109

فصولونه له مثنوی څخه

فصول من المثنوي

ژانرونه

سوختم من سوخته خواهد كسي

تا زمن آتش زند اندر خسي

سوخته چون قابل آتش بود

سوخته بستان كه آتش كش بود

اي دريغا اي دريغا اي دريغ

كان چنان ماهي نهان شد زير ميغ

چون زنم دم كآتش دل تيز شد

شير هجر آشفته وخونريز شد

آنكه او هوشيار خود تندست ومست

چون بود او چون قدح گيرد بدست ***

ناپیژندل شوی مخ