Dictionnaire Arabe / Persan

Fuad Afram Bustani d. 1324 AH
27

Dictionnaire Arabe / Persan

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

Genres

«ثوب اخباب»: جامه اى كه از پاره هاى متعدد دوخته شده باشد.

وصف اين كلمه را بصورت جمع جايز دانسته اند به اعتبار تعدد اجزاى آن.

=الأخباري-

[خبر]: خبرنويس، گوينده خبر. اين كلمه امروزه بعنوان خبرنگار

روزنامه بكار برده مى شود.

=أخبت-

إخباتا [خبت] القوم: آن قوم به دره گود وفراخ رسيدند،- الى

الله: در برابر خداوند فروتنى وخشوع كرد.

=أخبث-

إخباثا [خبث]: فلانى با بدان وپليدان دوستى كرد،- ه: او را

پليدى وفساد آموخت، او را به پليدى نسبت داد.

=أخبر-

إخبارا [خبر] ه الشي ء وبالشي ء: او را از آن چيز يا به آن چيز

آگاه كرد.

=الأخبط-

[خبط] من الخيل: اسب كه بر زمين لگد زند.

=أخبن-

إخبانا [خبن] الطعام: غذا را در لابلاى جامه هايش پنهان كرد.

=الأخبوط-

(ح): حيوانى است دريائى از تيره (رخويات) كه داراى هشت پاى در

سر مى باشد دهانى تنگ دارد واز حيوانات ريز وناتوان دريايى تغذيه مى كند.

=الأخت-

ج أخوات [أخو]: مؤنث (الأخ) است، خواهر.

=إختات-

اختياتا [خوت] الشي ء: آن چيز را ربود،- المال: آن مال را كم

كرد،- البازي على الصيد: باز پرنده شكار را گرفت،- الشاة: گوسفند را فريب داد وربود؛ «هم يختاتون الليل»: آنان در شب راه مى پيمايند.

=اختار-

اختيارا [خير] ه: آن را برگزيد، آن را ذخيره كرد،- ه الله الى

جواره: به رحمت خدا رفت، مرد.

=اختاض-

اختياضا [خوض] الماء: به آب زد، داخل آب شد.

=اختال-

اختيالا [خيل]: خود بزرگ بين ومتكبر شد،- المكان بالنبات: آن

جاى پر از گياه وسبزه شد.

=اختب-

اختبابا [خب] الفرس في عدوه: آن اسب چهار نعل دويد.

=الاختبار-

[خبر]: مص،- ج اختبارات:

آزمايش، امتحان؛ «على سبيل الاختبار» و«تحت الاختبار»: بطور آزمايش،- الذاتي:

آنچه را كه شخص از تجربه بدست مىورد؛ «حقول الاختبار»: محلهاى

آزمايش، آزمايشگاهها.

=اختبأ-

اختباء [خبأ] الشي ء: آن چيز را پنهان كرد،- منه: از او پنهان شد.

=اختبر-

اختبارا [خبر] الشي ء: حقيقت امر را بدست آورد، آن چيز را

آزمايش كرد وامتحان نمود.

=اختبز-

اختبازا [خبز] الخبز: نان پخت.

=اختبص-

اختباصا [خبص]: حلواى خرما با روغن ساخت،- الرجل: آن مرد براى

خود حلواى خرما تهيه كرد وآنرا خورد.

=اختبط-

اختباطا [خبط] ه: او را به سختى زد،- ت البلاد: در كشور فتنه

وآشوب بپا شد.

=اختبل-

اختبالا [خبل] ه الحزن أو الداء: اندوه يا بيمارى عقل از سر او

برد وديوانه اش كرد.

=اختبن-

اختبانا [خبن] الشي ء: آن چيز را در لابلاى جامه خود پنهان ساخت.

=اختتل-

اختتالا [ختل] الرجل: آن مرد را فريب داد،- لأسرار القوم: به

رازهاى آن قوم استراق سمع نمود.

=اختتم-

اختتاما [ختم] ه: آن چيز را بپايان رسانيد. اين كلمه ضد

(افتتحه) است.

=اختتن-

اختتانا [ختن] الصبي: آن كودك ختنه شد

اختدر-

اختدارا [خدر]: پنهان شد، پوشيده شد.

=اختدم-

اختداما [خدم]: به خود خدمت كرد؛ «لا بد لمن لم يكن له خادم ان يختدم»:

آنكه خدمتگزارى ندارد بناچار بايد خدمت خود كند،- ه: او را

بخدمت گرفت.

=الاختراع-

[خرع]: مص، توليد چيزى جديد، اختراع، ابتداع.

=اخترج-

اختراجا [خرج] الشي ء: آن چيز را بيرون آورد، آن چيز را

استنباط كرد، اختراع كرد،- فلانا: از او خواست كه خارج شود، بيرون آيد.

=اخترش-

اختراشا [خرش] ه: آن چيز را خراشانيد،- ت الجراء: توله هاى سگ

يكديگر را خراشيدند،- ه الذباب: مگس او را گزيد،- لعياله: براى خانواده خود تلاش معاش كرد،- منه الشي ء: آن چيز را به زور از او گرفت.

=اخترص-

اختراصا [خرص] عليه: بر عليه او دروغ گفت وافتراء زد.

=اخترط-

اختراطا [خرط] العنقود: خوشه انگور را در دهان نهاد وچوب آنرا

بيرون آورد،- السيف: شمشير از نيام كشيد.

=اخترع-

اختراعا [خرع] الشي ء: آن چيز را اختراع كرد، آن چيز را به

وجود آورد، آن چيز را دو نيم كرد.

=اخترف-

اخترافا [خرف] الثمر: ميوه را از درخت چيد،- فى مكان: در فصل

پاييز در آن مكان اقامت گزيد.

=اخترق-

اختراقا [خرق] الكذب: دروغ پردازى كرد،- الأرض: از بيراهه

رفت،- القوم: به ميان آن قوم رفت،- الصوت مسامعه: بانگ يا صدا گوشهاى او را خراشانيد.

=اخترم-

اختراما [خرم] ه: او را بيچاره ونابود كرد، او را گرفت،- ه المرض: بيمارى او را لاغر كرد.

=اخترم-

[خرم] عنا: بدرود زندگى گفت.

=اختز-

اختزازا [خز] ه بالرمح: با نيزه او را زد.

=الاختزال-

[خزل]: مص،- (ع ح)، وعند الكتبة: ودر علم حساب ويا نزد

نويسندگان روش ساده كردن كسر وتندنويسى است؛ «اختزال كسر او اختصاره (ع ح)»: ساده كردن كسر به شماره هاى كوچكتر از اول.

=اختزل-

اختزالا [خزل] الشي ء: آن چيز را حذف كرد وبريد،- الكسر (ع ح): كسر را به كسرى كوچك ومساوى خود تبديل كرد،- ه عن قومه: او را از قوم خود جدا كرد،- برأيه: در رأى خود استوار ماند،- الوديعة : خيانت در امانت كرد وآنرا به صاحبش برنگردانيد،- ه: از او عيبجوئى

Page 27