243

============================================================

حرف الجيم183 عصارة عروق الارطى اذا اكلتها الابل احمرت مشافرهام . معنى دوبيت يفارسى چنين است: اندوه را از خود با سوارى بر شترى نير ومند كه از راتندگان نغمه خوان و ابرام گر خود بيشى گيرد دور كن؛ شترى كه از تندرفتن چنانست كه گوثى بر گلوگاه ولفج و بينى اش كف دريا و خون سياوشانست (كف الودوخونين است ). پس مظ در اينجا يمعنى دم الغزال ياخون سياوشانست و ريطى به گلناردشتى تدارد 261. جلتجمون (1)ل0//7.ا 16011081116 جالينوس گويد صعتر العدس(2) را گويند.

1. منقول از نسخ خطىى مذكور ترجمه فارسى. 2. صعترالعدس در اتواع صعترها وجود تدارد. آنچه هست باصعتر القرس» است كه اين البيطار ذيل جلنجوته ذكر كرده است و قطعا همين جلتچمون است ور و در برهان قاطع جلنچوجه ذكر شده و در آتجا آمده است كه به لغت سريانى پودنهآ صحرائى را گويند ر و در شرح اسماءالعقار «الصعتر القارسى» است كه مى گويد هوالذى يقال له قلفل الصقاليه وه هو الشطريه. ماكس مايرهوف احتمال ميدهد كه اين يكى .يا1019110160الااله ياشد. رجوع شود به مايرهوف. شرح اسماء العقار شماره 319 و كريموف 353. كلمات جلنجمون و چلنجوته به احتمال از يوتانى گلخون محرف شده اند. در برهان قاطع عليجن نيز آمده است كه ميگويد يه يونانى ور به محتى پودنه باتد 262. چلوز 11007200 20000-الل8 1105 و. غلاف نوعى است از ميوهها و رنگ او ميان سرخ وسياه است و جرم آو به پوست و ماهى ماند حكهي پشيزهاى او بر هم ديگر افتاده بود و اصل او غليظ باشد و و سطير و سر او باريك بود و هر چيزى كه هيات او چنين يود او را صنويرى شكل گويند و باين معنى از اعضاى رئيسه دل را صنوبرى گويند و او ميوه درخت ارزه21) است. و او دو نوع است نوعى از او خرد است و نوعى از او بزرگ و آنچه از و يه خردتر باشد باندازه نخم امرود است و انچه از او بزرگ است باندازه خرماست. و اشچه از درخت جلوز منبت او در كوههاى شام است پوست او سخت تر است ويه ه هيات خردتر است تا اين توع را باين اسباب به پسته تشبيه كنند. و جلوزهندى را ر پوست تنك بود و مغزاوخوش بود. و ابومعاذ گويد عرب بندق را جلوز گويند. و از ور

صفحة ٢٤٣