क़ामूस अरबी फ़ारसी
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
शैलियों
مى كردند اندوهگين مباش.
=ابتد-
ابتدادا [بد] الرجلان فلانا بالضرب: آن دو مرد فلانى را از دو
طرف زدند.
=الابتدائي-
آغازين، اولى؛ «المحكمة الابتدائية»: دادگاه بدوى؛ «التعليم الابتدائي»:
مرحله اول تعليمات عمومى؛ «الشهادة الابتدائية»: گواهينامه
پايان تحصيلات ابتدائى (دبستان).
=الابتداع-
به وجود آوردن چيزى نو، ابتكار، نيروى خلاق.
=ابتدأ-
ابتداء [بدأ] الشي ء أو به: به چيزى يا به كارى آغاز كرد، آن
چيز را پيش از ديگران آغاز كرد،- بفلان: از فلانى آغاز كرد،- الشي ء: آن چيز را بوجود آورد.
=ابتدر-
ابتدارا [بدر]: شتاب كرد؛ «ابتدر الى ... »: به چيزى يا كارى
شتاب كرد؛ «ابتدره قائلا»: با شتاب در سخن بر او پيشى گرفت،- القوم امرا: آن قوم به كارى شتافتند وبا هم به مسابقه پرداختند تا برنده شناخته شود.
=ابتدع-
ابتداعا [بدع] الشي ء: آن چيز را بوجود آورد يا ساخت.
=ابتده-
ابتداها [بده] الخطبة: بدون نوشته وارتجالى سخنرانى كرد.
=الابتذال-
مص، مبتذل وبىرزش بودن چيزى.
=ابتذل-
ابتذالا [بذل]: لباس كار پوشيد، بزرگى وپرهيزكارى را رها كرد،- الثوب:
جامه را هر روز يا هنگام كار پوشيد، او را به كار وكسب گماشت.
=أبتر-
إبتارا [بتر] ه الله: خداوند او را بى فرزند گردانيد.
=ابتر-
ابترارا [بر]: از ياران خود كناره گيرى كرد، گوشه نشينى اختيار كرد.
=الأبتر-
م بتراء، ج بتر: هر چيزى كه بريده شده باشد، دم بريده، مار
كوتاه وخطرناك، آنكه فرزندى ندارد.
=ابترى-
ابتراء [بري] السهم والقلم: چوبه تير يا قلم را تراشيد.
=الأبتران-
برده وگورخر، بدين نام خوانده، شده اند زيرا خيرى در آنها نيست.
=ابترد-
ابترادا [برد]: با آب سرد شستشو كرد.
=ابترك-
ابتراكا [برك] فلانا: فلانى را بر زمين افكند وزير سينه خود
قرار داد،- فلانا فى عرضه وعليه: فلانى را دشنام داد وبه ناموس او ناسزا گفت.
=ابتز-
ابتزازا [بز] منه الشي ء: آن چيز را با نيرنگ از او گرفت.
=ابتزغ-
ابتزاغا [بزغ] الربيع: بهار آمد، بهار آغاز شد.
=ابتزل-
ابتزالا [بزل] الخمر: ظرف مى را سوراخ كرد،- الجسد: بدن خون
چكانيد،- السقاء: مشك از آنچه كه در آن بود چكه كرد.
=ابتسر-
ابتسارا [بسر] الشي ء: آن چيز را تازه بدست آورد،- الحاجة:
حاجت را پيش از موقع خود خواست،- بالامر: آغاز به كار كرد.
=ابتسل-
ابتسالا [بسل] نفسه للموت: براى مرگ دلاورانه خود را آماده كرد.
=ابتسم-
ابتساما [بسم]: لبخند زد.
=ابتض-
ابتضاضا [بض] القوم: آن قوم را خسته ومستأصل كرد.
=ابتعد-
ابتعادا [بعد] عنه: از او دور شد.
=ابتغى-
ابتغاء [بغي] الشي ء: آن چيز را خواست، آن را طلبيد.
=ابتقع-
ابتقاعا [بقع] لونه: رنگ چهره او از ترس يا اندوه دگرگون شد.
=الابتكار-
اختراع، چيزى نو بوجود آوردن؛ «ابتكار المعاني»: بوجود آوردن
معانى جديد در كلمات وتعبيرات، هر چيز تازه ونو، بدعت.
=ابتكر-
ابتكارا [بكر] الشي ء: چيز تازه اى اختراع كرد،- الفاكهة: نوبر
ميوه را خورد،- فلانا وعلى فلان: بهنگام سپيده دم نزد فلانى آمد.
=ابتل-
ابتلالا [بل] الثوب: جامه خيس شد،- من مرضه: از بيمارى كه داشت
بهبود يافت.
=ابتلى-
ابتلاء [بلي] ه: او را آزمايش كرد،- الشي ء: آن چيز را دانست
وشناخت.
=الابتلاء-
آزمون، آزمايش، امتحان.
=ابتلع-
ابتلاعا [بلع] الشي ء: آن چيز را بلعيد.
=ابتهى-
ابتهاء [بهي] به: به او افتخار كرد.
=ابتهج-
ابتهاجا [بهج] به: به آن خورسند وشادمان شد.
=ابتهر-
ابتهارا [بهر]: درباره چيزى مبالغه كرد، به دروغ گفت كارى كردم
كه نكرده بود،- ه: از عيبى كه داشت او را رسوا كرد،- السيف: شمشير دو نيم شد.
=ابتهل-
ابتهالا [بهل] إلى: براى چيزى دعا وزارى كرد.
=ابتنى-
ابتناء [بني] بينا: خانه اى ساخت، الرجل: به آن مرد نكوئى
كرد،- الرجل: آن مرد داراى فرزندان شد.
=الأبج-
م بجاء [بج]: مرد فراخ چشم؛ «عين بجاء»: چشم فراخ.
=أبجد-
نخستين لفظى است كه در آن حروف هجاء در زبان عربى به حساب (الجمل) جمع آورى شده است. اين الفاظ عبارتند از: ابجد، هوز، حطى، كلمن، سعفص، قرشت، ثخذ، ضظغ، لا؛ «كتاب الأبجدية»:
كتاب آموزش قرائت زبان عربى.
جدول حساب (الجمل) با معادل ارقام حسابى آن:
ا/ 1/ ح/ 8/ س/ 60/ ت/ 400 ب/ 2/ ط/ 9/ ع/ 70/ ث/ 500 ج/ 3/ ي/ 10/ ف/ 80/ خ/ 600 د/ 4/ ك/ 20/ ص/ 90/ ذ/ 700 ه/ 5/ ل/ 30/ ق/ 100/ ض/ 800 و/ 6/ م/ 40/ ر/ 200/ ظ/ 900 ز/ 7/ ن/ 50/ ش/ 300/ غ/ 1000
الأبجل-
ج أباجل (ع ا): رگ بزرگى كه در دست يا پاى مى باشد.
=أبح-
إبحاحا [بح] ه: صداى او را خشن كرد.
=الأبح-
ج بح، م بحاء وبحة: آنكه صدايش
पृष्ठ 5