### || ### || آ- أالألف
أ-
نخستين حرف از حروف هجاء است، اين حرف گاهى ساكن است مانند الف در (قام) كه آنرا (اللينة) نامند، ويا متحرك است كه آنرا (الهمزة) گويند ودر حساب (الجمل) عبارت است از شماره يك (1)، حرف همزه گاهى براى استفهام بكار مى رود مانند: «أقرأت؟»: آيا خواندى؟، «أما قرأت؟» آيا نخواندى؟، «أفي البيت أخوك؟»: آيا برادرت در خانه است؟ وگاهى براى نداى نزديك است مانند:
«أزيد اقبل»: اى زيد بيا. ونيز براى تسويه بكار مى رود وضابطه آن امكان تبديل جمله داخل بر آن به مصدر است مانند «سواء علي أقمت ام قعدت» يعنى «سواء علي قيامك وقعودك»: برخاستن ونشستن تو براى من يكسان است.
آ-
حرف نداء براى دور است يا نظير آن مانند آنكه در خواب يا غفلت باشد.
=الآئب-
ج أوب وأياب وأواب [أوب]: آنكه برگشته باشد، توبه كننده.
=الآئس-
[أيس]: نوميد، نااميد، مأيوس.
=آب-
أوبا ومآبا [أوب] من السفر: از مسافرت برگشت،- الى الله: بدرگاه خدا توبه كرد،- ت الشمس: آفتاب غروب كرد،- الماء:
شبانگاه خود را به آب رسانيد،- أوبا ه:
بسوى او بازگشت،- اليه: شبانگاه نزد او آمد.
=آب-
ماه ميان تموز وايلول است. اين ماه 31 روز است وهشتمين ماه از
سال ميلادى است كه مطابق با مرداد ماه سال شمسى است، نام ديگر آن (أوغسطس) است كه آنرا (اوت يا آگست) نيز گويند.
=الآب-
[أبو] عند المسيحيين: اقنوم اول از سه اقنوم نزد مسيحيان است.
=الآبدة-
ج أوابد: آنچه كه شگفت انگيز بوده وكاربردى كم داشته باشد،
آنچه كه به ندرت شگفت انگيز باشد، جانور وحشى، بلاى سختى كه هميشه از آن ياد شود.
=الآبق-
ج أبق وأباق: بنده اى كه از ارباب خود گريخته باشد.
=الآبل-
ج أبال: آنكه در امر شتران مهارت داشته باشد.
=الآبنوس-
(ن): درخت آبنوس. اين كلمه يونانى است.
=الآبى-
ج آبون وأباة وأباء [أبي]: اسم فاعل از (أبى الشي ء) است.
=آتى-
مؤاتاة [أتي] ه على الشي ء: در آن كار با او موافقت كرد،-
ايتاء اليه الشي ء: آن چيز را به سوى او راند،- فلانا الشي ء: آن چيز را به فلانى داد؛ «آتنا غداءنا»: غذاى ما را بياور.
=الآتي-
آنكه از راه رسيده باشد؛ «الأسبوع الآتي»: هفته آينده.
=الآثار-
جمع أثر؛ «علم الآثار»: باستانشناسى،- عند ألمسلمين: علم حديث
وروايت؛ «دار الآثار»: موزه باستانشناسى، موزه.
=آثر-
إيثارا ه: او را برگزيد وبرترى داد، او را گرامى داشت،- كذا
بكذا: يكى را در پى ديگرى قرار داد.
=آثم-
إيثاما ه: او را به گناه كشانيد.
=الآثم-
اسم فاعل از (أثم) است.
=آج-
إيجاجا الماء: آب را شور وتلخ كرد.
=آجر-
إيجارا الدار فلانا ومن فلان: خانه را به او اجاره داد. پس او
(مؤجر) است وگفته نمى شود (مؤآجر)،- الرجل على كذا: به آن مرد پاداش كار داد؛- مؤاجرة الرجل: آن مرد را به كار گرفت.
=الآجرة-
ج الآجر: خشت پخته (آجر) كه در زبان متداول به آن (القرميد) گويند.
=الآجل-
دير آينده، اين كلمه متضاد (العاجل) است؛ «عاجلا أو آجلا»: زود
يا دير؛ «فى العاجل والآجل»: هم اكنون ودر آينده.
=الآجلة-
ضد (العاجلة) است، روز واپسين، آخرت.
=الآجن-
من الماء: آبى كه مزه خود را از دست داده باشد، آب بدمزه.
=الآح-
[أوح]: سفيده تخم مرغ.
=الآحاد-
جمع (الأحد) است، در عدد گفته مى شود: «الآحاد» همچنانكه گويند
«العشرات والمئات» دهها وصدها؛ «آحاد الالوف»: هزاران هزار.
=آخى-
إخاء ومؤاخاة وإخاوة [أخو] ه: برادر يا دوست او شد.
=آخذ-
مؤاخذة ه: او را ملامت ونكوهش كرد،- ه على ذنبه وبذنبه: او را
به گناهى كه مرتكب شده بود كيفر داد.
=الآخر-
ج آخرون، م أخرى وأخراة، ج أخر
مخ ۱