عربي / فارسي قاموس
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
ژانرونه
وعده وقرارى گذاردند.
=أوغسطس-
اوگست يا اوت كه بر آن (آب) نيز اطلاق مى شود ماه هشتم از سال
ميلادى شمسى است كه معادل مرداد ماه شمسى هجرى مى باشد.
=أوغل-
إيغالا [وغل] فلانا في كذا: فلانى را به چيزى درآورد،- فى السير: در رفتن شتاب كرد،- فى البلاد: به سير وسياحت در كشور پرداخت ودور شد،- فى العلم ونحوه:
در طلب دانش بسيار كوشيد،- القوم: آن قوم در ميان كوهها واز
سرزمين دشمن با شتاب گذشتند.
=أوغم-
إيغاما [وغم] ه: او را كينه توز كرد.
=أوفى-
إيفاء [وفي] بالوعد: به عهد وفا كرد،- النذر: نذر را ادا كرد،- الكيل:
پيمانه را تمام كرد،- فلانا حقه: حق فلانى را تمام وكمال داد،- المكان: به آن مكان آمد،- على المكان: بر آن مكان مشرف شد،- على الشي ء وفى الشي ء: بالاى آن چيز آمد ومشرف شد،- على المئة:
بر صد افزود.
=الأوفاض-
[وفض]: گروهى از مردم وبينوايان.
=أوفد-
إيفادا [وفد] فلانا إلى أو على الأمير:
فلانى را نزد حاكم فرستاد،- الرجل: آن مرد شتاب كرد،- الشي ء:
آن چيز بلند شد،- عليه: بر آن مشرف شد،- الريم: آهو سر خود را بلند وگوشهاى خود را تيز كرد.
=أوفر-
إيفارا [وفر] فلان الشي ء: فلانى آن چيز را فراوان كرد، آن چيز
را تمام كرد.
=الأوفر-
[وفر]: آنچه كه كامل وبدون نقص باشد؛ «اوفر حظا منه»: شانس بيشترى از او دارد.
=أوفر-
إيفازا [وفز] ه: او را شتابانيد.
=أوفض-
إيفاضا [وفض]: شتابيد ودويد،- ه: او را راند،- الإبل: شتران را
پراكنده كرد،- للرجل: براى آن مرد فرشى گسترد تا روى آن بنشيند.
=أوفق-
إيفاقا [وفق] القوم له: آن قوم به او نزديك وهمگى با وى هم
پيمان شدند،- السهم وبالسهم: سر تير را بر روى زه نهاد تا تير اندازى كند. (اين واژه مقلوب «افوق» است كه خيلى كم بكار مى رود).
=الأوق-
بد فالى، نحسى، سنگينى.
=الأوقاب-
[وقب]: متاع وآذوقه ى خانه.
=أوقب-
إيقابا [وقب]: گرسنه شد،- الشي ء:
آن چيز را داخل شكاف بزرگ ديوار قرار داد ،- النخل: شاخه هاى
نخل متعفن وبد بوى شد.
=أوقح-
إيقاحا [وقح] الحافر: سم سفت وسخت شد.
=أوقد-
إيقادا [وقد] النار: آتش را برافروخت.
=أوقر-
إيقارا وقرة (شاذ) [وقر] الدابة: بار سنگين بر ستور نهاد،- ت النخلة: خرماى نخل بسيار شد،- الدين فلانا: افزونى بدهى فلانى را سنگين بار كرد.
=أوقر-
[وقر] ت النخلة: نخل خرما پر بار شد.
=أوقص-
إيقاصا [وقص] ه: آن را كوتاه كرد.
=الأوقص-
م وقصاء، ج وقص [وقص]: آنكه گردنى كوتاه دارد؛ «عنق اوقص»:
گردنى كوتاه؛ «خذ اوقص الطريقين»: كوتاهترين آن دو راه را برگزين.
=أوقع-
إيقاعا [وقع] ه: او را به افتادن انداخت،- بالعدو: در جنگ با
دشمن بسيار كوشيد وكشت،- به الشر: او را به شر ودرد سر انداخت،- الدهر به: روزگار بر او چيره شد،- ت الروضة: باغ آب را در خود فرو برد،- المغني: آواز خوان لحنهاى موسيقى را با وزن صحيح سرود.
=أوقف-
إيقافا [وقف] ه: او را ايستاند، متوقف كرد،- تنفيذ الحكم: اجراى حكم را بتأخير انداخت،- اهتمامه على: كوشش خود را روى كارى استوار كرد،- الدار:
خانه را در راه خدا وقف كرد،- عن الأمر:
از آن كار روى گردانيد ومنصرف شد،- الجارية: براى آن دختر
دستبند ساخت.
=أوقن-
إيقانا [وقن]: پرنده را در آشيانه اش شكار كرد.
=الأوقيانس-
درياى شگرف، اقيانوس- اين واژه يونانى است-
الأوقية-
ج أواقي وأواق [وقي]: مقياس وزن است معادل يك دوازدهم رطل.
=أوكى-
إيكاء [وكي] القربة وعلى ما في القربة:
دهانه ى مشك يا آنچه را كه در آن بود با ريسمان بست،- الرجل:
آن مرد بخل ورزيد، كوشش بسيار كرد،- الفرس الميدان جريا: اسب ميدان را پر از دويدن كرد.
=الأوكاليبتوس-
أو شجرة الكينا (ن):
اوكاليپتوس، گياهى است زود رشد مى كند ومعمولا در زمينهاى
نمناك كشت مى شود كه در خشك كردن آنها سودمند است.
=أوكأ-
إيكاء [وكأ]: براى او تكيه گاه آماده كرد،- على الشي ء: بر آن
چيز اتكال كرد.
=أوكب-
إيكابا [وكب]: به همراه آن گروه روان شد،- على الأمر: بر آن كار مواظبت كرد،- ه: او را خشمگين كرد،- الطائر:
پرنده آماده ى پرواز شد.
=أوكد-
إيكادا [وكد] العهد أو السرج: پيمان يا زين را محكم واستوار
بست. (اين واژه با واو فصيحتر است).
=الأوكد-
[وكد]: افعل التفصيل است.
=أوكس-
إيكاسا [وكس] مال التاجر: دارائى تاجر از بين رفت.
=أوكس-
[وكس] التاجر في تجارته: آن تاجر ورشكست شد ودارائى خود را از
دست داد.
=الأوكس-
[وكس]: كمتر؛ «رجل اوكس»: مردى بخيل يا كم شانس
الأوكسيد-
به واژه ى (الأكسيد) رجوع شود.
=أوكع-
إيكاعا [وكع] الرجل: آن مرد كارى سخت ومهم ارائه داد، كم خير
شد،- الشي ء: آن كار را محكم واستوار كرد،- ت القدم: كف پا درشت وسخت شد.
=الأوكع-
م وكعاء [وكع]: آنكه زير پنجه ى پايش خميدگى به سوى انگشت كوچك
مخ ۱۶۶