عربي / فارسي قاموس
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
ژانرونه
### || ### || ### || ت التاء
ت-
حرف سوم از حروف مباني ومؤنث است، واز حروف نطعي است، شماره
اين حرف در حساب جمل عبارت از چهارصد (400) است.
=ت-
ضميرى است در آخر فعل ماضى براى متكلم ومخاطب مانند «قمت وقمت وقمت وقمتما وقمتم وقمتن»
### || ت، ة-
حرفى است كه نشانه ى تأنيث است مانند «ضربت» و«قائمة»
ت، ت-
اين حرف در ابتداى فعلها يا ميان آنها مىيد مانند «تقاتل» و«اقتتل» ودر آخر اسمها نيز مىيد مانند تاء در «ملكوت».
ت-
حرف جر است كه براى سوگند مىيد مانند «تالله» و«تربي».
ة-
تاء واحد يا وحدت از جنس است مانند «شجرة» كه واحد شجر است، حرف مبالغه است مانند «فهامة»، اين حرف گاهى زائده است كه به آخر صيغه ى منتهى الجموع وصل مى شود وبر دو گونه است يا براى دلالت نسب است مانند «مهالبة» كه جمع منسوب مهلبي است ويا عوض از حرفى محذوف است مانند «زنادقة» كه جمع زنديق است، وگاهى عوض از حرف محذوفى از اول كلمه يا آخر آن مىيد مانند «عظة» كه اصل آن (وعظ) است يا «شفة» كه اصل آن (شفه) است كه در اين صورت آنرا (تاء زائدة) نامند.
=تا-
ج أولاء، والمثنى تان: اسم اشاره است براى مفرد مؤنث كه در اول
آن (هاء تنبيه) مىيد مانند «هاتا وهاتان وهؤلاء». ودر مخاطب به آخر آن (كاف) ملحق مى شود مانند «تاك وتلك وتيك وتلك» كه در مثنى «تانك وتانك»: ودر جمع «اولئك واولاك واولالك» مى باشد وهاء تنبيه نيز بر آنها بجز (تلك) مىيد.
=تآج-
تآجا [أج]: افروخته شد،- ت النار: گرمي آتش بسيار شد.
=تآخى-
تآخيا [أخو] الرجلان: آن دو مرد با هم برادر شدند.
=التآخي-
دوستى وبرادرى.
=تآدى-
تآديا [أدو]: ابزار براى خود برگزيد، آن مرد آماده شد.
=تآزى-
تآزيا [أزي] القوم: آن قوم به يكديگر نزديك شدند.
=تآزر-
تآزرا [أزر] الرجلان: آن دو مرد به يكديگر كمك كردند.
=التآزر-
[أزر]: تعاون وهمكارى افراد با يكديگر.
=تآسى-
تآسيا [أسو] القوم: آن قوم به يكديگر سر سلامتى وتسليت گفتند.
=تآصر-
تآصرا [أصر] القوم: آن قوم با هم مجاور وهمسايه شدند.
=التآكيد-
[وكد]: مترادف (التواكيد) است.
=تآلف-
تآلفا [ألف] القوم: آن قوم گرد هم آمدند ودوستى كردند.
=التآلف-
مص، بهم پيوستگى، مهربانى ودوستى متقابل.
=تآمر-
تآمرا [أمر] القوم: آن قوم با هم مشورت كردند.
=تآوى-
تآويا [أوي] ت الطيور: پرندگان گردهم آمدند وبه هم پيوستند.
=التائب-
[توب]: پشيمان، مترادف (النادم) است.
=التائق-
[توق]: آرزومند، مشتاق.
=تاءم-
متاءمة [تأم] أخاه: با برادر خود دوقلو زائيده شد.
=التائه-
[توه وتيه] فا: گم گشته، خود بزرگ بين، متكبر.
=التائي-
نسبت به (التاء) است.
=تاب-
- توبا وتوبة [توب] الى الله: از گناهى كه مرتكب شده بود توبه
كرد، پشيمان شد،- الله عليه: خدا از تقصير او گذشت واو را آمرزيد.
=تابع-
متابعة وتباعا [تبع] الحديث: سخن را بگونه اى نيكو ادامه داد،-
العمل: آن كار را استوار كرد،- فلانا على الأمر: با فلانى درباره ى آن كار توافق كرد؛ «تابعني بما له عندي»: چيزى را كه نزد من داشت مطالبه كرد.
=التابع-
ج تبع وتوابع وتباع: دنباله رو، خدمتگزار، پيرو، جني.
=التابعة-
مؤنث (التابع) است.
=التابعي-
نسبت به (التابع والتابعة) است،- فى الشرع الإسلامي: آنكه در
زندگى خود ياران پيغمبر اسلام را كه از دنيا رفته باشند ديده باشد.
=التابعية-
[تبع]: نژاد، تابعيت.
مخ ۲۰۱