Arapça Farsça Sözlük
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Türler
### || است.
=الإبريزي-
مرادف (الإبريز) است.
=الإبريسم-
ابريشم. اين كلمه فارسى است.
=الإبريسم-
مرادف (الإبريسم) است.
=الإبريق-
ج أباريق: آفتابه كه از سفال يا شيشه يا فلز سازند. اين كلمه
فارسى است.
=أبريل-
ماه (نيسان) كه چهارمين ماه از سال ميلادى است ومطابق با ارديبهشت ماه هر سال شمسى است. اين كلمه لاتينى است.
=الإبري-
فروشنده سوزن، سوزن فروش.
=الإبزام-
ج أبازيم: دگمه قابلمه اى، سگك، قزن قفلى، حلقه وزبانه فلزي
كمربند، گيره.
=الإبزيم-
ج أبازيم: مرادف (الإبزام) است؛ «انشب الإبزيم»: دگمه يا گيره
را جاى انداخت يا دوخت. اين كلمه فارسى است.
=أبسر-
إبسارا [بسر] النبات: گياه را پيش از وقت پيوند زد،- النخلة: درخت نخل را پيش از وقت گرد نرى زد،- النخل: نخل خرما بسر (غوره سبز) برآورد،- القرحة:
زخم را پيش از رسيدن خراشيد وبر آن فشار آورد.
=أبسل-
إبسالا [بسل] ه: آن چيز را گرو گرفت، او را بدست نابودى سپرد،-
الله الشي ء: خداوند آن چيز را حرام كرد،- ه لكذا: آن را براى كارى عرضه كرد،- نفسه للموت: خود را براى مرگ آماده كرد.
=أبشر-
إبشارا [بشر] ت الأرض: زمين گياه وسبزه برآورد،- الشي ء: پوست
آن چيز را تراشيد،- الأمر وجهه: آن كار چهره او را زيبا وشاد گردانيد،- فلانا: فلانى را بشارت داد.
=أبشم-
إبشاما [بشم] ه الطعام: غذا بر او سنگين شد ودچار امتلاء گرديد.
=أبصر-
إبصارا [بصر] ه: او را ديد، او را بينا كرد،- الطريق: راه پيدا
وآشكار شد،- الرجل: آن مرد به شهر بصره آمد.
=الأبصر-
با هوشتر، خردمندتر.
=أبض-
إبضاضا [بض] له: به او چيزى كم بخشيد.
=الأبض-
ج آباض (ع ا): زير كاسه زانو، مفصل كف به دست.
=ابضع-
إبضاعا [بضع] الشي ء: آن چيز را بگونه كالاى تجارتى درآورد.
=الإبط-
ج آباط (ع ا): زير بغل (اين كلمه كاربرد مذكر ومؤنث دارد)؛ «ابط الجبل»:
دامنه كوه، پائين كوه.
=الإبطاء-
درنگ كردن ويا دير كردن؛ «دون ابطاء»: فورا، بى درنگ.
=أبطأ-
إبطاء [بطأ]: دير كرد. اين كلمه متضاد (اسرع) است،- عليه
بالأمر: آن كار را براى او بتأخير انداخت.
=الأبطح-
ج أباطح: زمين فراخ وسيل گير كه در آن شن ورمل وسنگريزه باشد.
=أبطر-
إبطارا [بطر] ه: او را شگفت زده كرد، او را شادمان كرد؛ «ابطر
ذرعه»: او را بيش از توانائى تحميل كرد.
=الأبطع-
آنكه دندانهاى فك پائين وى ريخته شده باشد.
=أبطل-
إبطالا [بطل]: باطل آورد. دروغ گفت،- بالشي ء: آن چيز را تباه
كرد واز دست داد، آن چيز را باطل كرد،- عقدا او مفعول حكم: آن پيمان يا حكم را ملغى كرد،- الرجل: آن مرد شوخى وياوه گفت.
=أبطن-
إبطانا [بطن] الدابة: ستور را پوشانيد وبست،- الشي ء: آن چيز
را پنهان كرد.
=الأبعاد-
جمع (البعد) است؛ «قياس الأبعاد»: اندازه گيرى طول؛ «ابعاد المتوازي المستطيلات» (ه): طول وعرض وارتفاع آن.
=الإبعاد-
مص، تبعيد، بيرون كردن، راندن واز شهر وكشورى نفي بلد كردن.
=أبعد-
إبعادا [بعد]: دور شد. اين كلمه متضاد (قرب) است،- ه: او را دور كرد.
ضد (قربه) است.
=الأبعد-
ج أباعد: دورتر، ضد (الأقرب) است.
=أبعض-
إبعاضا [بعض] المكان: در آن مكان پشه زياد شد.
=أبغى-
إبغاء [بغي] ه الشي ء: او را فريفته وطالب آن چيز كرد، او را
در طلب آن چيز يارى نمود؛ «ابغني ضالتي»: براى بدست آوردن گمشده ام مرا يارى كن.
=الأبغث-
م بغثاء، ج بغث وأباغث: رنگ مايل به تيره يا خاكى،- (ح): پرنده
اى آبى كه به رنگ تيره وخاكسترى است.
=أبغض-
إبغاضا [بغض] ه: او را دشمن داشت، از او كينه بدل داشت؛ «ما ابغضنى له!» چقدر از او بدم مىيد، اين فعل تعجب است واز موارد شاذ است زيرا از فعل مزيد (ابغض) ساخته شده است؛ «ما ابغضني اليه»:
او از من متنفر وبا من دشمن است.
=أبق-
- إباقا وأبقا وأبقا العبد: برده از مولاى خود گريخت.
=أبق-
- إباقا وأبقا وأبقا العبد: مرادف (ابق) است.
=أبقى-
إبقاء [بقي] ه: او را پايدار نمود،- عليه: بر او مهربانى ومحبت كرد.
=أبقل-
إبقالا [بقل]: آشكار شد،- المكان:
زمين گياه برآورد، القوم : آن قوم سبزه وگياه يافتند ويا ستوران
آنها گياهان را چريدند.
=أبكى-
إبكاء [بكي] الرجل: آن مرد را به گريه درآورد.
=أبكر-
إبكارا [بكر]: به پيش رفت، شتاب كرد،- فلانا: سپيده دم نزد
فلانى آمد.
=الأبكم-
ج بكم: مرد گنگ وكر، لال.
=أبل-
- أبالة: در رسيدگى به امور شتران مهارت داشت.
=أبل-
- أبلا: مرادف (أبل) است.
=أبل-
إبلالا [بل] من مرضه: از بيمارى كه داشت بهبود يافت،- العود:
در چوب ماده آبى روان شد،- الشجر: درخت ميوه داد.
=الإبل-
ج آبال: شتران.
=الأبل-
ج أبال ... : مرادف (الآبل) است.
Sayfa 7