هميارى كردند،- البائع السلعة: فروشنده كالا را به مشترى نداد
تا پولش را از او بگيرد،- الرجل: آن مرد را بازداشت كرد،- فلانا: جانشين فلانى شد،- من كذا ندامة: پايان آن كار برايش پشيمانى آورد.
=اعتقد-
اعتقادا [عقد] الأمر: آن امر را تصديق كرد، دل ونهاد خود را بر
آن بست، آن را دين براى خود گرفت ؛ «اعتقد ان ذلك ممكن»: گمان كرد آن كار ممكن است،- الإخاء بينهما: برادرى ميان آن دو نفر بر قرار شد،- الشي ء: آن چيز سفت وسخت شد،- الشي ء: آن چيز را گره زد.
=اين كلمه ضد (حل) است،- الدر ونحوه: از مرواريد ومانند آن
گردن بند ساخت،- المال: مال اندوخت.
=اعتقر-
اعتقارا [عقر] ظهر الدابة من الرحل أو السرج: پشت ستور از
پالان زخم شد.
=اعتقل-
اعتقالا [عقل] ه: او را زندانى كرد، كشتى گير او را بر زمين افكند،- البعير:
دست شتر را با عقال بست،- الدواء بطنه:
دارو شكم او را بند آورد،- الرجل: دو زانو نشست،- الرمح: نيزه را ميان ركاب وساق پاى خود قرار داد،- الرحل او السرج: پاى را دو تا كرد وبر روى زين يا پالان نهاد،- من دم فلان: ديه خون فلانى را گرفت.
=اعتقل-
[عقل] لسانه: زبان او از سخن گفتن بند آمد.
=اعتكر-
اعتكارا [عكر] الليل: تاريكى شب سخت شد،- المطر: باران سخت
ريزش كرد،- ت الريح: باد بهمراه گرد وغبار آمد،- القوم فى الحرب: آن قوم در جنگ بهم ريختند.
=اعتكس-
اعتكاسا [عكس]: منقلب ودگرگون شد، عكيس (شير) بر روى غذا ريخت وخورد.
=اعتكف-
اعتكافا [عكف] في المكان: در آن مكان ماند وگوشه نشين شد.
=اعتل-
اعتلالا [عل]: بيمار شد، پوزش خواست،- بالأمر: به آن كار سرگرم
شد،- ت الكلمة: در آن كلمه حرف عله بود،- الرجل: آن مرد پياپى آب نوشيد،- عنه: از آن چيز بيمار شد،- ت الريح: باد ملايم وزيد،- ه: او را به گناه نسبت داد.
=اعتلى-
اعتلاء [علو] الشي ء أو النهار: آن چيز يا آن روز بلند شد،-
الشي ء: بر آن چيز نيرومند وبرتر شد،- العرش: بر تخت نشست، بر روى آن قرار گرفت.
=اعتلج-
اعتلاجا [علج] القوم: آن قوم با هم جنگيدند وكشتار كردند،- ت الوحش:
جانوران وحشى بجان هم افتادند،- ت الأمواج: موجهاى دريا خروشان
شد؛ «اعتلجت الهموم فى صدره »: غم واندوه سينه او را پر كرد،- ت الأرض: گياه زمين در آمد وبلند شد،- الرمل: شن جمع شد وگرد آمد.
=اعتلف-
اعتلافا [علف] ت الدابة: ستور علف وگياه خورد.
=اعتلق-
اعتلاقا [علق] فلانا وبه: به فلانى عشق ورزيد واو را دوست داشت.
=اعتلن-
اعتلانا [علن] الأمر: امر آشكار شد.
اين كلمه ضد (خفي) است.
=أعتم-
اعتاما [عتم] ت الحاجة: مورد نياز دير رسيد،- حاجته: نياز وى را بتأخير انداخت،- قرى الضيف: غذاى ميهمان را دير آورد از اينرو غذا دير رسيد (اين كلمه لازم ومتعدي است)،- عن الأمر: پس از اقدام از آن كار دست كشيد،- الليل:
پاسى از شب گذشت،- الرجل: در تاريكى براه افتاد يا وارد شد.
=اعتم-
اعتماما [عم]: عمامه بر سر نهاد،- الشاب: آن جوان دراز شد.
=الاعتماد-
[عمد]: مص اموالي كه بموجب قانون تعادل بودجه كشور قابل مصرف
است؛ «اعتماد اضافي»: اعتبار اضافى؛ «فتح الاعتماد»: گشايش اعتبار بانكى؛ «اوراق الاعتماد»: استوار نامه نمايندگان سياسى كشورى در كشور ديگر كه به رئيس دولت تقديم مى شود؛ «الاعتماد على النفس»: اعتماد واتكال به نفس.
=اعتمد-
اعتمادا [عمد]: در اصطلاح مسيحيان، راز غسل تعميد را پذيرفت
ونصرانى شد،- ه،- عليه: بر او اعتماد كرد،- الحائط وعلى الحائط: بر ديوار تكيه كرد،- الشي ء: قصد آن چيز را كرد.
=اعتمر-
اعتمارا [عمر] الرجل: آن مرد عمامه بر سر نهاد،- المكان: آهنگ آن مكان كرد وآنجا را بازديد نمود؛ «اتخذنا ناديا نعتمره»:
باشگاهى انتخاب كرديم كه در آن بنشينيم.
=اعتمق-
اعتماقا [عمق] البئر: چاه را گود كرد.
=اعتمل-
اعتمالا [عمل]: در آن كار سرگردان شد، از آن كار منفعل شد،
كارى انجام داد كه ويژه خود او بود.
=اعتن-
اعتنانا [عن] له الشي ء: آن چيز در برابر او آشكار ومعترض شد.
=اعتنى-
اعتناء [عني] بالأمر: به آن امر اهتمام ورزيد،- الأمر: آن كار
بر وى فرود آمد.
=اعتنف-
اعتنافا [عنف] الأمر: آن كار را به زور گرفت،- الشي ء: آن چيز
را آغازيد ونپسنديد،- المجلس: از آن گردهم آيى روى گردان شد وبه جاى ديگرى رفت.
=اعتنق-
اعتناقا [عنق] الشي ء: آن چيز را با علاقه گرفت، ملازم آن چيز
شد،- دينا او مذهبا: دين يا مذهبى را پذيرفت، پيرو آن شد،- الرجلان: آن دو مرد با هم گلاويز وسرشاخ شدند.
=اعتهد-
اعتهادا [عهد] الشي ء وأملاكه:
عهده دار آن چيز واملاك او شد.
=اعتور-
اعتوارا [عور] القوم الشي ء: آن چيز را دست بدست گردانيدند
وگرفتند.
=اعتول-
اعتوالا [عول]: با صداى بلند گريه كرد.
=اعتون-
اعتوانا [عون] القوم: آن قوم يكديگر را كمك ويارى كردند.
=أعثر-
إعثارا [عثر] ه: او را خوار وآزار
صفحة ٩٤