15

قاموس عربی فارسی

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

ژانرها

كرد.

=اجترأ-

اجتراء [جرأ]: با جرأت اقدام بكارى كرد.

=اجترح-

اجتراحا [جرح] الشي ء: آن چيز را كسب كرد،- الإثم: مرتكب گناه شد.

=اجترد-

اجترادا [جرد] القطن: پنبه را زد.

=اجترش-

اجتراشا [جرش] الشي ء: آن چيز را دزديد،- لعباله: براى عيال

خود كسب روزى كرد.

=اجترع-

اجتراعا [جرع] الماء: آب را يكباره نوشيد.

=اجترف-

اجترافا [جرف] الطين: گل را با بيل از روى زمين جمع كرد

وبرداشت،- الشي ء: همه آن چيز يا بيشتر آن را برد.

=اجترم-

اجتراما [جرم] إليه وعليه: گناه كرد،- لأهله: براى خانواده خود

كسب روزى كرد.

=اجتز-

اجتزازا [جز] الصوف أو العشب أو النخل:

پشم يا گياه يا نخل را بريد.

=اجتزى-

اجتزاء [جزي] ه: از او تقاضاى پاداش كرد.

=اجتزأ-

اجتزاءا [جزأ] بالشي ء: به آن چيز بسنده كرد وقانع شد.

=اجتزر-

اجتزارا [جزر] الشاة: گوسفند را ذبح كرد؛ «اجتزروهم في

القتال»: آنها را كشتند وخوراك درندگان ساختند.

=اجتزع-

اجتزاعا [جزع] ه: آن چيز را بريد وشكست.

=اجتزف-

اجتزافا [جزف] الشي ء: آن چيز را با تخمين بدون وزن وپيمانه

فروخت يا خريد.

=اجتزم-

اجتزاما [جزم] النخلة: اندازه خرماى نخل را تخمين زد.

=اجتس-

اجتساسا [جس] الأرض: بر روى زمين پاى نهاد،- ه: بر روى آن چيز دست كشيد تا آنرا بشناسد،- الأخبار والأمور:

بدنبال خبرها وكارها رفت تا آنرا بشناسد وبررسى كند.

=اجتسر-

اجتسارا [جسر] المفازة: از بيابان دليرانه گذشت.

=اجتعل-

اجتعالا [جعل] ه: بمعناى (جعله) است،- الشى ء: آن چيز را ساخت،

آن چيز را گرفت.

=اجتف-

اجتفافا [جف] ما في الإناء: آنچه را كه در ظرف بود خورد يا نوشيد.

=اجتفى-

اجتفاء [جفو] الشي ء: آن چيز را از جاى خود بر كند، آن چيز را زدود.

=اجتل-

اجتلاء [جل] الشي ء: بيشتر آن چيز را گرفت.

=اجتلى-

اجتلاء [جلو] العمامة: عمامه را از پيشانى خود بالا زد،- الشي

ء: به آن چيز نگاه كرد، آن چيز را زير نظر گرفت،- النحل: زنبور را از لانه اش دور كرد،- العروس على زوجها: عروس را آرايش كرده بر داماد جلوه داد.

=اجتلب-

اجتلابا [جلب] ه: او را آورد، جلب كرد.

=اجتلد-

اجتلادا [جلد] القوم بالسيوف: آن قوم با شمشير يكديگر را زدند.

=اجتلم-

اجتلاما [جلم] ه: آن چيز را بريد.

=الاجتماع-

مص، گردهم آمدن، جلسه؛ «علم الاجتماع»: جامعه شناسى يا علم

شناخت جوامع بشرى .

=الاجتماعي-

آنچه كه ويژه جامعه باشد، آنكه فطرة علاقمند به زندگى اجتماعى باشد، نيكو سيرت؛ «الهيئة الاجتماعية»:

چگونگى حالت اجتماعى ميان مردمى كه مصالح مشترك با هم دارند؛

«المساواة الاجتماعية»: قانون برابرى وتساوى حقوق افراد يك كشور با هم.

=اجتمر-

اجتمارا [جمر] بالمجمرة: با بخوردان بخور كرد.

=اجتمع-

اجتماعا [جمع] القوم والشي ء المتفرق:

آن قوم گرد هم آمدند يا آن چيز پراكنده جمع آورى شد،- الغلام:

آن جوان بالغ ونيرومند شد. اين كلمه درباره زنان بكار برده نمى شود.

=اجتمل-

اجتمالا [جمل] الشحم: پيه را آب كرد.

=اجتن-

اجتنانا [جن]: پنهان شد،- الشي ء:

آن چيز را پنهان كرد.

=اجتنى-

اجتناء [جني] الثمر: ميوه را از درخت چيد،- ماء المطر: به كنار

آب باران آمد واز آن نوشيد.

=اجتنب-

اجتنابا [جنب] ه: از او دور شد.

=اجتنح-

اجتناحا [جنح]: به يك طرف خود خم شد.

=الاجتهاد-

ج اجتهادات: مص،- فى اصطلاح القضاء: ودر اصطلاح محاكم تفسير

قانون يا رأى فقيه يا قاضى در صدور حكم است.

=اجتهد-

اجتهادا [جهد] في الأمر: در آن كار كوشش بسيار نمود.

=اجتهر-

اجتهارا [جهر] القوم: آن قوم را هنگامى كه ديد بسيار شمرد،- ه:

او را ديد وبزرگداشت،- الرجل: آن مرد را آشكارا ديد،- البئر: چاه را تخليه وپاك كرد،- الشي ء فلانا: زيبائى وآراستگى او فلانى را به شگفتى در آورد.

=اجتهم-

اجتهاما [جهم]: در پايان شب براه افتاد يا سفر كرد.

=اجتوى-

اجتواء [جوي] البلد: اقامت در آن شهر را نپسنديد،- الطعام: آن

غذا را دوست نداشت.

=اجتور-

اجتوارا [جور] القوم: آن قوم با يكديگر همسايه شدند.

=اجثأل-

اجثئلالا [جثل] النبت: درخت بلند وشاخه هاى آن در هم پيچيده شد،- الطير:

پرهاى پرنده از هم گسسته شد،- الرجل: آن مرد خشمگين شد وبراى

جنگ خود را آماده كرد.

=أجج-

تأجيجيا [أج] النار: آتش را برافروخت.

=الإجحاف-

[جحف]: مص، زيان وضرر، نقصان فاحش؛ «هذا إجحاف بحقه»: اين امر

اجحاف در حق اوست .

=أجحر-

إجحارا [جحر] السبع: حيوان درنده را داخل لانه اش كرد،- ه الى كذا: او را به

صفحه ۱۵