پاره مرداررا برسگ دربان بريد
وله:
هرشب منم زهجر پريشان ديده تر
دل ازبرم رميده ومن زان رميده تر
افغان زتوكه هست بگوشت فغان من
چندانكه بيش مى شنوى ناشنيده تر
تو فتنهء زمانه شدي ورنه روز گار
بوداست پيش ازين قدرى آرميده تر
شيرين غميست عشق وليكن زبان جان
اي دل نگويمت كه مخورليگ ديده تر
Bog aan la aqoon