কামুস আরবি ফার্সি

ফুআদ আফ্রাম বুস্তানি d. 1324 AH
11

কামুস আরবি ফার্সি

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

জনগুলি

- البعير راكبه: سر شتر را فرود آورد تا پاى بر گردن آن نهد

وسوار بر آن شود.

=اتطن-

اتطانا [وطن] البلد: آن شهر را وطن خود قرار داد.

=الأتعاب-

جمع (التعب) است، دستمزد پزشك يا وكيل.

=أتعب-

إتعابا [تعب] ه: او را خسته كرد،- نفسه: خود را در آن كار خسته

كرد،- الإناء: ظرف را پر كرد،- القوم: ستوران آن قوم خسته شدند.

=اتعد-

اتعادا [وعد]: وعده را پذيرفت وبه آن اعتماد كرد،- القوم: آن

قوم با هم وعده نهادند،- ه: او را تهديد كرد.

=أتعس-

إتعاسا [تعس] ه الله: خدا او را هلاك كند.

=اتعظ-

اتعاظا [وعظ]: پند وموعظه را پذيرفت وبه آن عمل كرد.

=الاتفاق-

ج اتفاقات [وفق]: مص، پيمان، عهد، اتفاق؛ «اتفاق اقتصادي»: پيمان اقتصادى؛ «اتفاق تجاري»: پيمان بازرگانى؛ «اتفاقا»: ناگهان

الاتفاقية-

مرادف (الاتفاق) است به معناى پيمان.

=أتفر-

إتفارا [تفر] الشجر: غنچه هاى درخت آشكار شد.

=اتفر-

اتفارا [وفر] الشي ء: آن چيز بسيار وفراخ شد.

=اتفق-

اتفاقا [وفق] الرجلان على الشي ء وفيه: آن دو مرد بر چيزى عهد

وپيمان بستند، اين كلمه ضد (اختلف) است، آن دو بهم نزديك ومتحد شدند،- معه: با او موافقت كرد،- الأمر: آن امر اتفاقي واقع شد .

=أتفل-

إتفالا [تفل] ه: بوى آنرا بد وناخوش كرد.

=أتفه-

إتفاها [تفه] الشى ء: آن چيز را كم كرد؛ «اعطيت فاتفهت»:

بخشيدى ولى اندك بخشيدى.

=اتقى-

اتقاء [وقي]: آن مرد پرهيزگار ومتقى شد،- فلانا: از فلانى بر حذر شد وترسيد، از او كناره گيرى كرد؛ «اتقينا به»:

براى محافظت خود او را پيشاپيش همه همچون سپرى در برابر دشمن

قرار داديم وحمله ور شديم.

=الإتقان-

[تقن]: محكم كارى، استوارى در كار.

=اتقح-

اتقاحا [وقح]: شرم وحياى او كم شد.

=اتقد-

اتقادا [وقد]: آن چيز درخشيد،- ت النار: آتش افروخته شد.

=اتقر-

اتقارا [وقر]: با وقار شد.

=اتقف-

اتقافا [وقف]: مطاوع (وقف) است.

=أتقن-

ك إتقانا [تقن] الأمر: آن كار را استوار كرد.

=الاتكاء-

[وكأ]: مص،- عند اهل العروض: ودر نزد عروضيان حشو وفزونى كلام

در سخن وگفتار است.

=أتكأ-

إتكاء [وكأ] ه: آنرا به گونه بالش بر زمين افكند، آنرا بسان بالش درآورد تا بر آن تكيه زند.

=اتكأ-

اتكاء [وكأ] على السرير: بر روى تخت در حاليكه تكيه داده بود نشست،- على عصاه: بر عصاى خود تكيه داد،- القوم عنده:

آن قوم نزد او غذا خوردند.

=اتكر-

اتكارا [وكر] الطائر: پرنده براى خود آشيانه ساخت.

=اتكل-

اتكالا [وكل] على الله: بر خداوند متعال توكل كرد،- فى امره

على فلان: در كار خود به فلانى اعتماد كرد.

=أتل-

إتلالا [تل] الدابة: ستور را بست، ستور را راند.

=أتلى-

إتلاء [تلو] ه: از او سبقت گرفت، او را عقب انداخت،- ه فلانا:

او را بدنبال خود در آورد،- ه على فلان: بر سر فلانى حواله داد.

=أتلج-

إتلاجا [ولج] ه: آن را بداخل آورد.

=اتلج-

اتلاجا [ولج] اليه وفيه: به آن داخل شد.

=أتلد-

إتلادا [تلد] الرجل: دارنده مال موروثى شد.

=اتلد-

اتلادا [ولد] القوم: آن قوم زاد وولد كردند وبسيار شدند.

=أتلع-

إتلاعا [تلع] في مشيته: بهنگام راه رفتن سر وگردن خود را بالا گرفت.

=الأتلع-

[تلع]: آنكه قامتى بلند يا گردن بلند داشته باشد.

=أتلف-

إتلافا [تلف] ه: آن چيز را تباه ونابود كرد.

=اتله-

اتلاها [وله] النبيذ فلانا: مى عقل او را از سرش بدر كرد.

=أتم-

إتماما [تم] ه: آنرا كامل كرده تمام كرد،- ت المرأة: زايش زن

نزديك شد،- القمر (فك): قرص ماه كامل شد،- الى المحل: بسوى آن محل رفت.

=الإتمام-

تمام وكمال كردن، بپايان رسانيدن، تحقيق.

=أتمر-

إتمارا [تمر] القوم: خرماى آن قوم بسيار شد.

=أتن-

إتنانا [تن] المرض الصبي: بيمارى جلوى رشد وپرورش كودك را گرفت.

=الاتهام-

[تهم ووهم]: تهمت، پيرايه بستن.

=اتهل-

اتهالا [أهل]: براى خود يار ومونسى گرفت، صاحب خانواده شد.

=أتهم-

إتهاما [تهم]: آن مرد به شهر تهامه آمد.

=أتهم-

إتهاما [وهم] ه بكذا: او را مورد اتهام قرار داد. (اين تعبير در زبان متداول رايج است ولى فصيح اين كلمه «اتهمه» مى باشد).

=اتهم-

اتهاما [تهم ووهم] ه بكذا: او را مورد سوء ظن قرار داد،- ه فى

قوله: در راستى او شك برد،- الرجل: آن مرد متهم وبد نام شد.

=الأتوبس-

مرادف (الأتوبوس) است، اتوبوس.

=الأتوماتيكي-

مرادف (الآلي) است.

=الأتون-

ج أتن وأتاتين: تون حمام، دستگاه حرارتى كه با آن گرمابه را گرم كنند، كوره حمام؛ «اتون الكلس»: كوره آجر پزى يا

পৃষ্ঠা ১১