Qaamuus Carabi Faarsi
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Noocyada
ويا هرم ويا مخروط،- فى الموشور والأسطوانة والمتوازي الأضلاع
وشبه المنحرف (ه): عمود يا خط مستقيم ميان دو قاعده هر يك از آنهاست؛ «ارتفاع كوكب ما» (فك): زاويه پديد آمده ميان افق ومستقيم وصل كننده بين زمين وستارگان.
=ارتفد-
ارتفادا [رفد]: المال: مال يا ثروت را كسب كرد وبدست آورد.
=ارتفع-
ارتفاعا [رفع]: مطاوع (رفع) است،- الشي ء: آن چيز را بلند كرد،- السعر:
قيمت گران شد،- النهار: روز بلند شد،- من بينهم الخصام: دشمنى
واختلاف از ميان آنها برطرف شد.
=ارتفق-
ارتفاقا [رفق]: بر روى مرفق خود يا بالش تكيه داد، يارى
خواست،- به: از آن چيز سود برد،- القوم: آن قوم با هم به سفر رفتند،- الإناء: ظرف پر شد.
=ارتقى-
ارتقاء [رقي] الجبل وفيه واليه: بالاى كوه رفت؛ «ارتقى العرش»:
بر سرير ويا تخت سلطنت نشست،- فى السلم: از نردبان بالا رفت ؛ «ارتقى فى المراتب»: در رتبه ودرجه بالا رفت،- به الأمر: به پايان امر يا كار رسيد.
=ارتقب-
ارتقابا [رقب] ه: او را زير نظر قرار داد،- المكان: بر آن مكان
بالا رفت وديده بانى كرد.
=ارتقش-
ارتقاشا [رقش]: زيبائى وزيور خود را نشان داد وآشكار ساخت،- الجيش:
ارتش وارد جنگ شد.
=ارتك-
ارتكاكا [رك]: سرگردان شد ولرزيد،- فى الأمر: در آن كار شك كرد.
=ارتكى-
ارتكاء [ركو] عليه: بر او اعتماد كرد.
=ارتكب-
ارتكابا [ركب] ه: بر آن سوار شد،- الدين: وام بسيار گرفت،-
الأمر: با تهور به آن كار پرداخت،- الذنب: گناه كرد.
=ارتكز-
ارتكازا [ركز] الشي ء: آن چيز در جاى خود ثابت شد،- على العصا:
بر عصا تكيه زد،- العرق: رگ تكان خورد.
=ارتكض-
ارتكاضا [ركض]: تكان خورد وسرگردان شد،- الجنين: جنين در شكم
مادرش جنبيد،- الرجل فى امره: آن مرد در انجام كار خود سرگردان شد،- ت خيلهم اليه: اسبان خود را بسوى او تاختند،- القوم فى الميدان: آن قوم با هم به ميدان جنگ رفتند.
=ارتكم-
ارتكاما [ركم] الشي ء: آن چيز بسيار جمع ومتراكم شد.
=أرتم-
إرتاما [رتم]: برانگشت خود رشته بست،- ت زيدا: برانگشت زيد رشته بستم.
=ارتم-
ارتماما [رم] ت البهيمة: جانوران گياهها را به دهان گرفتند،-
ما على الخوان: آنچه را كه بر سفره بود خورد.
=ارتمى-
ارتماء [رمي]: مطاوع (رمى) است؛ «رماه فارتمى»: آن را انداخت پس آن افتاد،- الصيد: بر شكار تير انداخت،- المتناضلان:
آن دو مرد بيكديگر تير انداختند،- على قدمي فلان: آن مرد بر
روى دو پاى فلانى افتاد،- ت به البلاد: از كشور اخراج شد.
=ارتمز-
ارتمازا [رمز] القوم: آن قوم از جاى خود برخاستند وبجان هم
افتادند.
=ارتمس-
ارتماسا [رمس] في الماء: در آب فرورفت.
=ارتمض-
ارتماضا [رمض] من الحزن: باطن آن مرد از غم واندوه سوخت،-
لفلان: براى فلانى اندوهگين شد،- ت كبده: كبد او تباه شد مثل اينكه گونه اى بيمارى آنرا مى سوزاند.
=ارتمل-
ارتمالا [رمل] بالدم: خون آلود شد.
=ارتنح-
ارتناحا [رنح]: از مستى يا مانند آن خميده شد.
=ارتهس-
ارتهاسا [رهس] القوم: آن قوم با پريشانى گرد هم آمدند وازدحام كردند.
=ارتهط-
ارتهاطا [رهط] القوم: آن قوم با هم جمع شدند.
=ارتهن-
ارتهانا [رهن] الشي ء منه: آن چيز را از او به رهن گرفت،-
بالأمر: به آن كار ملزم ومتعهد شد.
=ارتوى-
ارتواء [روي] من الماء: از آب سيراب شد،- الحبل: رسن محكم
بافته شد،- ت مفاصله: مفصلهاى او درشت وراست شد.
=الارتياء-
[روأ]: درنگ كردن وانديشيدن.
=أرث-
إرثاثا [رث] الثوب: جامه كهنه شد،- الثوب: جامه را كهنه
وفرسوده كرد.
=الإرث-
[ورث]: ارثيه، آنچه را كه مرده براى بازماندگانش مى گذارد.
=الأرث-
[رث]: آنچه كه فرسوده شده باشد.
=أرثأ-
إرثاء [رثأ] اللبن: شير غليظ وسفت شد.
=ارثم-
ارثماما [رثم] الفرس: سر بينى اسب سفيد شد.
=الأرثم-
م رثماء، ج رثم [رثم]: اسبى كه سر بينى آن سفيد باشد.
=أرج-
- أرجا وأريجا: از آن بوى خوش پراكنده شد.
=الأرج-
[أرج]: آنچه كه از آن بوى خوش برآيد.
=أرجى-
إرجاء [رجو] الصيد: از شكار چيزى بدست نياورد،- الأمر: آن كار
را بتأخير انداخت.
=الأرجاب-
[رجب]: روده ها.
=أرجأ-
إرجاء [رجأ] الأمر: آن كار را به تأخير انداخت،- الصائد:
شكارگر شكارى بدست نياورد،- ت الحامل: هنگام وضع حمل آبستن نزديك شد.
=أرجب-
إرجابا [رجب] الرجل: از آن مرد ترسيد، او را بزرگداشت.
=أرجح-
إرجاحا [رجح] ه: آنرا افزون وسنگين كرد تا كج شد،- له: به او
بيش از ديگران بخشيد.
=الأرجح-
[رجح]: افعل التفضيل است، به احتمال بيشتر، به گمان بيشتر، به عقل وخرد نزديكتر؛ «الأرجح ان» و«على الأرجح»:
به نظر بيشتر وبهتر مى رسد كه ...
=الأرجز-
[رجز]: آنكه به بيمارى رجز دچار شود. اين بيمارى معمولا در شتران با التهاب سرين ولرزش رانها وانبساط
Bogga 41