يارى كن وعنايت خود را از من دور نگردان،- ه منه: او را از وى
رهائى بخشيد.
=الإعانة-
[عون]: مص،- ج اعانات:
كمكهاى مالى كه به شخص يا انجمن يا مؤسسه اى صورت پذيرد.
=أعاه-
إعاهة [عوه]: در كشتزار يا ستوران او آفت افتاد.
=أعبد-
إعبادا [عبد] ه الغلام: آن غلام را برده فلانى كرد،- الغلام:
آن غلام را برده خود گرفت،- القوم: آن قوم گرد هم آمدند.
=أعبط-
إعباطا [عبط] ه الموت: مرگ او را در جوانى بدون علت فرا گرفت.
=أعبل-
إعبالا [عبل]: درشت وستبر شد، سفيد شد،- الشجر: درخت برگدار شد.
=اعتاد-
اعتيادا [عود] الشي ء: به آن چيز عادت كرد.
=اعتاص-
اعتياصا [عوص] الأمر عليه: امر بر او سخت وممتنع شد وبه نتيجه نرسيد.
=اعتاض-
اعتياضا [عوض] فلانا: از فلانى عوض خواست،- منه: از او عوض گرفت.
=اعتاف-
اعيتافا [عيف] الطعام وغيره: از خوردن غذا وجز آن امتناع
ورزيد،- الرجل آن مرد براى مسافرت خود را آماده كرد وتوشه برداشت.
=اعتاق-
اعتياقا [عوق] ه عن كذا: او را از چيزى منصرف وروى گردان كرد.
=اعتام-
اعتياما [عيم]: برگزيده مال را براى خود گرفت.
=اعتان-
اعتيانا [عين] الشي ء: بهترين آن چيز را گرفت، آن چيز را به
نسيه خريد،- القوم: براى آن قوم خبر واطلاعات آورد،- لفلان منزلا: براى فلانى منزلى برگزيد.
=أعتب-
إعتابا [عتب] ه: او را پس از سرزنش وعتاب راضى كرد،- عنه: از
آن چيز يا كار منصرف شد.
=الاعتبار-
[عبر]: مص؛ «اعادة الاعتبار»: اعاده حيثيت وشخصيت؛ «اعتبارا
من»: از آغاز، از آن تاريخ؛ «اعتبارا لكذا»: نظر به چيزى، مراعات امرى؛ «باعتباره»: به اعتبار او، به وجود او؛ «باعتباره اقدم الوزراء»: به اعتبار اينكه او قديمى ترين وزيران است.
=الاعتباطي-
[عبط]: آنچه كه بدون علت يا سبب باشد؛ «قرار اعتباطي»: تصميم
بيجا وبى علت؛ «الحذف الاعتباطي»: اين تعبير در نزد نحويان به معناى حذف بدون علت است.
=اعتبد-
اعتبادا [عبد] ه: او را بنده خود گرفت.
=اعتبر-
اعتبارا [عبر] الرجل: روى آن مرد حساب كرد وتوجه نمود،- الشي
ء: آن چيز را آزمايش كرد،- ه كذا: آن چيز را شمرد وحساب كرد،- به: از او پند واندرز گرفت،- منه: از او در شگفت شد.
=اعتبط-
اعتباطا [عبط] الذبيحة: ذبيحه را سالم سر بريد،- الرجل: آن مرد
را ستمكارانه كشت،- ه الموت : مرگ او را بدون علت فرا گرفت،- العرض: به او ناسزا گفت ودشنام داد،- الرجل: آن مرد رنجور ودردمند شد، زخمى شد.
=اعتجن-
اعتجانا [عجن] الدقيق: آرد را خمير كرد،- فلان: خمير درست كرد.
=أعتد-
اعتادا [عتد] الشي ء: آن چيز را آماده كرد.
=اعتد-
اعتدادا [عد]: آن چيز به شمار آمد، آن امر را خيال وحساب كرد؛
«هذا شي ء لا يعتد به»: اين چيزى است كه بدان توجه نمى شود وبه حساب نمىيد، ودر زبان متداول مى گويند؛ «اعتد بنفسه»: بخود اعتماد كرد.
=اعتدى-
اعتداء [عدو] الحق وعن الحق وفوق الحق: از حق تجاوز كرد،- على فلان:
بر فلانى ستم كرد.
=الاعتداء-
ج اعتداءات [عدو] مص، حمله ناگهانى وتجاوز وستم كه بدون علت باشد؛ «معاهدة عدم الاعتداء»:
پيمان عدم تجاوز ميان دو كشور.
=الاعتدال-
[عدل]: مص ميانه روى،- الربيعي: برابرى شب وروز در بهار،-
الخريفي: برابرى شب وروز در پاييز؛ «نقطة الاعتدال الربيعي والخريفي» (فك): دو نقطه تقاطع فلك ابراج با خط استوا، كه نتيجه آن بهار وپاييز است ودر آن شب وروز با هم برابر ويكسان مى شوند.
=اعتدل-
اعتدالا [عدل]: ميانه رو شد، راست واستوار شد.
=اعتذب-
اعتذابا [عذب]: دو گوشه دستار يا عمامه خود را از پشت سر به
ميان دو كتف آويخت.
=اعتذر-
اعتذارا [عذر] عن ومن فعله: براى كار خود عذر آورد واستدلال
كرد،- اليه: از وى عذر خواهى كرد،- عن فلان: از او خواست تا عذر وى را بپذيرد،- الرجل: آن مرد معذور شد،- الرسم: اثر خانه وكاشانه كهنه وناپديد شد.
=اعتذق-
اعتذاقا [عذق]: دو گوشه عمامه خود را از پشت سر آويزان كرد.
=اعتذل-
اعتذالا [عذل]: خود را ملامت وسرزنش كرد، نكوهش وسرزنش را
پذيرفت،- اليوم: گرماى روز سخت شد.
=اعترى-
اعتراء [عرو] فلانا: در آن كار از فلانى طلب نيكى كرد،- ه امر:
امرى براى او اتفاق افتاد وپيش آمد.
=الاعتراف-
[عرف]: مص رازى از رازهاى بيعت مقدس در مذهب مسيحيان كاتوليك
است كه توبه كار اقرار واعتراف به گناه مى كند.
=اعترش-
اعتراشا [عرش] فلان: فلانى چادر يا سايبان براى خود نصب كرد،-
ت القضبان على العريش: ستونهاى چادر بلند وبرافراشته شد.
=اعترض-
اعتراضا [عرض]: آن چيز بر پهنا قرار گرفت همانگونه كه چوب پهن جلوى آب نهر قرار مى گيرد، عليه من قول أو فعل:
به او خطا واشتباه نسبت داد،- له:
صفحة ٩٢