============================================================
166 كتاب الصيدنة فى الطب دفع كند و ازين جهت او را بزمين تبت برند زيرا چه عادت اهل تبت آنست كه خمر بسيار خورند و دفع مضرت او را هيچ داروئى ازو نافع تر نيست. وه وهد طايفه اى كه او را بزمين تبت برند در عوض قيمت او جز مشك نگيرند. ودره كتاب اخبار چين(5) آورده است كه نيات جاء از نبات سپست مقدارى ود باريكتر باشد و طعم او خوشتر بود و درو اندك طعم تلخ باشد و چون او را هر بجوشانند آن تلخى ازو برود و او را در وقت ترى برهم ديگر نهند و بكوبتد جهد و به آب گرم بناشتا شربت كنند و بخورند و شربت او به اين نوع حرارت باطن را بتشاند و خون را صاف كند و طايفهاى كه در نواحى چين به منبت ه اين نبات رسيدهاند چنين گويند كه مقر پادشاهان ايشان در شهر ينجو است و ه و در ميان اين شهر وادى است و أبى بزرگ درو ميرود چنانكه دجله است در ميان بغداد و بر هر دوطرف وادى خماران باشند و خانه ايشان درآن موضع ه است كه جاء خورند چنانك در زمين هند بتگ را در مواضع معلوم سبز ه خورند و خراج آن موضع به خزينه ملك باز گردد و بيع و شراى جاء حرامست درآن موضع مگر با پادشاه آن حضرت. و حكم ايشان در حق آن ور كس كه بى اجازت و فرمان ملك نمك يا نبات جاء بخرد و بفروشد يا بدزدد ج آنست كه آن كس را بكشند و گوشت او را بخورند. و دخل اين مواضع كه وهودر گفتيم با دخل معادن زر و تقره خاص مران پادشاه راست. و جندى در جوه قرابادين خود گويد جاء از انواع نباتهاست و معدن او در بلاد چين است و او هر را در زمين چين قرصها كنند و به اطراف برند. و چنين گويند كه سبب معرفت آن نبات آن بود كه پادشاه چين بر يكى از خواص حضرت خود جچر خشم گرفت مثال داد تا او را از حضرت او نفى كردند و در كوهها بگذاشتندر و آن شخص زردچهره بود و معلول. روزى از غايت گرسنگى براطراف و و كوهى مى گشت تا ناگاهى اين نبات را بيافت و غذاى خود ازو ساخت تا در جور
Shafi 226