Qamus Carabi Farsi
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Nau'ikan
إلا ان يخضع بإضمار أن الناصبة بعدها.
=أوى-
- إواء [أوي] البيت والى البيت: به آن خانه درآمد،- أوية ومأوية ومأواة له: براى او دلسوزى وترحم كرد.
=أوى-
تأوية [أوي] ه البيت والى البيت: او را به آن خانه درآورد.
=الأواب-
توبه كننده.
=الأوابد-
[أبد]: جمع (الآبدة) است، جانوران وحشى، پرندگانى كه در زمستان وتابستان در يك سرزمين بمانند اين واژه ضد (القواطع) است؛ «اوابد الكلام»: سخنان شگفت وكم كاربرد؛ «أوابد الدنيا»:
سختيها وبلاهاى دنيا.
=الأوار-
ج أور: گرما، تشنگى، دود.
=الأواسي-
[أسي]: جمع (الآسية) است بمعناى پزشك زن، دكترس؛ «ملك ثابت
الأواسي»: ملكى پايدار ومتين.
=الأوان-
ج آونة: زمان، وقت؛ «قبل أوانه»:
قبل از موعد آن؛ «فى اوانه»: در خلال زمان آن؛ «فى غير اوانه»:
بى موقع آن.
=الأواه-
آنكه بسيار آه وناله كند.
=أوب-
تأويبا [أوب] القوم: آن قوم تمامى روز را راه رفتند وشب هنگام
به استراحت پرداختند،- عنه: از او برگشت.
=الأوب-
### || جمع (الآئب) است، بازگشتن، توبه به درگاه خداوند،
قصد، خوى، جهت وراه؛ «جاؤوا من كل أوب» و«من كل أوب وصوب»: از هر سوى وجهت آمدند، روش؛ «كنت على صوب فلان وأوبه»: از روش فلانى پيروى كردم.
=الأوباد-
[وبد]: «قوم أوباد»: نيازمندان، بينوايان.
=أوبأ-
إيباء [وبأ] المكان: در آن مكان وباى بسيار پديد آمد.
=الأوبة-
[أوب]: بازگشتن.
=أوبد-
إيبادا [وبد] ه: او را تنها كرد.
=أوبر-
إيبارا [وبر]: كرك آن بسيار شد.
=الأوبر-
م وبراء: پر كرك؛ «بنات الأوبر وبنات أوبر»: گونه اى قارچ به
رنگ خاك وبدمزه بسان شلغم.
=أوبش-
إيباشا [وبش]: شتابيد،- ت الأرض:
گياهان زمين در هم پيچيدند.
=أوبص-
إيباصا [وبص] ت النار: آتش روشن وشعله ور شد،- ت الأرض: گياه
زمين برآمد يا بسيار شد.
=أوبق-
إيباقا [وبق] ه: او را نابود كرد، او را خوار كرد، او را بازداشت كرد.
=أوبه-
إيباها [وبه] لفلان وبه: به فلانى توجه كرد؛ «فلان لا يوبه به
أو له»: فلانى را اهميت نميدهند.
=الأوبوبانكس-
(ن): گياهى است داراى شكوفه اى زرد، از آن صمغى استخراج مى شود
كه در پزشكى آنرا بكار مى برند.
=أوتح-
إيتاحا [وتح] العطاء: عطا را كم كرد،- الرجل: دارائى او بر اثر
آفت كم شد،- له الشي ء: آن چيز را براى او كم كرد.
=أوتد-
إيتادا [وتد] الوتد: ميخ را محكم كوبيد.
=أوتر-
إيتارا [وتر] القوس: براى كمان زه ساخت يا زه كمان را بست،-
الشي ء: آن چيز را تك يا فرد كرد،- بين الأشياء: آن چيزها را رديف كرد وميان هر دو تاى آنها فاصله قرار داد.
=الأوتوبوس-
اتوبوس كه با آن مسافر را حمل ونقل كنند.
=الأوتوستراد-
اتوبان، بزرگ راه- اين واژه لاتينى است-
الأوتوقراطي-
مستبد، ديكتاتور؛ «حاكم اوتوقراطي»: حاكم خودكامه.- اين واژه يونانى است-
الأوتوقراطية-
حكومت استبدادى، ديكتاتورى.
=الأوتوماتيكي-
[حي]: هر متحركى كه حركت آن وسيله ى ابزار ماشينى باشد؛ «آلة اوتوماتيكية» ابزار يا دستگاه اتوماتيك- اين واژه يونانى است-
أوثب-
إيثابا [وثب] ه: او را وادار به جهيدن كرد،- الموضع: او را
وادار به جهيدن از آن موضع كرد.
=أوثج-
إيثاجا [وثج] ه: آن چيز را بسيار كرد.
=أوثف-
إيثافا [وثف] القدر: براى ديگ سه پايه ساخت.
=أوثق-
إيثاقا [وثق] ه: او را با ريسمان بست.
=الأوثق-
م وثقى [وثق]: اسم تفضيل است.
=أوثن-
إيثانا [وثن] ه: به او عطاى بسيار بخشيد،- من المال: مال
فراوان به او داد.
=الأوج-
بلندى؛ «اوج المجد»: والاترين مقام،- (فك): دورترين فاصله ى
زمين با ماه،- (مو): يكى از نغمه هاى موسيقى است.
=أوجى-
إيجاء [وجي] الرجل: پاى آن مرد را سائيد تا نتواند راه رود، به
آن مرد بخشيد،- الرجل: آن مرد به دنبال نيازى آمد ولى آنرا بدست نياورد،- عليه: بر او بخل ورزيد،- الشي ء: آن چيز را دور كرد،- فلانا: او را از نيازى كه داشت بازداشت،- عن كذا: از آن كار باز ايستاد وروى گردانيد.
=الأوجاق-
[وجق]: مترادف (الوجاق) است بمعناى اجاق يا منقل، آتش دان. اين
واژه تركى است.
=أوجأ-
إيجاء [وجأ] فلانا عنه: فلانى را از او دور كرد وراند،- ت
البئر: آب چاه ته كشيد،- الرجل: آن مرد به نياز خود دست نيافت.
=أوجب-
إيجابا [وجب] لفلان حقه: حق فلانى را رعايت كرد،- البيع: معامله ى فروش را حتمى كرد،- الشي ء: آن چيز را آماده كرد يا واجب شمرد،- عليه أن: او را ملزم كرد كه ... ،- الرجل: آن مرد كارى كرد كه سزاوار دوزخ يا بهشت شد،- الله قلبه:
خداوند دل او را به تپش درآورد.
=أوجد-
إيجادا [وجد] الله الشي ء: آن چيز را خدا آفريد،- ه مطلوبه: او را به خواسته ى خود رسانيد او را وادار به يافتن خواسته خود كرد،- فلانا: فلانى را نيرو وتوان بخشيد،
Shafi 162