قاموس عربی فارسی
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
اصناف
=الأغبى-
م غبياء ج غبي [غبي] من الأغصان:
شاخه هاى در هم پيچيده ى درخت.
=اغباس-
اغبيساسا [غبس] الليل: شب تاريك شد.
=اغبث-
اغبثاثا [غبث]: رنگ آن خاكسترى شد.
=الأغبث-
[غبث]: آنچه كه به رنگ خاكسترى باشد.
=أغبر-
إغبارا [غبر]: به رنگ تيره در آمد، گرد وخاك برانگيخت،- فى الأمر: به آن كار شتافت ودر آن كوشيد،- ت السماء: آسمان سخت باريد.
=اغبر-
اغبرارا [غبر]: به رنگ تيره در آمد،- اليوم: گرد وغبار روز
بسيار شد.
=الأغبر-
م غبراء، ج غبر [غبر]: آنچه كه به رنگ تيره باشد، رونده،- (ح):
گرگ، آنچه كه در وصف گرسنگى سخت باشد؛ «الجوع الأغبر والموت الأحمر»: قحطى سخت ومرگ سرخ.
=أغبس-
اغباسا [غبس] الليل: شب تاريك شد،- الشي ء: آن چيز به رنگ تار وسياه در آمد.
=اغبس-
اغبساسا [غبس] الليل: شب تاريك شد.
=الأغبس-
م غبساء، ج غبس [غبس]: آنچه كه به رنگ تاريك باشد؛ «ليل اغبس»:
شب تاريك.
=أغبش-
إغباشا [غبش] الليل: پايان تاريكى شب با سفيدى سپيده دم آميخته شد.
=الأغبش-
م غبشاء، ج غبش [غبش]: تاريك.
=اغتاب-
اغتيابا [غيب] ه: او را غيبت كرد وبديهايش را بر شمرد.
=اغتاظ-
اغتياظا [غيظ]: بر افروخته از خشم شد.
=اغتال-
اغتيالا [غول] ه: او را بگونه اى پنهانى كشت، او را ناگهان
گرفت ونابود كرد.
=اغتبط-
اغتباطا [غبط]: شادمان ونيكو حال شد.
=اغتبط-
[غبط]: مترادف (اغتبط) است.
=اغتبق-
اغتباقا [غبق]: در شامگاه نوشيد،- الخمر: مى را شبانگاه
نوشيد،- الناقة: ماده شتر را در آغاز شب نوشيد،- الناقة: ماده شتر را در آغاز شب دوشيد.
=اغتبن-
اغتبانا [غبن] الشي ء: آن چيز را زير بغل پنهان كرد.
=اغتث-
اغتثاثا [غث] ت الخيل: اسبان از ويژگيهاى بهار كمى برخوردار شدند.
=اغتدى-
إغتداء [غدو] عليه: در آغاز بامداد نزد او رفت.
=اغتدر-
اغتدارا [غدر] الرجل: آن مرد گيسوى خود را بافت.
=اغتدف-
اغتدافا [غدف] منه: از او چيز بسيار گرفت،- الثوب: جامه را بريد.
=اغتذى-
اغتذاء [غذو]: اين كلمه مطاوع (غذا وغذى) است.
=اغتر-
اغترارا [غر] بكذا: به چيزى فريب خورد،- ه: ناگهان بر او آمد،
خواستار غفلت وى شد.
=اغترب-
اغترابا [غرب]: از شهر خود مهاجرت كرد ودور شد، با غير از
خويشاوندان خود ازدواج كرد.
=اغترز-
اغترازا [غرز] في الشي ء: در آن چيز داخل شد،- الراكب رجله فى
الغرز: سوار پاى خود را در ركاب كرد،- السير: راه نزديك شد،- فلان السير: فلانى سوار شد وبراه افتاد، راه او نزديك شد.
=اغترض-
اغتراضا [غرض] فلان: فلانى در جوانى مرد،- الشى ء: آن چيز را
هدف قرار داد.
=اغترف-
اغترافا [غرف] الماء بيده: با كف دست آب برداشت.
=اغترق-
اغتراقا [غرق] النفس: نفس عميق بيرون داد،- الفرس الخيل: آن
اسب به درون اسبان رفت واز آنها پيشى گرفت؛ «فلان يغترق العين»: زيبائى فلانى چشمها را بخود خيره مى كند بگونه اى كه به چيز ديگر نگاه نكنند.
=اغترم-
اغتراما [غرم]: دادن غرامت را بر خود واجب كرد.
=اغتز-
اغتزازا [غز] بفلان: فلانى را از ميان ياران خويش بخود اختصاص داد.
=اغتزى-
اغتزاء [غزو] فلانا: آهنگ فلانى كرد،- به: فلانى را از ميان
يارانش بخود اختصاص داد.
=اغتزل-
اغتزالا [غزل] الصوف: پشم را تافت واز آن ريسمان ساخت .
=اغتسل-
اغتسالا [غسل]: بدن خود را شست،- بالطيب: خود را با عطر خوشبو
كرد،- الفرس: اسب عرق كرد.
=اغتش-
اغتشاشا [غش] الرجل: به آن مرد بد گمان شد يا او را خائن شمرد،
اين واژه ضد (انتصح) است.
=اغتص-
اغتصاصا [غص] المكان بهم: آن مكان براى آن قوم تنگ شد.
=اغتصب-
اغتصابا [غصب] الشي ء: با زور وستم آن چيز را گرفت،- المرأة
نفسها: با آن زن به زور زنا كرد.
=اغتطى-
اغتطاء [غطو]: پنهان شد.
=اغتف-
اغتفافا [غف] ت الدابة: ستور علف خورد،- فلانا: چيز كمى باو داد.
=اغتفر-
اغتفارا [غفر] الله ذنبه: خداوند گناه او را بيامرزد؛ «لا
يغتفر»: از او نتوان در گذشت، عذرى ندارد؛ «هذا عمل لا يغتفر»: اين كار غير قابل بخشودن است.
=اغتفل-
اغتفالا [غفل] ه: او را غافل پنداشت، مراقب غفلت او شد.
=اغتل-
اغتلالا [غل] الثوب: آن جامه را زير جامه ها پوشيد،- بالغالية:
خود را با مشك وعنبر خوشبو ساخت،- الضيعة: غله ى آن مزرعه را برداشت كرد.
=اغتلى-
اغتلاء [غلو] البعير: شتر در راه خود شتاب كرد.
=اغتلب-
اغتلابا [غلب] الرجل: بر آن مرد چيره شد وبزرگى كرد.
=اغتلف-
اغتلافا [غلف]: آن چيز در نيام رفت،- بالغالية: خود را عطر
آگين كرد.
=أغتم-
اغتاما [غتم] الزيارة: در ديدار با ديگران چندان زياده روى كرد كه خسته شدند.
صفحہ 100