172

============================================================

112 كحاب الصيدنة فى الطب 151. بسبايج(1) 7518 .ا خ1نالا 11010000 لغت(2) رومى است و به زبان هندى او را كهن(3)كالى گويند و او بيخى است ور كه بر جرم او گرهها باشد و گران سنگ و سخت بود و به هيأت به جانورى اد و كه او را پارسيان هزارپاى گويد مشابهت دارد و به رنگ به روين مشابهت دارد. و چنين گويند كه چوب بسيايج خاك فام باشد و باريك و او را شاخهاى ور بسيار بود ولون او بسياههى زند و باندكى سرخى مشوب پاشد و نيكوتر ازو چوز آن باشد كه سطبرى او باندازهآ انگشت خرد دست باشد و چون شكسته شود جرم او زرد بيرون آيد و تلخى او باندازهآ تلخى قرنفل باشد. و ماسويه گويد ور نيكوترين انواع او آنست كه لون او بسرخى مايل باشد و در طعم او اندكى شيرينى باشد با عفوصت بهم وخوزى گويد معدن بسبايج در بيشهها يود بر درختى كه او را دردار گويند. و ابومعاذ گويد فولوفدين2 به جانورى ماند كه او ر را دخال الاذن گويند يعنى جانورى كه در گوش درآيد و اين جانور را هفتاد و دوپاى بود. و بعضى گفتهاند بسبايج سرخس را گويند كه بعضى از صيادنه او را گيل دارو گويند و اين تقرير از صدق دوز است زيرا كه ميان بسبايج و هوه ميان گيل دارو كه او را بسرخس تعريف كنند مباينت ظاهر است.

1. نقل از نسخههاى خطى مذكور ترجمهآ فارسى. آ. بسبايج لغت رومى (يونانى) نيست. لغت فارسى است مركب از بس * بايك يعتى داراى پاى بسيار كه معادل يونانى ان پولو پوديون نيز جه به همين معنى است. ايوريحان تا اندازهاى يو نانى ميدانسته است و زيان فارسى دا نيز خوب ميدانسته است و اينقدر به امر اشتقاق وارد بوده است كه بداند بسبايج چيست. گمان مى كنم ور اشتپاه ازمترجم فارسى باشد 3. در اصل «كهن فانى» تصحيح از مخزن الادوية اذيل بسفايج).

4. در نسخهها قولوقدرين و قولوفدرين.

152. بسبس(1) با در كتاب حاوى از جالينوس نقل كردهاند كه او را از بلاد هند نقل كنند جوه باطراف و به هيات به پوست درخت ماند و او را آز جهت بوى خوش در ز

صفحہ 172