عربي / فارسي قاموس
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
ژانرونه
=انتخب-
انتخابا [نخب] الشي ء: آن چيز را برگزيد، بيرون كشيد،- فلانا:
فلانى را بعنوان نماينده ى خود در جلسه يا هيأتى برگزيد.
=انتخص-
انتخاصا [نخص] لحمه: گوشت او آب ولاغر شد.
=انتخط-
انتخاطا [نخط] ه: همسان او شد،- المخاط من انفه: آب بينى خود
را افكند.
=انتخع-
انتخاعا [نخع] السحاب: ابر آنچه كه باران داشت فرو افكند،- الرجل عن ارضه:
آن مرد از سرزمين خود دور شد.
=انتخل-
انتخالا [نخل] الشي ء: آن چيز را پاك وبى آميغ كرد وبهترين
آنرا برداشت.
=انتدى-
انتداء [ندو] القوم: آن قوم در باشگاه گردهم آمدند،- الرجل: آن
مرد به باشگاه درآمد؛ «ما انتديت منه شيئا»: از او خير ونيكى نديدم.
=الانتداب-
[ندب]: حمايت وقيموميت كشورى نيرومند از كشورى ناتوان تا زمان
رسيدن به استقلال ولى اين نظام را اخيرا سازمان ملل متحد به نظام نظارت ووصايت تبديل كرد.
=انتدب-
انتدابا [ندب] ه لأمر: او را براى كارى دعوت كرد،- للأمر: آن
كار را قبول كرد،- لفلان: به سخن وى اعتراض كرد.
=انتدح-
انتداحا [ندح] ت الغنم في مرابضها أو مسارحها: گوسفندان از
آغلها وزمينهاى خود پراكنده شدند.
=انتدغ-
انتداغا [ندغ]: پنهانى خنديد.
=انتدم-
انتداما [ندم] الأمر: آن كار آسان شد.
=انتده-
انتداها [نده] الأمر: آن كار راست واستوار شد.
=انتذر-
انتذارا [نذر] على نفسه كذا: چيزى بر خود فرض ولازم كرد.
=الأنتروبولوجيا-
علم طبيعت انسان وشناخت زندگى وفنون وابزار كار وانديشه هاى
او.- اين واژه يونانى است-.
=انتزى-
انتزاء [نزو]: با شتاب به سوى شر رفت.
=انتزح-
انتزاحا [نزح] عن دياره: از خانه وكاشانه ى خود دور شد.
=انتزع-
انتزاعا [نزع] الشي ء: آن چيز كنده شد،- الشي ء : آن چيز را بر
كند، از آن چيز خوددارى وامتناع كرد،- بالشعر او الآية: با شعر يا آيه در سخن خود مثال آورد.
=انتسأ-
انتساء [نسأ] عنه: از او عقب افتاد،- ت الإبل فى المرعى: شتران از چراگاه دور شدند
انتسب-
انتسابا [نسب] الرجل: آن مرد نسب خود را آشكار كرد، نسب خود را
بيان كرد،- الى ابيه: خود را به راست يا دروغ به پدرش نسبت داد.
=انتسج-
انتساجا [نسج]: اين واژه مطاوع (نسج) است بمعناى پارچه را بافت.
=انتسخ-
انتساخا [نسخ] الشي ء: آن چيز را زايل وبرطرف گردانيد،- الكتاب:
از روى كتاب نسخه برداشت،- الشي ء الشي ء: آن چيز به جاى چيزى
درآمد، جايگزين آن چيز شد.
=انتسر-
انتسارا [نسر] طرف الحبل: گوشه ى ريسمان از هم گشوده وباز شد.
=انتسع-
انتساعا [نسع] ت الإبل: شتران در چراگاههاى خود پراكنده شدند.
=انتسغ-
انتساغا [نسغ] ت الإبل: شتران پخش وپراكنده شدند.
=انتسف-
انتسافا [نسف] البناء: ساختمان را خراب كرد،- الشي ء: آن چيز را بر كند،- ت الريح الشي ء: باد آن چيز را كند وپراكنده كرد،- الكلام: سخن را بتدريج وآهسته گفت،- القوم الكلام بينهم: آن قوم سخنان خود را با هم كم وآهسته گفتند.
=انتسف-
[نسف] لونه: رنگ چهره ى او دگرگون شد.
=انتسق-
انتساقا [نسق] ت الأشياء: آن چيزها با هم تنظيم شدند.
=أنتش-
إنتاشا [نتش] النبات: گياه قبل از آنكه شناخته شود از زمين سر برآورد،- الحب:
دانه آبدار شد وريشه ى خود را به زمين فرو برد،- الثوب: جامه
كهنه شد.
=انتشى-
انتشاء [نشو]: مست شد،- الريح:
بوى را بوئيد.
=انتشب-
انتشابا [نشب] فيه: در آن چيز آويخته شد،- الحطب: هيزم را جمع كرد.
=انتشر-
انتشارا [نشر] الشي ء: آن چيز پخش شد،- الخبر: خبر پخش وافشا
شد،- النهار: روز بلند ودراز شد،- ت الإبل: شتران پراكنده شدند،- الرجل: آن مرد اغاز به مسافرت كرد.
=انتشط-
انتشاطا [نشط] الحبل: ريسمان را كشيد تا باز شود،- الشي ء: آن
چيز را بست، آن چيز را ربود،- الحبل: ريسمان باز شد،- ت الحية: فلانا: مار فلانى را گزيد،- فلانا الى كذا: فلانى را به سوى چيزى كشيد يا بالا برد.
=انتشف-
انتشافا [نشف]: كف شير را نوشيد،- الوسخ ونحوه: چركى ومانند
آنرا با دست يا پارچه پاك كرد.
=انتشق-
انتشاقا [نشق] الماء في انفه: آب را در بينى خود استنشاق كرد.
=انتشل-
انتشالا [نشل] اللحم من القدر: گوشت را از ديگ بيرون كشيد،- ما
على العظم بفيه: گوشت روى استخوان را با دهان كند تا بخورد.
=انتص-
انتصاصا [نص] الشي ء: آن چيز بلند شد، آن چيز استوار شد،- ت العروس:
عروس بر روى صندلى نشست،- الرمح:
نيزه ترنجيده شد.
=انتصى-
انتصاء [نصي] الشعر: موى رشد كرد وبلند شد.
=انتصب-
انتصابا [نصب]: مطاوع (نصب) است، برخاست وبلند شد،- الطاهي:
آشپز ديگ غذا را نصب كرد،- الحرف:
حرف كلمه را منصوب كرد.
مخ ۱۳۹