145

عربي / فارسي قاموس

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

ژانرونه

برهان باطل شد.

=اندخل-

اندخالا [دخل]: به معناى (دخل) است.

=أندر-

إندارا [ندر]: سخن نادر گفت وبه كارى بى مانند دست زد،- العظم:

استخوان را از جاى خود بر كشيد،- الشي ء: آن چيز را فرو افكند.

=اندرأ-

اندراء [درأ] السيل: سيل به راه افتاد،- الحريق: آتش سوزى پخش

وشعله ور شد،- فلان علينا: فلانى ناگهانى بر ما درآمد.

=اندرج-

اندراجا [درج] القوم: آن قوم منقرض شدند واز بين رفتند،- فى

كذا: به آن چيز داخل شد.

=اندرس-

اندراسا [درس] الرسم: نشانه واثر پاك شد،- الخبر: خبر از خاطره

ها رفت.

=اندس-

اندساسا [دس]: آن چيز دفن شد، آن چيز در چيز ديگرى سرايت كرد،

داخل چيزى شد.

=اندعى-

اندعاء [دعو] لدعوته: دعوت او را پذيرفت.

=أندغ-

إنداغا [ندغ] به: آن چيز وى را بد آمد. او را بد حالكرد.

=أندف-

إندافا [ندف]: به صداى عود اظهار علاقه كرد،- الدابة: ستور را

به سختى راند.

=الاندفاع-

[دفع]: مص، حمايت ومردانگى؛ «اندفاعا»: از سوى خود به آن كار

پرداخت.

=اندفع-

اندفاعا [دفع] السيل: سيلاب شتابان براه افتاد،- الفرس فى سيره: اسب در پيمودن راه شتاب كرد،- الرجل فى الحديث:

آن مرد سخن سودمند گفت،- يقول: آغاز به سخن كرد،- وراء شهواته:

بدنبال شهوترانيهاى خود رفت وبه آن تن در داد.

=اندفن-

اندفانا [دفن]: پنهان وگريزان شد.

=اندق-

اندقاقا [دق]: اين واژه مطاوع (دق) است،- ت عنقه: گردن شكسته شد.

=اندك-

اندكاكا [دك]: مطاوع (دك) است،- الرمل: ريگ ويا شن بهم پيوستند

وتوده شدند.

=اندل-

اندلالا [دل]: مطاوع (دل) است،- الماء: آب ريخته شد.

=اندلع-

اندلاعا [دلع] لسانه: زبان از دهانش خارج شد ،- البطن: شكم فراخ وستبر ونرم شد،- السيف: شمشير از غلاف درآمد،- ت النار: آتش روشن شد؛ «اندلعت نار الحرب»: آتش جنگ روشن شد، جنگ آغاز شد،- الصبي: كودك بى پروا شد.

اين تعبير مطاوع (دلع) است ودر زبان متداول رايج است.

=اندلق-

اندلاقا [دلق] الشي ء: آن چيز از جاى خود بيرون شد،- السيف: شمشير خود بخود كشيده شد،- ت الخيل: اسبان با شدت رانده شدند،- السيل عليه: سيل بر آنها درآمد،- الماء: آب يكباره ريخته شد.

اين تعبير در زبان متداول رايج است.

=أندم-

إنداما [ندم] ه: او را پشيمان كرد.

=اندمج-

اندماجا [دمج] في الشي ء: به داخل آن چيز رفت واستوار شد.

=اندمس-

اندماسا [دمس]: آن مرد به گرمابه (حمام) درآمد.

=اندمل-

اندمالا [دمل] الجرح: زخم بهبود يافت.

=الإنذار-

[نذر]: اخطار، توجه؛ «انذار بوقوع غارة جوية»: اعلان حمله ى

هوائى، بر حذر كردن از دست زدن به كارى؛ «الإنذار النهائي»: اخطار نهائى. آخرين اخطار.

=انذاع-

انذياعا [ذيع] الخبر: خبر پخش شد.

=أنذر-

إنذارا ونذيرا ونذرا ونذرا ونذرا (والأربعة الأخيرة مصادر غير)

قياسيه) [نذر] ه بالأمر: او را به آن كار آگاه كرد واز عواقب امر وى را بر حذر نمود.

=انذعر-

انذعارا [ذعر]: ترسيد وبيمناك شد.

=انذعف-

انذعافا [ذعف]: قلب او از كار افتاد وناگهان بدرود زندگى گفت،

از خستگى نفس او بريد.

=أنز-

إنزارا [نز] الشي ء: آن چيز سفت وسخت شد،- المكان: آن مكان نم

پس داد.

=أنزى-

إنزاء [نزو] ه: او را به جهش برانگيخت.

=انزاح-

انزياحا [زوح]: از ميان رفت، آن چيز آشكار وپراكنده شد.

=انزاح-

انزياحا [زيح]: فاصله گرفت ودور شد ورفت.

=انزال-

انزيالا [زول] عنه: از او جدا شد.

=الأنزال-

[نزل]: «أنزال القوم»: ارزاق وروزيهاى آن قوم.

=انزجر-

انزجارا [زجر]: اين واژه مطاوع (زجر) است به معناى امتناع كرد

وپايان يافت.

=أنزح-

إنزاحا [نزح] البئر: آب چاه را برداشت تا بسيار كم شد يا از آب

خالى شد،- القوم: آبهاى چاههاى آن قوم كم شد يا بمصرف رسيد.

=انزر-

إنزارا [نزر] العطاء: عطا وبخشش را كم كرد.

=انزرب-

انزرابا [زرب]: داخل آغل چهار پايان شد.

=انزرق-

انزراقا [زرق]: به عقب برگشت، عقب افتاد، از پشت بر زمين

خوابيد،- السهم: تير به هدف خورد.

=أنزع-

إنزاعا [نزع] الرجل: موى از دو طرف پيشانيش فرو ريخته شده باشد.

=الأنزع-

م نزعاء [نزع]: آنكه موى دو طرف پيشانيش ريخته شده باشد.

مخ ۱۴۵