কামুস আরবি ফার্সি

ফুআদ আফ্রাম বুস্তানি d. 1324 AH
10

কামুস আরবি ফার্সি

فرهنگ ابجدى = المنجد الأبجدي

জনগুলি

=اتجه-

اتجاها [وجه] اليه: بسوى او آمد،- له رأي: اعتقادى برايش پيدا شد.

=الاتحاد-

[أحد ووحد]: مص، گرد آمدن براى هدف معينى؛ «اتحاد الدول»: اتحاديه كشورها؛ «الاتحاد الرياضي»: اتحاديه ورزشكاران،- أو الجسم المركب (ك):

تركيب دو ماده يا بيشتر وتفاعل وبوجود آمدن ماده جديدى مانند آب كه از اكسيژن وهيدروژن تشكيل مى شود، «اتحاد الآراء»:

اتفاق آراء.

=الاتحادي-

آنكه در سازمان اتحاديه كارگران عضو باشد، آنكه به كارهاى

سياسى اختصاص يابد، آنكه پيرو يك اتحاد سياسى باشد.

=الاتحادية-

صفت (الاتحادي) است مانند اتحاديه كارگران يا اتحاديه اصناف.

=اتحد-

اتحادا [أحد ووحد]: متحد شد، متفق شد، پيمان بست؛ «اتحد

القريقان»: دو طرف با هم پيمان بستند،- الشيئان: آن دو چيز با هم يكى شدند،- به: به آن چسبيد، با آن شيئ واحدى شد؛ «اتحد الماء بالخمر»: آب ومي با هم مخلوط شدند،- القوم: آن قوم با هم متفق شدند وپيمان بستند.

=أتحف-

إتحافا [تحف] ه الشي ء وبالشي ء: آن چيز را به او ارمغان نمود،

آن چيز را به او بخشيد.

=اتحل-

اتحالا [وحل] في يمينه: در سوگند خوردن استثناء كرد مثل اينكه بگويد:

«والله افعل ذلك ان شاء الله تعالى»: بخدا سوگند آن كار را اگر

خدا بخواهد انجام مى دهم.

=أتخ-

إتخاخا [تخ] العجين أو الطين: آب خمير يا گل را زياد كرد تا

نرم شود.

=اتخذ-

اتخاذا [أخذ]: فروتنى كرد،- ه: او را قرار داد؛ «اتخذه صديقا»: او را دوست خود قرار داد، به او اعتماد كرد؛ «اتخذ التدابير اللازمة»: تدابير لازم را گرفت؛ «اتخذ موقفا»:

موقفى براى خود گرفت؛ «اتخذ قرارا»: تصميم گرفت.

=اتخم-

اتخاما [تخم ووخم] ه الطعام: غذا او را به تخمه انداخت، باعث امتلاء معده او شد.

=اتخم-

اتخاما [تخم ووخم]: مرادف (تخم) است،- من كذا وعنه: فلان چيز

باعث تخمه وناگوارى او شد.

=اتدى-

اتداء [ودي]: خون بها گرفت وطلب قصاص نكرد- اصل اين كلمه اوتدى است.

=اتدع-

اتداعا [ودع]: آرميد ودر جاى خود استقرار يافت.

=أتر-

إترارا [تر] ه: او را دور كرد،- يده: دست او را بريد.

=أترب-

إترابا [ترب]: مرادف (ترب) است.

=الأترج-

(ن): ترنج، بالنگ، ميوه ترنج.

=الأترجة-

(ن): واحد (الأترج) است.

=أترح-

اتراحا [ترح] ه: او را اندوهگين كرد.

=أترس-

إتراسا [ترس] بالترس أو غيره:

خود را با سپر يا جز آن محافظت كرد.

=أترع-

إتراعا [ترع] الإناء: ظرف را پر كرد.

=اترع-

اتراعا [ترع] الإناء: ظرف پر شد.

=الأترع-

[ترع] من السيل: سيل كه دره را از آب پر كند.

=أترف-

إترافا [ترف] الرجل: آن مرد در ارتكاب گناه اصرار ورزيد،- ه

المال: مال وثروت او را به فساد كشانيد، او را بى خيال كرد.

=الأترف-

آنكه در لبش برآمدگى باشد.

=اترك-

اتراكا [ترك] ه: آن چيز را رها كرد.

=الأترنج-

(ن): مرادف (الأترج) است.

=الأترنجة-

(ن): واحد (الأترنج) است.

=اتزر-

اتزارا [أزر]: شلوار پوشيد.

=اتزر-

اتزارا [وزر]: پيشبند بر خود بست، گناه كرد،- بثوبه: جامه خود

را بگونه پيشبند پوشيد.

=اتزع-

اتزاعا [وزع]: امتناع كرد.

=اتزن-

اتزانا [وزن]: با وقار وميانه رو شد.

=اين كلمه مطاوع (وزن) است،- الدراهم: پولها را نقد كرد،

درهمها را نقد گرفت،- الشي ء: آن چيز را وزن كرد وگرفت،- العدل: بار را با بار ديگر مساوى وبرابر كرد.

=اتسخ-

اتساخا [وسخ]: آن چيز چركين شد.

=أتسع-

إتساعا [تسع] القوم: آن گروه نه نفر شدند.

=اتسع-

اتساعا [وسع]: فراخ شد. اين كلمه ضد (ضاق) است،- النهار وغيره:

روز بلند وطولانى شد،- الرجل: آن مرد توانگر ودارا شد.

=اتسق-

اتساقا [وسق] الأمر: آن كار با نظم وترتيب شد،- ت الإبل: شتران

گرد هم آمدند،- القمر: قرص ماه تمام وكامل شد.

=اتسم-

اتساما [وسم]: براى خود سمت ونشانه اى قرار داد تا با آن

شناخته شود.

=اتشح-

اتشاحا [وشح]: نشان به گردن خود افكند.

=اتشر-

اتشارا [وشر]: خواست تا دندانهايش تعويض گردد.

=اتشق-

اتشاقا [وشق] القوم العدو بأسيافهم: آن قوم دشمنان خود را با

شمشيرهايشان بركندند،- فلان اللحم: گوشت را بريد وريز ريز كرد.

=اتصف-

اتصافا [وصف] الشي ء: آن چيز قابل وصف شد،- الرجل: آن مرد با صفات خوب خود معروف شد،- بالصفات الحميدة:

آن مرد با اخلاق نيكو وپسنديده شهرت يافت.

=اتصل-

اتصالا [وصل] بالشي ء: به آن چيز چسبيد،- اليه: به آن چيز رسيد

ودست يافت،- به تلفونيا: بوسيله تلفن با او سخن گفت،- الى بنى فلان: به قبيله فلان منتسب گرديد،- بي خبر فلان: خبر فلانى بمن رسيد،- فلان بالوزير: فلانى بخدمت وزير در آمد.

=اتضح-

اتضاحا [وضح] الأمر او الكلام: آن كار يا سخن آشكار وظاهر شد.

=اتضع-

اتضاعا

: خوارى وفروتنى نمود، در حسب خود پست وفرومايه شد،

পৃষ্ঠা ১০