Kamus Arab-Parsi
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Genre-genre
اسراف وزياده روى كرد.
=بذل-
- بذلا الشي ء: آن چيز را عطا كرد وبخشيد؛ «بذل نفسه دون أو عن فلان»: جان خود را به او ارزانى داشت؛ «بذل جهده او وسعه»:
### || منتهاى كوشش خود را بكار برد؛ «بذل المساعي»: كوشش
بسيار بكار بردن،- الشي ء له: آن چيز را به او بخشيد؛ «بذل له الطاعة»: از او فرمانبردارى كرد،- الثوب: جامه را به هنگام كار يا هر روز پوشيد.
=البذل-
عطا ، كرم، بخشش، بخشنده؛ «رجل بذل»: مرد بخشنده.
=بذو-
- بذاء وبذاءة [بذو]: ناسزاگوى شد.
=البذور-
ج بذر: سخن چين، آنكه راز خود را نتواند نگاه دارد.
=البذي-
ج أبذياء، م بذية [بذو]: دشنام دهنده، بد روش وزشت گفتار.
=البذي ء-
[بذأ]: مرد بد زبان، بد روش ونادان.
=البذيخ-
ج بذخاء: مترادف (الباذخ) است بمعناى مرد شريف وبزرگوار.
=البذير-
ج بذر: مترادف (البذور) است بمعناى آنكه رازدار نباشد.
=بر-
- برا ومبرة والده: از پدر خود فرمانبردارى كرد، با پدر خود
نيكى ومهرورزى كرد،-- برا وبرا وبرارة وبرورا فى قوله: در سخن وگفتار خود راستگو شد،- ت اليمين: سوگند راست شد،- برا وبرورا خالقه: از آفريدگار خود فرمانبردارى كرد،- برا الله الصلاة: خداوند نماز را قبول كرد،- ت الصلاة: نماز قبول شد.
=البر-
ج أبرار وبررة: مترادف (البار) است بمعناى نيكوكار،- الواحدة برة (ن): واحد آن (برة) است بمعناى گندم.
=البر-
ج أبرار وبرور: مترادف (البار) است بمعناى نيكوكار، راستگوى، از نامهاى خداوند متعال است،- ج برور: زمين خشك وبى آب وگياه، بيابان؛ «برا وبحرا»: خشكى ودريائى؛ «جلست برا»: بيرون از خانه نشستم؛ «خرج برا»: به سوى بيابان رفت.
=البر-
طاعت وبندگى، راستگوئى، مصلحت، عطا وبخشش، مهربانى ومحبت.
=برى-
- بريا [بري] السهم أو القلم: تير يا قلم را تراشيد،- الشخص:
آن شخص را لاغر وناتوان كرد.
=البرى-
خاك.
=البراء-
### || [برأ]: مترادف (البري ء) است؛ «ذمته براء من»: عهد
وپيمان او مبرى است از ... ؛ «أنا براء منه»: من از آن چيز مبرى هستم اين واژه در مفرد ومثنى وجمع ومذكر ومؤنث يكسان بكار برده مى شود.
=البراءة-
ج براءات [برأ]: رهائى از بدهى يا تهمت، اجازه نامه، اعلاميه؛ «براءة التنفيذ»: حكم اجراء؛ «براءة الثقة»:
اوراق اعتماد؛ «البراءة البابوية»:
اعلاميه اى كه پاپ اعظم در آن دستورات كليسا را صادر مى كند نام ديگر اين تعبير «بوله» است.
=البراءة-
[بري]: ابزار تراش، مداد تراش.
=البرائل-
### || [برأل]: پرهاى دور گردن پرنده.
=البرائلى-
[برأل]: مترادف (البرائل) است .
=البراح-
[برح]: آشكار شدن وبيان كردن؛ «لا براح»: بى شك وترديد؛ «براحا»:
آشكار، صراحة؛ «جاءنا الأمر براحا»: امر آشكار به ما رسيد؛ «باء بالكفر براحا»: كفر را آشكار كرد، زمين فراخ وگسترده كه در آن گياه يا ساختمان نباشد.
=براح-
بالبناء: اسم علم است براى (خورشيد).
=البراد-
دستگاه سرد كننده، يخچال، فريزر.
=البرادة-
خرده ريزهاى آهن ومانند آن كه پس از تراش ريخته شود.
=البرادة-
يخچال، آب سردكن.
=البراز-
فضاى فراخ كه خالى از درخت باشد، به مستراح رفتن.
=البراز-
مدفوع انسان، رهسپار شدن به سوى جنگ.
=البراعة-
برترى، فصاحت وبلاغت.
=البراق-
[برق]: درخشنده، درخشان.
=البراقة-
آنچه كه درخشندگى نمايد؛ «سحابة براقة»: ابر روشن ودرخشنده.
=البراك-
آسيابان، سازنده ى آرد.
=البرام-
ريسمان تافته، نخ وآنچه كه تافته شود.
=البرام-
[برم]: ريسمان تاب، نخ ريس.
=البراني-
[بر]: بيروني، خارجى.
=البراية-
[بري]: تراشه ى هر چيزى.
=البراية-
[بري]: مداد تراش.
=برأ-
- برءا وبروءا ه: او را از عدم به وجود آورد،- برءا وبرءا
وبروءا من المرض: از بيمارى شفا يافت.
=برؤ-
- برءا وبرءا وبروءا من المرض: از بيمارى بهبودى يافت.
=برئ-
- برءا وبرءا وبروءا من المرض: از بيمارى بهبودى يافت،- برءا وبرءا وبراءة من العيب او الدين: از عيب يا بدهكارى رهائى يافت.
=برأ-
تبرئة ه: او را تبرئه كرد،- ه من التهمة:
تهمت را از او بر طرف كرد؛ «برأ ساحته»:
او را از تهمت يا گناهى كه به او نسبت داده شده بود تبرئه كرد.
=البرأة-
ج براء: كلبه ى صياد كه در آن براى پنهان شدن از شكار قرار مى گيرد.
=برأل-
برألة [برأل] الطائر: پرنده پرهاى گردنش را براى حمله كردن
وزدن از هم باز كرد.
=بربر-
بربرة [بربر]: سخن بيهوده با داد وفرياد گفت؛ «بربر المعز»: بز
صدا كرد.
=البربر-
قوم برابر كه در مغرب افريقا زندگى مى كنند.
=البربري-
ج برابر وبرابرة: واحد (البربر) است،- فى المجاز: ودر مجاز
بمعناى وحشى ونادان مى باشد.
=البربريس-
(ن ): درختى است خاردار كه
Halaman 180