135

Qamus Carabi Farsi

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

Nau'ikan

ماده اسب بچه دار شد.

=أمهل-

إمهالا [مهل] ه الدين: بدهى او را تمديد كرد،- الرجل: با آن

مرد مهربانى كرد،- فى الأمر: در آن كار كوشيد وعذرخواهى كرد.

=أمهن-

إمهانا [مهن] ه: او را به كار گمارد، او را ناتوان كرد.

=أموأ-

إمواء [موأ] السنور: گربه صدا كرد،- الرجل: آن مرد صداى گربه

از خود درآورد.

=الأموت-

[موت]:؛ «ما اموته»: چقدر دل مرده وناتوان است.

=ألأمول-

[مول]:؛ «ما اموله» چقدر پول دار وتوانگر است.

=الأمومة-

[أم]: صفت مادر است، مادرى كردن.

=الأمونيوم-

(ك): ماده ى شيميائى است كه همواره با ديگر مواد تركيب مى شود

مانند «سلفات آمونيوم»: كود آمونيوم كه در كشت از آن استفاده مى شود.

=أموه-

إمواها [موه]: مترادف (أماه) است در تمامى معانى آن.

=الأموه-

[موه]: اسم تفضيل است بمعناى پر آب تر؛ «البئر هذه السنة اموه

مما كانت»: چاه امسال نسبت به گذشته پر آب تر است.

=الأموي-

منسوب به (أمية) است.

=الأموي-

منسوب به (الأمة) است، منسوب به (أمية) است.

=الأمي-

[أم]: بيسواد، آنكه نتواند بخواند وبنويسد.

=أميت-

إماتة [موت] ت اللفظة: بكار بردن آن لفظ يا كلمه متروك شده است.

=الأمية-

[أمو]: اسم مصغر (الأمة) است.

=أمية-

قبيله اى از قريش.

=الأمية-

[أم]: بيسوادى؛ «مكافحة الأمية»:

مبارزه با بيسوادى، صفت مادرى، مادرى كردن.

=الأمير-

ج أمراء: فرمانده، رهبر مردم، آنكه داراى حسب ونسب بزرگى باشد گر چه رهبر نباشد، آنكه مورد مشورت قرار گيرد؛ «امير البحر»: دريا سالار؛ «امير المؤمنين»: لقب خليفه ى مسلمانان، پيشواى مؤمنان.

الأميرال دريا سالارى، فرمانده ى ناوهاى جنگى يك كشور.

=الأميركي-

منسوب به (اميركا) است، آمريكائى.

الأميري منسوب به (الأمير) است؛ «المال الأميري»: مالي كه براى

پادشاه يا دولت گرفته مى شود، خراج زمين؛ «الطابع الاميري»: تمبر دولتى ومالياتى كه معمولا بر روى قراردادها وساير معاملات مى چسبانند.

=الأميل-

[ميل]: افعل تفضيل است،- م ميلاء، ج ميل: آنچه كه كج ويا مايل

باشد مانند ساختمان وجز آن، آنكه بر روى زين به يكسو خم شود، ترسو.

=الأميم-

[أم]: آنكه بر مغز سر او ضربه وارد شده باشد.

=الأمين-

ج أمناء: امانتدار. اين واژه ضد (الخائن) است، مورد اعتماد، وفادار؛ «امين السر»: رازدار، مورد اطمينان.

=أمين-

بمعناى (آمين) است.

=الأميه-

[ميه]: افعل تفصيل است.

=أن-

حرف مصدرى است كه فعل مضارع را منصوب مى كند مانند «أن تصوموا خير لكم» كه بمعناى «صيامكم خير لكم» است، اين حرف نيز مخفف (ان) است كه معمولا پس از فعل يقين مىيد مانند «علم ان ستقع حرب»:

دانست كه جنگى رخ خواهد داد، ونيز مفسره مىيد «فاوحينا اليه ان اصنع الفلك»، وگاهى زائد بشمار آيد مانند «ولما ان جاء ».

=إن-

حرف شرط است كه دو فعل را مجزوم مى كند مانند «إن تضرب تضرب» وگاهى حرف نفى است كه بر جمله ى اسميه مىيد وكاربرد (ليس) را بنا بقولى دارد بمانند «ان احد خيرا من احد إلا بالعافية»:

احدى از ديگرى برتر نيست جز با سلامتى، وگاهى بر سر جمله ى فعليه در آيد مانند: «ان ادرى أقريب ام بعيد ما توعدون» كه بمعناى (لست أدرى) است يعنى نميدانم آنچه كه به شما نويد داده شده نزديك است يا دور.

=إن-

مخفف (إن) است. وزائدة مى باشد مانند «ما ان زيد قائم».

=أن-

- أنينا وأنا: ناله كرد، آه كشيد.

=أن-

حرف تأكيد ومصدر است بمعناى (كه) واز حروف مشبهه ى بفعل است كه بر سر جمله ى اسمية (مبتدا وخبر) مىيد واسم را منصوب وخبر را مرفوع مى كند مانند «بلغني أن زيدا قائم»: آگاه شدم كه زيد ايستاده است.

=إن-

حرف تأكيد است بمعناى (همانا كه، بدرستيكه ... ) واز حروف مشبهه ى بفعل است كه اسم را منصوب وخبر را مرفوع مى كند مانند «ان زيدا قائم»، ونيز حرف جواب است مانند «لعن الله ناقة حملتني اليك»: نفرين خدا بر شترى كه مرا به سوى تو آورد. كه در جواب گفته شد: «ان وراكبها»: آرى وخداوند سوار بر آن شتر را نيز لعنت كند.

=أنا-

ضمير رفع منفصل ويژه ى گوينده است كه در مذكر ومؤنث يكسان است.

=أنى-

يأتي أنيا وإنى وأناء [أني]: نزديك آمد وحاضر شد،- انيا وانى: دير كرد،- انيا الرجل: آن مرد مهربان شد.

=أنى-

تأنية [أني]: نزديك آمد وحاضر شد.

=الأنى-

ج آناء وأني [أني]: خويشتن دارى، تمام روز يا قسمتى از آن؛ «آناء الليل والنهار»: شب وروز.

=الإنى-

[أني]: مترادف (الأناء) است.

=أنى-

ظرف مكان است بمعناى (كجا) ومترادف (اين) است كه دو فعل را مجزوم مى كند مانند «انى تجلس اجلس»: هر كجا كه بنشينى مى نشينم، ونيز به معناى از كجا ومترادف (من اين) است مانند «انى لك ذلك»، ونيز ظرف زمان بمعناى كى ومترادف (متى) مىيد مانند «أنى جئت»، ونيز استفهام بمعناى چگونه ومترادف

Shafi 135