221

Diccionario Árabe Persa

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

Géneros

،- بالمكان: در آن جاى فصل بهار را بسر برد،- الجمل: شتر گياه

بهارى خورد وفربه شد.

=التربنتين-

صمغ بنه.

=التربية-

[ربو]: پرورش فكرى واخلاقى؛- «سيئ التربية» و«قليل التربية»:

بى تربيت،- البدنية: ورزش بدنى؛- «علم التربية»: آموزش وپرورش؛- «تربية الحيوان او النبات»: هنر پرورش يا تربيت حيوان يا پرورش گياهان

التربيع-

[ربع] (ع ح): مربع عدد است.

=ترتب-

ترتبا [رتب]: ايستاد وتكان نخورد، در رتبه ى او بود،- عليه: بر

او لازم شد؛- «ترتب عليه ان يعمل كذا»: بر او لازم شد كه آن كار را بكند،- على كذا: بر چيزى مترتب شد،- بذمته: بدهكار فلانى شد.

=ترتر-

ترترة [ترتر]: بسيار سخن گفت ودر آن شتاب كرد، در جسم وسخن خود

سست شد،- الشي ء: آن چيز را تكان داد.

=ترتل-

ترتلا [رتل] في القول: آراسته سخن گفت.

=ترتم-

ترتما [رتم]: مترادف (ارتم) است بمعناى بر انگشت خود رشته بست.

=الترتيب-

[رتب]: مص؛- «بالترتيب»: يكى پس از ديگرى با نظم؛- «من غير ترتيب»:

بدون نظم.

=الترتيل-

[رتل]: تلحين وآهنگ در آواز، خواندن نماز، خوش خوانى، خواندن

آرام وآهسته.

=الترتيلة-

ج تراتيل [رتل]: نمازى كه با لحن وترتيل خوانند واين در اصطلاح

مسيحيان است.

=ترثي-

ترثيا [رثو] الميت: بر مرده مرثيه خوانى كرد.

=ترجى-

ترجيا [رجو] الشي ء: آرزوى آن چيز را كرد،- فلانا: از فلانى چيزى خواهش كرد.

اين تعبير از كوچكتر به بزرگتر گفته مى شود. ودر زبان متداول

رايج است.

=ترجب-

ترجبا [رجب]: ترسيد وهيبت گرفت،- الرجل: از آن مرد ترسيد، او

را بزرگداشت.

=ترجح-

ترجحا [رجح] الرأي عنده: آن رأى نزد وى از ديگر رأيها برتر شد،- فى القول:

به آن سخن تمايل كرد،- الشي ء: آن چيز تكان خورد ولرزيد،- ت

الأرجوحة به: تاب او را مايل كرد.

=ترجرج-

ترجرجا [رجرج]: حركت كرد- سرگردان شد، به راه افتاد،- الشي ء

فى محله: آمد ورفت.

=ترجز-

ترجزا [رجز]: شعرى از بحر رجز سرود،- الرعد: صداى رعد پياپى

شنيده شد،- السحاب: ابر آهسته وكند حركت كرد.

=ترجع-

ترجعا [رجع] في صدري كذا:

انديشه اى در سينه ام خطور وآمد وشد كرد،- فى المصيبة: بهنگام

مصيبت: «انا لله وانا اليه راجعون» گفت،- ت الدابة: ستور گام برداشت،- الناقة: ماده شتر را با بهاى فروش ماده شترى ديگرى خريد.

=ترجف-

ترجفا [رجف]: لرزيد وسخت سرگردان شد.

=ترجل-

ترجلا [رجل]: از ستور خود پياده شد وراه رفت،- البئر وفى

البئر: بداخل چاه درآمد،- الشي ء: آن چيز را زير پاى خود نهاد،- ت الشمس: خورشيد برآمد،- ت المرأة: آن زن مانند مرد شد.

=ترجم-

ترجمة الكلام: سخن يا نوشته را از زبانى به زبان ديگر برگردانيد.؛- «ترجمه بالفرنسية»: آن را به زبان فرانسه ترجمه كرد،- عنه: درباره ى او توضيح داد،- الرجل وله وعنه: سيرت ورفتار آن مرد را بيان كرد.

=ترجم-

الكلام: سخن مبهم وپوشيده شد.

=الترجمان-

ج تراجمة: مترجم، برگرداننده ى كلام از زبانى به زبان ديگرى.

=الترجمان-

ج تراجمة: مترادف (الترجمان) است.

=الترجمة-

ج تراجم: ترجمه، نقل كلام از زبانى به زبان ديگرى، تفسير،

زندگينامه ى شخص؛- «ترجمة الكتاب»: آغاز وپيش گفتار كتاب.

=الترجي-

[رجو]: اميد وآرزو به چيزى كه حصول آن ممكن وميسر باشد.

=الترجيل-

[رجل]: سفيدى در يكى از پاهاى ستور.

=ترح-

- ترحا: اندوهگين شد.

=ترح-

تتريحا ه: او را اندوهگين كرد.

=الترح-

ج أتراح: غم واندوه، فقر وبينوائى.

=الترح-

بسيار اندوهگين، كم خير.

=ترحى-

ترحيا [رحو] ت الحية: مار چنبر زد.

=الترحاب-

[رحب]: دعاى خير كردن، خوش آمد گفتن.

=الترحال-

[رحل]: مصدر (رحل) است،- «حياة الترحال»: زندگى باديه نشينان.

=ترحرح-

ترحرحا [رحرح] ت الفرس: اسب پاهاى خود را فراخ كرد تا بشاشد.

=ترحل-

ترحلا [رحل] القوم عن المكان: آن قوم از آن جاى رفتند،- فلانا:

فلانى را به كار بد فرستاد، ويرا دچار بدى كرد.

=ترحم-

ترحما [رحم] عليه: بر او رحمت فرستاد وگفت «رحمه الله»: خدا او

را بيامرزد.

=ترخص-

ترخصا [رخص] في الامر: در آن كار اجازه يافت، آسان گرفت.،- فى كذا:

بر آن كار به او اجازه داده شد،- فى حقه:

حق خود را تا حدود امكان گرفت.

=الترخوم-

[رخم] (ح): كركس نر.

=الترخيص-

[رخص]: مص، پروانه واجازه.

=تردى-

ترديا [ردي]: جامه پوشيد،- فى البئر:

در چاه افتاد.

=الترداد-

[رد]: باز گرداندن، تكرار، پياپى

تردد-

ترددا [رد]: مطاوع (ردد) است،- اليه: پياپى نزد او رفت،- فى الأمر: دچار دودلى وسرگردانى شد،- فى الجواب:

زبانش گرفته شد ونتوانست پاسخ دهد،- على الألسنة: آن امر

زبانزد همه شد، بر سر زبانها افتاد.

=تردع-

تردعا [ردع]: مطاوع (ردع) است.

=تردف-

تردفا [ردف] ه: در پشت سر او سوار

Página 222