Qamus Carabi Farsi
فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي
Nau'ikan
=انتبر-
انتبارا- انتبارا [نبر] الجرح: زخم ورم سخت كرد،- الخطيب:
سخنران بر روى منبر رفت،- الجسد: جسم ورم كرد،- ت يده: دست از كار بسيار پينه بست.
=انتبش-
انتباشا [نبش] الشي ء من الارض: آن چيز را از زمين استخراج
كرد، بيرون آورد.
=انتبط-
انتباطا [نبط] الكلام: سخن را به اجتهاد خود گفت.
=انتبق-
انتباقا [نبق] الكلام: سخن را از ته دل گفت.
=انتبل-
انتبالا [نبل]: مرد وبوى بد گرفت،- فلانا: فلانى را كشت،-
الخطب: بلا ومصيبت سخت شد،- الشي ء: آن چيز را يكباره وبا شتاب برداشت،- للأمر: براى آن كار هشيار وآماده شد.
=انتبه-
انتباها [نبه] الرجل: آن مرد بزرگوار شد،- من النوم: از خواب
بيدار شد،- للأمر: در آن كار زيرك وآگاه شد.
=انتتأ-
انتتاء [نتأ] الشي ء: آن چيز تراشيده وباريك شد.
=انتتج-
انتتاجا [نتج] ت الإبل: شتران بچه دار شدند،- ت الناقة: ماده
شتر راه خود را گرفت ورفت وزائيد وجاى آن شناخته نشد.
=انتتح-
انتتاحا [نتح] الشي ء: آن چيز را بركند.
=انتتر-
انتتارا [نتر]: اين واژه مطاوع (نتر) است،- فى مشيته: در راه
رفتن استوار شد.
=انتتف-
انتتافا [نتف] الريش أو الشعر ونحوه: پر يا موى ومانند آنرا
كند،- الشعر او الريش: موى يا پر كنده شد.
=انتتق-
انتتاقا [نتق] الشي ء: آن چيز چسبيد ومنجذب شد،- آنچه در مشك
بود ريخت وخالى شد.
=انتتل-
انتتالا [نتل]: سبقت گرفت، به پيش رفت.
=انتثر-
انتثارا [نثر] الشي ء: آن چيز پراكنده شد،- الرجل: آن مرد آب
استنشاق كرد.
=انتثل-
انتثالا [نثل] البئر والجراب والكنانة:
بمعناى (نثل) است،- الدرع عنه: زره را از تن بدر كرد وبه يكسو
انداخت،- على فلان درعه: فلانى را زره پوشانيد،- اللحم فى القدر: گوشت را بريد ودر ديگ انداخت.
=أنتج-
إنتاجا [نتج] القوم: شتران وگوسفندان آن قوم زائيدند وبچه دار شدند،- ت البهيمة:
هنگام زائيدن جانوران فرا رسيد،- ت الريح السحاب: باد ابر را
به بارش در آورد،- الشي ء من الشي ء: چيزى را از چيزى توليد كرد يا بدست آورد،- ت البهيمة ولدا: آن جانور بچه ى نر زائيد.
=انتجى-
انتجاء [نجو] القوم: آن قوم با يكديگر راز گفتند،- الرجل: آن
مرد را رازدار خود كرد، او را همراز خود كرد.
=انتجأ-
انتجاء [نجأ] ه: او را چشم زد.
=انتجب-
انتجابا [نجب] الشي ء: آن چيز را برگزيد،- الشجرة: پوست درخت
را كند.
=انتجع-
انتجاعا [نجع] فلانا: خواستار بخشندگى فلان شد،- القوم الكلأ:
آن قوم در جستجوى گياه وبدست آوردن آن رفتند.
=انتجف-
انتجافا [نجف] الشي ء: آن چيز را بدر آورد، استخراج كرد،-
الشاة: گوسفند را دوشيد،- ت الربح السحاب: باد ابر را از باران تهى كرد.
=انتجل-
انتجالا [نجل] الأمر: آن امر آشكار شد،- فلان النز: آب بيرون
آمده از زمين را كشيد.
=انتجم-
انتجاما [نجم] البرد أو الشتاء: سرما يا زمستان رفت.
=انتحى-
انتحاء [نحو] الشي ء أو الرجل: به سوى آن چيز يا آن مرد رفت،- ناحية: به يكسو رفت، به تنهايى نشست،- له: به او اعتماد كرد وگرايش نمود،- البعير على شقه الأيسر:
شتر به سمت چپ خود تكيه كرد.
=انتحى-
انتحاء [نحي] في الشي ء: بر آن چيز اعتماد كرد،- فى الأمر: در
آن كار كوشيد.
=انتحب-
انتحابا [نحب]: گريه اى سخت كرد، نفس سخت كشيد.
=انتحت-
انتحاتا [نحت] من الخشبة ما يجعله في النار: با تيشه زيادى چوب
را بريد تا از آن براى آتش افروختن استفاده كند،- ت الخشبة: مطاوع (نحتها) است بمعناى چوب را اره كرد.
=انتحر-
انتحارا [نحر] الرجل: آن مرد خودكشى كرد،- السحاب: ابر باران
بسيار باريد،- القوم على الأمر: آن قوم با يكديگر بر سر آن كار كشمكش داشتند،- ه بالعصا: او را با عصا زد.
=انتحس-
انتحاسا [نحس] فلان: فلانى بد بخت وبد حال شد.
=انتحض-
انتحاضا [نحض] الشي ء: بمعناى (نحضه) است، آن چيز را تراشيد يا پوست آنرا كند.
=انتحض-
[نحض]: آن چيز لاغر وگوشت آن كم شد.
=انتحل-
انتحالا [نحل] مذهب كذا أو قبيلة كذا: به مذهب يا قبيله اى
گرويد وخود را به آن نسبت داد،- الشعر او القول: سخن يا شعرى را بخود نسبت داد در حاليكه از ديگرى بوده است.
=انتحم-
انتحاما [نحم] على كذا او لكذا: در باره ى كارى تصميم گرفت.
=انتخى-
انتخاء [نخو] علينا: بر ما فخر وبزرگى كرد،- من كذا: از كار يا
چيزى امتناع كرد وروى گردان شد.
=الانتخاب-
[نخب]: مص،- ج انتخابات:
روشى ديموكراسى است در گرفتن رأى انتخابى از مردم براى برگزيدن
نمايندگان مجلس يا رياست جمهورى برابر با قوانين ومقررات، روشى است در انتخاب نمايندگان صنفى در هيأتى يا مجلس يا كانونى يا سازمانى يا باشگاهى.
=الانتخابي-
[نخب]: منسوب به (الانتخاب) است؛ «المعركة الانتخابية»: فعاليتهاى انتخاباتى
Shafi 138