-
اندمالا [دمل] الجرح: زخم بهبود يافت.
=الإنذار-
[نذر]: اخطار، توجه؛ «انذار بوقوع غارة جوية»: اعلان حمله ى
هوائى، بر حذر كردن از دست زدن به كارى؛ «الإنذار النهائي»: اخطار نهائى. آخرين اخطار.
=انذاع-
انذياعا [ذيع] الخبر: خبر پخش شد.
=أنذر-
إنذارا ونذيرا ونذرا ونذرا ونذرا (والأربعة الأخيرة مصادر غير)
قياسيه) [نذر] ه بالأمر: او را به آن كار آگاه كرد واز عواقب امر وى را بر حذر نمود.
=انذعر-
انذعارا [ذعر]: ترسيد وبيمناك شد.
=انذعف-
انذعافا [ذعف]: قلب او از كار افتاد وناگهان بدرود زندگى گفت،
از خستگى نفس او بريد.
=أنز-
إنزارا [نز] الشي ء: آن چيز سفت وسخت شد،- المكان: آن مكان نم
پس داد.
=أنزى-
إنزاء [نزو] ه: او را به جهش برانگيخت.
=انزاح-
انزياحا [زوح]: از ميان رفت، آن چيز آشكار وپراكنده شد.
=انزاح-
انزياحا [زيح]: فاصله گرفت ودور شد ورفت.
=انزال-
انزيالا [زول] عنه: از او جدا شد.
=الأنزال-
[نزل]: «أنزال القوم»: ارزاق وروزيهاى آن قوم.
=انزجر-
انزجارا [زجر]: اين واژه مطاوع (زجر) است به معناى امتناع كرد
وپايان يافت.
=أنزح-
إنزاحا [نزح] البئر: آب چاه را برداشت تا بسيار كم شد يا از آب
خالى شد،- القوم: آبهاى چاههاى آن قوم كم شد يا بمصرف رسيد.
=انزر-
إنزارا [نزر] العطاء: عطا وبخشش را كم كرد.
=انزرب-
انزرابا [زرب]: داخل آغل چهار پايان شد.
=انزرق-
انزراقا [زرق]: به عقب برگشت، عقب افتاد، از پشت بر زمين
خوابيد،- السهم: تير به هدف خورد.
=أنزع-
إنزاعا [نزع] الرجل: موى از دو طرف پيشانيش فرو ريخته شده باشد.
=الأنزع-
م نزعاء [نزع]: آنكه موى دو طرف پيشانيش ريخته شده باشد.
مخ ۱۴۵