371

============================================================

حرف الزاء 311 ينسحق سريعا وهو نقى فيه رائحة الكبريت و قوته قوة ارسانيقون.ه 1 2.8005. در اصل چنين است. در لغتتامه بلاتس: منسل وميتسل (ص 1108).

3 . لغت نامه پلاتس: هرتال (1224). 4. چنين است در اصل كه البته در حاشيه نوشته شده است. رجوم شود يه حاشيه شماره (2). 5. ديزو ديزه و ديزج يعنى سياهرنگ (رجوع به برهان قاطع) 295. زرجوبه(1)= .را 10119 2026110 ول بالهندية هلدر(2) و يستوفى صفته عند ذكر العروق.

1. رجوع شود به ذيل عروق. آ. در مخزن الادويه (ديل عروق الصفر): هلدى.

696. زرد(1) اسفور الرازى: بدله فى تقوية المعدة نصف وزته افسنتين.

1. در كتاب الابدال رازى نام اين دارو «ورداسفرم» نوشته شده است و مطلب فوق براى ورداسفرم درج شده است و در حرف زاء در كتاب مذگور «زرداسفور» ديده نشد 297. زرير مالمه للة للللللاع1 يا للتل66لللاع1 ع ل0 وبالفارسية اسفرك(1) وهو زهر نبات فى جبال جوزجان .

1. اسهرگ با كاف فارسى گياهى است زرد كه بدان چيزها رنگ كنند (برهان قاطع). گل گلاب اسهرگها را از خانواده يا تيره 5566696 كه ريشهآ چند نوع از آن داراى مادهآ رنگى زرد است گفته است (ص 47). از قبيل اسپرگ يا 156514 و آسهرگ زردرنگ يا قلهعلنيل.12 و غير آن. كرييوف به پيروى از عيسى و بدويان آن را از خانواده بننسل61(1 مى داند اص (495 498. زعفران 10306= ب 05ية5 ق020 بالرومية انيخوس(1) و ايضا قروقوا و بالسريانية.

جالينوبس: كركما.

صفحہ 371