فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

فؤاد افرام البستاني (ت: 1906م) ت. 1324 هجري
92

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

تصانيف

يارى كن وعنايت خود را از من دور نگردان،- ه منه: او را از وى

رهائى بخشيد.

=الإعانة-

[عون]: مص،- ج اعانات:

كمكهاى مالى كه به شخص يا انجمن يا مؤسسه اى صورت پذيرد.

=أعاه-

إعاهة [عوه]: در كشتزار يا ستوران او آفت افتاد.

=أعبد-

إعبادا [عبد] ه الغلام: آن غلام را برده فلانى كرد،- الغلام:

آن غلام را برده خود گرفت،- القوم: آن قوم گرد هم آمدند.

=أعبط-

إعباطا [عبط] ه الموت: مرگ او را در جوانى بدون علت فرا گرفت.

=أعبل-

إعبالا [عبل]: درشت وستبر شد، سفيد شد،- الشجر: درخت برگدار شد.

=اعتاد-

اعتيادا [عود] الشي ء: به آن چيز عادت كرد.

=اعتاص-

اعتياصا [عوص] الأمر عليه: امر بر او سخت وممتنع شد وبه نتيجه نرسيد.

=اعتاض-

اعتياضا [عوض] فلانا: از فلانى عوض خواست،- منه: از او عوض گرفت.

=اعتاف-

اعيتافا [عيف] الطعام وغيره: از خوردن غذا وجز آن امتناع

ورزيد،- الرجل آن مرد براى مسافرت خود را آماده كرد وتوشه برداشت.

=اعتاق-

اعتياقا [عوق] ه عن كذا: او را از چيزى منصرف وروى گردان كرد.

=اعتام-

اعتياما [عيم]: برگزيده مال را براى خود گرفت.

=اعتان-

اعتيانا [عين] الشي ء: بهترين آن چيز را گرفت، آن چيز را به

نسيه خريد،- القوم: براى آن قوم خبر واطلاعات آورد،- لفلان منزلا: براى فلانى منزلى برگزيد.

=أعتب-

إعتابا [عتب] ه: او را پس از سرزنش وعتاب راضى كرد،- عنه: از

آن چيز يا كار منصرف شد.

=الاعتبار-

[عبر]: مص؛ «اعادة الاعتبار»: اعاده حيثيت وشخصيت؛ «اعتبارا

من»: از آغاز، از آن تاريخ؛ «اعتبارا لكذا»: نظر به چيزى، مراعات امرى؛ «باعتباره»: به اعتبار او، به وجود او؛ «باعتباره اقدم الوزراء»: به اعتبار اينكه او قديمى ترين وزيران است.

=الاعتباطي-

[عبط]: آنچه كه بدون علت يا سبب باشد؛ «قرار اعتباطي»: تصميم

بيجا وبى علت؛ «الحذف الاعتباطي»: اين تعبير در نزد نحويان به معناى حذف بدون علت است.

=اعتبد-

اعتبادا [عبد] ه: او را بنده خود گرفت.

=اعتبر-

اعتبارا [عبر] الرجل: روى آن مرد حساب كرد وتوجه نمود،- الشي

ء: آن چيز را آزمايش كرد،- ه كذا: آن چيز را شمرد وحساب كرد،- به: از او پند واندرز گرفت،- منه: از او در شگفت شد.

=اعتبط-

اعتباطا [عبط] الذبيحة: ذبيحه را سالم سر بريد،- الرجل: آن مرد

را ستمكارانه كشت،- ه الموت : مرگ او را بدون علت فرا گرفت،- العرض: به او ناسزا گفت ودشنام داد،- الرجل: آن مرد رنجور ودردمند شد، زخمى شد.

=اعتجن-

اعتجانا [عجن] الدقيق: آرد را خمير كرد،- فلان: خمير درست كرد.

=أعتد-

اعتادا [عتد] الشي ء: آن چيز را آماده كرد.

=اعتد-

اعتدادا [عد]: آن چيز به شمار آمد، آن امر را خيال وحساب كرد؛

«هذا شي ء لا يعتد به»: اين چيزى است كه بدان توجه نمى شود وبه حساب نمىيد، ودر زبان متداول مى گويند؛ «اعتد بنفسه»: بخود اعتماد كرد.

=اعتدى-

اعتداء [عدو] الحق وعن الحق وفوق الحق: از حق تجاوز كرد،- على فلان:

بر فلانى ستم كرد.

=الاعتداء-

ج اعتداءات [عدو] مص، حمله ناگهانى وتجاوز وستم كه بدون علت باشد؛ «معاهدة عدم الاعتداء»:

پيمان عدم تجاوز ميان دو كشور.

=الاعتدال-

[عدل]: مص ميانه روى،- الربيعي: برابرى شب وروز در بهار،-

الخريفي: برابرى شب وروز در پاييز؛ «نقطة الاعتدال الربيعي والخريفي» (فك): دو نقطه تقاطع فلك ابراج با خط استوا، كه نتيجه آن بهار وپاييز است ودر آن شب وروز با هم برابر ويكسان مى شوند.

=اعتدل-

اعتدالا [عدل]: ميانه رو شد، راست واستوار شد.

=اعتذب-

اعتذابا [عذب]: دو گوشه دستار يا عمامه خود را از پشت سر به

ميان دو كتف آويخت.

=اعتذر-

اعتذارا [عذر] عن ومن فعله: براى كار خود عذر آورد واستدلال

كرد،- اليه: از وى عذر خواهى كرد،- عن فلان: از او خواست تا عذر وى را بپذيرد،- الرجل: آن مرد معذور شد،- الرسم: اثر خانه وكاشانه كهنه وناپديد شد.

=اعتذق-

اعتذاقا [عذق]: دو گوشه عمامه خود را از پشت سر آويزان كرد.

=اعتذل-

اعتذالا [عذل]: خود را ملامت وسرزنش كرد، نكوهش وسرزنش را

پذيرفت،- اليوم: گرماى روز سخت شد.

=اعترى-

اعتراء [عرو] فلانا: در آن كار از فلانى طلب نيكى كرد،- ه امر:

امرى براى او اتفاق افتاد وپيش آمد.

=الاعتراف-

[عرف]: مص رازى از رازهاى بيعت مقدس در مذهب مسيحيان كاتوليك

است كه توبه كار اقرار واعتراف به گناه مى كند.

=اعترش-

اعتراشا [عرش] فلان: فلانى چادر يا سايبان براى خود نصب كرد،-

ت القضبان على العريش: ستونهاى چادر بلند وبرافراشته شد.

=اعترض-

اعتراضا [عرض]: آن چيز بر پهنا قرار گرفت همانگونه كه چوب پهن جلوى آب نهر قرار مى گيرد، عليه من قول أو فعل:

به او خطا واشتباه نسبت داد،- له:

صفحة ٩٢