Farhang abjadī = al-Munjid al-abjadī
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Genres
شناسي.
=انتهب-
انتهابا [نهب] النهب: آن چيز چپاول شده را به زور گرفت،- الفرس الشوط:
اسب در دور مسابقه پيروز شد.
=انتهج-
انتهاجا [نهج] الرجل: آن مرد راه وروش روشنى براى خود گرفت،-
الطريق: راه را شناخت.
=انتهر-
انتهارا [نهر] السائل: سئوال كننده را نهيب داد،- العرق: خون
رگ بند نيامد،- بطنه: شكم او روان شد.
=انتهز-
انتهازا [نهز] الفرصة: فرصت را غنيمت شمرد وبه آن كار دست زد،-
الشي ء: آن چيز را پذيرفت وبا شتاب گرفت،- فى الضحك: در خنديدن زياده روى كرد وزشت خنديد.
=انتهس-
انتهاسا [نهس] اللحم: گوشت را با دندانهاى پيشين گرفت وكند،- فلانا:
فلانى را به بدى ياد وغيبت كرد.
=انتهض-
انتهاضا [نهض]: برخاست،- فلانا للأمر: فلانى را براى انجام آن
امر آماده كرد،- القوم: آن قوم براى جنگ آماده شدند.
=انتهك-
انتهاكا [نهك] ته الحمى: تب او را خسته وسست كرد،- فلان
الحرمة: فلانى هتك حرمت كرد،- الشي ء: حرمت آن چيز را شكست،- فلانا: آبروى فلانى را ريخت.
=انتوى-
انتواء [نوي] ه: قصد آنرا كرد،- القوم: آن قوم از شهرى به شهرى
ديگر درآمدند،- القوم بموضع كذا: آن قوم در آن جاى اقامت گزيدند،- القوم منزلا بمكان كذا: آن قوم قصد خانه اى را در فلان جاى كردند.
=انتور-
انتوارا [نور]: نوره بر خود ماليد.
=الأنتولوجيا-
مجموعه اى برگزيده از شعر يا نثر يا موسيقى. اين واژه يونانى است.
=الأنتيموان-
(ك): آنتيمون، فلزى است ساده وسفيد رنگ ودرخشان كه در ساخت
حروف چاپ بكار برده مى شود.
=أنث-
- أنثا الحديد: آهن نرم شد.
=أنث-
تأنيثا ه: آنرا مؤنث كرد، آنرا مؤنث شمرد، خنثى كرد،- له: در
برابر او نرم وآسان شد.
=أنثى-
- إنثاء [نثي] فلانا: از فلانى بد گوئى وغيبت كرد،- من الشي ء:
آنرا مكروه شمرد واز آن پرهيز كرد.
=الأنثى-
ج إناث وأناثى وجج أنث [أنث]:
جنس ماده بر خلاف نر.
=انثج-
انثجاجا-[ثج] الماء: آب روان شد.
=أنثر-
إنثارا [نثر]: آنچه كه در بينى داشت بيرون ريخت،- ه: او را بر
روى استخوان بينى بر زمين افكند.
=انثرم-
انثراما [ثرم] الرجل: آن مرد دندانهايش شكسته شد.
=انثقب-
انثقابا [ثقب] الشي ء: آن چيز سوراخ شد.
=أنثل-
إنثالا [نثل] البثر: خاك چاه را بيرون كشيد.
=انثل-
انثلالا [ثل] التراب: خاك ريخته شد.
=انثلم-
انثلاما [ثلم] الإناء: لب جام شكست.
=انثنى-
انثناء [ثني]: آن چيز كج شد، قسمتى از آن چيز بر روى قسمتى
ديگر برگشت،- عليه بالضرب: دوباره او را زد،- عنه: از او روى گردانيد.
=الانثناء-
[ثني]: خم شدن؛ «قابل للإنثناء»:
براى تعظيم ايستاد.
=الانثناءة-
[ثني]: مهربانى، دلسوزى.
=أنجى-
إنجاء [نجو] الرجل: آن مرد را آزاد كرد،- فلانا غصنا: براى
فلانى شاخه اى از درخت را بريد،- الجلد: پوست را كند،- ت النخلة: درخت نخل ميوه داد،- الرجل: آن مرد باد از شكم خالى كرد، آن مرد عرق كرد.
=انجاب-
انجيابا [جوب] الثوب: جامه پاره يا شكافته شد،- ت السحابة: ابر
پراكنده شد.
=الأنجاس-
[نجس]: آنچه كه بسان حرز وطلسم ومانند آنها باشد كه بر گردن
اطفال يا آنها كه از چشم زخم يا جن مى ترسند مىويزند.
=انجاف-
انجيافا [جيف] ت الجثة: آن بدن يا لاشه گنديد وبد بوى شد.
=انجال-
انجيالا [جول] الغبار: گرد وغبار برخاست وپخش شد.
=أنجب-
إنجابا [نجب]: نابغه شد. اين واژه بمعناى (نجب) است،- الرجل:
فرزند آبرومندى آورد، فرزند ترسو آورد.
=انجبر-
انجبارا [جبر]: آن چيز پس از شكسته شدن جوش خورد.
=أنجح-
إنجاحا [نجح]: پيروز شد؛ «ما افلح فلان ولا انجح»: نه رستگار
شد ونه پيروز،- الله حاجته: خداوند نياز او را برآورد،- ت حاجته: نياز او برآورده شد،- الباطل بفلان: باطل بر او غلبه يافت وچيره شد،- فلان بالباطل: فلانى بر باطل چيره شد.
=أنجد-
إنجادا [نجد] البناء: ساختمان بلند شد،- ه: او را يارى كرد،- الدعوة:
دعوت را پذيرفت،- الرجل: آن مرد به سرزمين بلند آمد يا از
سرزمين بلند خارج شد،- الرجل: آن مرد عرق كرد، به خانواده خود نزديك شد،- ت السماء: آسمان صاف شد.
=انجدل-
انجدالا [جدل] بر روى زمين افتاد.
=انجد-
انجذاذا [جذ]: بريده شد يا شكست.
=انجذب-
انجذابا [جذب] إليه: به سوى او كشيده شد،- فى السير: با شتاب
رفت، بسيار دور رفت.
=انجذر-
انجذارا [جذر] الشي ء: آن چيز از بيخ وبن كنده شد.
=انجذم-
انجذاما [جذم] الشي ء: آن چيز بريده شد.
=أنجر-
إنجارا [نجر] فلانا: به فلانى غذاى نجيره (شير وآرد وروغن) خورانيد.
=انجر-
انجرارا [جر]: كشيده شد،- الى الوراء: به عقب برگشت.
=الأنجر-
ج أناجر [نجر]: لنگر كشتى.- اين
Page 142