217

عربي / فارسي قاموس

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

ژانرونه

تداولا [دول] ت الأيدي الشي ء: دستها آن چيز را بطور متناوب گرفتند،- ته الألسن:

زبانها آن چيز را به يكديگر گفتند.

=التداول-

[دول]: پى در پى شدن چيزى يا كارى؛ «تداول النقد»: رواج پول؛

«بالتداول»: متناوب، پياپى.

=تداين-

تداينا [دين] القوم: بعضى از آن قوم از بعضى ديگر وام گرفتند،

با نسيه گرفتن يا دادن خريد وفروش كردند.

=تدبر-

تدبرا [دبر] الأمر: درباره ى آن امر انديشيد وعواقب آنرا در

نظر گرفت.

=تدبق-

تدبقا [دبق] الطير: پرنده با چسب شكار شد،- الشي ء: آن چيز

چسبنده شد.

=التدبير-

[دبر]: مص،- ج تدبيرات:

چاره جوئى، تنظيم، اداره كردن،- ج تدابير:

به جريان انداختن؛ «التدبير الاحتياطي»:

چاره انديشي واحتياط؛ «تدبير المنزل أو التدبير المنزلي»:

عنايت وتوجه به امور خانه وپاكيزگى آن.

=تدثر-

تدثرا [دثر] فرسه: بر روى اسب جهيد وسوار آن شد،- بالثوب: خود

را در جامه پوشانيد.

=تدجى-

تدجيا [دجو] الليل: شب تاريك شد.

=تدجج-

تدججا [دج]: اسلحه ى خود را در بر كرد.

=التدجيل-

[دجل]: مص، فريب، دروغ گوئى ودروغ پردازى.

=تدحى-

تدحيا [دحي] الشي ء: آن چيز گسترده شد.

=تدحرج-

تدحرجا [دحرج]: غلطيد.

=تدخل-

تدخلا [دخل] الشي ء: آن چيز كم كم داخل شد،- فى الأمور: خود را

در آن كارها دخالت داد، در ان كارها مداخله كرد، با تكلف داخل آن كارها شد،- فى الحديث : در سخن گفتن شركت كرد،- عليه: به او پناه برد ومتوسل شد اين تعبير در زبان متداول رايج است.

=التدخل-

[دخل]: مص؛ «عدم التدخل»:

عدم دخالت دولتى در امور دولتهاى ديگر بهنگاميكه منفعت مستقيم

نداشته باشد.

=تدخن-

تدخنا [دخن] الشي ء: بر آن چيز دود نشست.

=التدخين-

[دخن]: مص، تدخين، سيگار يا قليان كشيدن.

=تدرى-

تدريا [دري] الصيد: شكار را فريب داد.

=تدرأ-

تدرؤا [درأ] الصائد: شكارگر خود را پنهان كرد تا شكار را

بفريبد.

=تدرج-

تدرجا [درج] إلى كذا: بتدريج بسوى او آمد،- في المناصب: در

مناصب دولتى همواره ارتقاء درجه يافت،- في المحاماة: در حرفه وكالت دادگسترى ورزيده شد.

=التدرج-

ج تدارج (ح): پرنده ايست زيبا وداراى پرهاى سفيد وسياه ودمى بلند.

=- اين واژه فارسى است-

تدرع-

تدرعا [درع]: زره پوشيد.

=التدرن-

[درن]: بيمارى سل كه بر آن «التدرن الرئوي» يا «تدرن الرئة»:

اطلاق مى شود.

=تدروش-

تدروشا [دروش]: درويش شد وخود را به گونه ى درويشها درآورد.

=التدريب-

[درب]: مص، تمرين وآمادگى، آماده كردن بعضى از افزارهاى جنگى،-

العسكري: تمرين نظامى وآموزش فنون جنگى.

=التدريج-

[درج]: مص، درجه بندى وتقسيم كردن؛ «على التدريج، بالتدريج، مع التدريج»:

بتدريج، اندك اندك، گام به گام.

=التدريجي-

[درج]: نسبت به (التدريج) است؛ «تدريجيا»: كم كم، گام به گام.

=التدريس-

[درس]: مص، آموزش، تعليم؛ «هيئة التدريس»: هيأت آموزشى، معلمان

ومدرسان.

=تدسس-

تدسسا [دس] به إلى أعدائه: بر عليه او توطئه ودسيسه كرد.

=تدسم-

تدسما [دسم]: چهره ى او تيره ومايل به سياهى شد،- الشي ء: روى

آن چيز چركى نشست،- الشي ء: روى آن چيز را چرب كرد.

=تدشن-

تدشنا [دشن] الشي ء: آن چيز را گرفت.

=التدشين-

[دشن]: جشن افتتاح يا بازگشائى سازمان يا مؤسسه اى، آغاز بكار

براى اولين بار؛ «تدشين الكنيسة»: اولين نماز در كليساى نو بنياد.

=تدعى-

تدعيا [دعو] ت النائحة: زن نوحه خوان صداى خود را بلند كرد

وتكان خورد.

=تدعب-

تدعبا [دعب] عليه: براى او ناز كرد.

=التدعة-

[ودع]: مترادف (الدعة) است بمعناى آرامش وفراخى.

=التدعة-

[ودع]: مترادف (الدعة) است.

=تدعر-

تدعرا [دعر] الرجل: آن مرد خبيث شد،- وجهه: چهره ى او زشت

وكريه شد.

=تدفأ-

تدفؤا [دفأ]: گرم شد، جامه ى گرم پوشيد.

=التدفئة-

[دفأ]: مص،- المركزية: حرارت مركزى، شوفاژ.

=تدفع-

تدفعا [دفع] السيل: سيل به راه افتاد وامواج آن بر يكديگر فشار

آوردند.

=تدفق-

تدفقا [دفق] الماء: آب با شتاب روان شد.

=تدفن-

تدفنا [دفن]: پنهان شد، ناپديد شد.

=التدقيق-

[دق]: مص،- عند العلماء: اثبات دليل با دليل يا اثبات مسأله اى

با دقت وتيزنگرى. همچنانكه تحقيق اثبات مسأله ايست با دليل. از اينرو مدفق از نظر دانش برتر از محقق است؛ «بالتدقيق»: با دقت كامل.

=تدكدك-

تدكدكا [دكدك] ت الجبال:

كوهها از جاى بركنده وپاشيده شدند.

=تدلى-

تدليا [دلو] الثمر من الشجر: ميوه بر درخت آويخته شد،- من

الجبل: از كوه پائين آمد.

=تدلدل-

تدلدلا [دلدل]: آويخته حركت كرد،- فى مشيه: در راه رفتن خود سرگردان شد و

مخ ۲۱۸