============================================================
172 كتاب الصيدنة في الطب اول مابخرج يكون مترجرجا ثم يجمد و يصلب اذا امسك فى الفم ساعة. يستعمله ه العامة لليرقان فانه يفتح السدد.
1. منقول از ترجمه فارسى انسخ مب و مج). در نسخهآ مج: «گاوريزن» و «گاوروزن». 2. در خزن الادويه ذيل «حجر البقر» «كاى روهن» ودر لغت نامه هندوو اردوى پلاتس (ص 594) «گاى رون». در نسخه «(مج»: «بسندى گاورزين»ا. 3. در نسخه «مج»: «واويك دانه باشد تا چهاردانه»!4.
منقول از حاشيهآ منهاج البيان (ورق ب 67). 5. چنين است در اصل و ظاهرا «خزرة البقر» .
243. جبن (1) منهن قل856 و ليث و ابو عبيد گويند جبن به تشديد نون است ويكى را از او جبنه گويند. و ر ابن السكيت گويد جبنه بضم جيم و سكون باء و جبنه بضم جيم و باء و تخفيف تون پنير را گويند و بعضى به ضم جيم و تشديد نون گفتهاند. و ابن الاعرابى گويد پنيررا عرب ارنة گويد و جمع او ازن باشد و گفتهاند او را بلغت رومى طروارن گويند.
. اهوازى گويد جبن را بلغت رومى تيرون(2) گويند و بسريانى گبنا گويند و نام او و به لغت هندى بيوسى(3) باشد و چنين شنيدم كه بيوسى به لغت هندى فله را گويند.
1. منقول از ترجمه فارسى انسخههاى مغ. مغتيسا ومب ومج). آ. در ترجمه عربى ديسقوريدس: «توروس» و«تاروس» (شمارە70آ از مقالهآ دوم).3. در لغت نامهآ هندوواردوى پلاتس، «پيوسي» شير .نخستين هفتهآ گاوپس از زايمان است و اين با معنى «فله» سازگار است. در برهان قاطع گويد: «فله بفتح اول وثانى مشدد و غيرمشدد بمعنى آغوز است كه شير اول حيوان نوزاييده باشد و بعربى لبا خوانتد و ماستى را نيز گويند كه فى الحال بسته شود و گورماست را تيز فله مى گوينده.
224. جبلاهنك (1)عع0لاه000 بااة6 و وجلهنك(2) واصحاب الطرقات يسمونه جل(2) ومرمازريون مار. قيل دواء هندى وهر يشبه التوذرى الاحمر الا انه اصغر يشبه بزرالخبه اصفر واحمر صغير. قيل هو ه بزرالتربد الاسود و قشوراصله هو التربذالاصفر وينبت فى نواحى سغد.
جبلا(4) هنگ را در بعضى نسخهها جبلهنگ نويسند و جبل اهنق نيز گويند.
Page 232