============================================================
114 كتاب الصيدنة فى الطب 1. تقل از نسخ خطى مذكور ترجمهآ فارسى. آ. در نسخهآ محلس چنين صبط شده است يعني روى حرف دوم ضخمه گذاشته شده است. 3. در نسخهآ موزه بريتانى «درجه». ؟. در تسخه موزه بريتانى فقط «الفاره و در نسخههاى مجلس و مغنيساء «عنصل القار، و ان درست نيست زيرا يه انچه هست بصل القار است نه عتصل الفار و غنصل به تنهائى نام ديگرى است از بصل القار ج چتانكه در ذيل اسقيل گقته شد: «والعنصل يعرف ايضا بيصل الفار». 5. در تاج العروس واه لسان العرب در معاتى قعنب: بصل الزيز نيامده است. 6. در تاج العروس ققط آمده است كه «والقعفوز بالضم نيت» .
152. بصاق(1) القمر 61704766ل 0 0115ة الالمااتا يا لا27 القة7 هوالطلق. و يقال ان بصاق القمر زبدالقمر و بزاقه و بصاقه يوجد يالليل بارض العرب فى زيادة القمر ابيض خفيف شفاف و يقال له المهور (2).
بصاق31) القمر ديسقوريدس گويد در زمين عرب در وفنى كه ماه در نقصان وه نبود عادت عرب آن باشد كه به شبها بيرون ايند و بزاق القمر را پگهرند و عرب او رأ بزاق القمر و بضاق القمر و بساق القمر نيز گويند و جرم او سپيد اه باشد و تنك كه روشناتى از يك طرف او بديگرسو نفوذ كند و در بعضى مواضع ر عرب او را مهو گويند.
1. تقل از حاشيهآ منهاج البيان (ورق ب 56). 2. در برهان قاطع مهور بر وزن شهپر ضيبط شده است ودر ترجمه فارسى و الجماهر مهو آمده است. در لسان العرب (ديل بمها) آن را مهو ضبط كرده است: والمهو حصى ابيض يقال له بصاق القمر. محمد معين در حاشيه برهان قاطع مهور را مصحف مهو دانسته است: من گمانمى كنم مهوردرست است و مركب است از ماه * ور همچناتكه تام اين ستگ در بيشتر لغات با ماه تركيب شده است از جمله 41100اخ1ف2ا (سنگ ماه) در يونانى و ت50159712 در لاتينى و 00111095در انگليسى و 70تلق45225106) در فرانسوى و غير آن (مايرهوف بر غافقى 377) كلمهآ مهونيز شايد در اصل مهو (ماهو) يوده است و در عربى به آن شكل درآمده است. 3. نقل از نسخ خطى مذكور ترجمه فارسى 5ك1. بطباط(1) 7ع 17087010ا 1601 01011101 و برسيان داروج نياتى را گويند كه عرب او را عصاالراعى گويد و بعضى هنه
Halaman 174