339

============================================================

حرف الدال 279 سياه باشد باريك در غايت باريكى و در بعضى مواضع بر جرم او خطهاى تهد سرخ باشد باريك كه تا بافراط نگريسته نشود نتوان ديد .

كه نقلم از نيخ يه كازنه خطى ترجبهآ نارسى. در الجمامر ابور حان فصل دربارهآ دهنج آورده است كله مطاليه معينم تقرينا عر آن ذك منده است (ص 194 و197) كريو فورمول شمانى آن ا1)()4 ذكر كرده است.

428. دهست (1) 12ع2210 با قلة1107 قل1لا و درختى است كه چون سوخته شود بوى خوش ازو بمشام رسد و عرب او را جه هد غار گويد و درين معنى شعرى ايراد كردهاند از عدى(2) ين زيد. شعر رب نار بت ارمقها تقضم الهندى والغارا و و بلغت رومى او را اذفونيديس(3) و اذنونيدس نيز گويند و اذفيوس حكنيز جه گويند و بسريانى نبات دهسدا گويند و به لغت پارسى دهمست گويند. ووه دمشقى گويد حب الغار را حب الدهمست گويند. حمزه(4) گويد دهمست از درختانى است كه در فصل بهار و در زمستان سبز باشد چنانكه درخت ايهل و وه امثال او. و معنى او چنان باشد كه اى مرد برخيز زيراكه ده1ك) بلغت ايشان مرد ر را گويند و است چنان باشد كه برخيز. وديسقوريدس گويد بعضى از درخت و دهمست را برگ باريك باشد و بعضى را برگ پهن باشد.

ى لقل إنانسخ سه كانه ترجنه فارسي.ا: در مج ومب: بعل من زيده و آن درست نيست: متن از لكاده ليد لي مينه ايلسلينيا () ولساالر انيل فورا الق سرعه اهاذلس نانه نقل كرده است مه مجرق است. درست دافنيدس است ارجوع بعنوآن يونانيا.2. در حصيه ينياح اليان ادبدق ا44) از كتناب الموازته مزه اصفهان فصل ير نوط به دهست را نقل كرم لا تام قد سن نعد انى دو بدكى رساد قال اسغانه يسته مرآج أنه است كمه مكه منا يا رجل انهض قالوا و ذلك ان دهم هواسم الرجل يلفةم. ومعنى إست انهض به. يس آنجهمور متن مى گوبد دده به لفت ايشان مرد را گوينده درست نيست و برست ذمم است: استه بايد همان ايست (امر از ايستادن به معنى از جا برخاستن) باشد. كلمهآ دفم كه حمزه گفته است ته عفى پرد اسبت بايد همان تم باشد كه در تهمورث و تهمتن و تهمينه ديده مى شود.5. رجوع به حاشية شمارهآ قبل

Bogga 339