وأخريات: ديگر؛ «من آن الى آخر»: از گاهى تا گاه ديگر؛ «هو
الآخر» او نيز ديگرى است.
=الآخر-
ج آخرون، م أخرى، ج أخريات: ضد (أول) است، پايان؛ «آخر الأمر»:
پايان كار؛ «آخر الزمان»: پايان روزگار ؛ «عن آخره»: به تمامى آن؛ «من آخره»: از پايان آن؛ «الى آخره»: پياپى.
=الآخرة-
زندگى واپسين، آخرت. منسوب اين كلمه را (اخروي) گويند.
=الآد-
[أيد]: نيرو، توان، قوه.
=آدى-
إيداء [أدي]: آماده شد، نيرومند شد،- ه عليه: او را يارى كرد
ونيرومند ساخت.
=الآداب-
جمع (الأدب) است، اخلاق، علم اخلاق، دانش وفرهنگ وبطور كلى بر
امتيازات وشايستگى وبرازندگى شخص يا چيزى اطلاق مى شود مانند «آداب الدرس وآداب القاضي» الخ.
=آدم-
ج آوادم: آدم ابو البشر، ونيز بر افراد جنس انسان اطلاق مى شود.
=الآدم-
م أدماء ج أدم: گندمگون.
=الآدمي-
انسان، منسوب به (الآدم) است، لطيف، آنكه داراى اخلاق نيكو است.
=آذى-
إيذاء [أذي] الرجل: آن مرد را آزار داد.
=آذار-
ماه سوم از سال ميلادى است كه بين شباط ونيسان مى باشد. اين
ماه داراى 31 روز استكه مطابق با يازدهم اسفندماه تا يازدهم فروردين ماه هر سال شمسى است وبه آن (مارس يا مارت يا مارچ) نيز گويند.
=الآذان-
جمع الأذن؛ «آذان الفأر» (ن): نام گلى است اروپائى از رسته
(الحمحميات) به رنگ آبى ودانه هاى ريز؛ «آذان الجدي وآذان الأرنب وآذان الفيل» (ن): نام گياهانى است داراى گلهاى زيبا كه براى تزيين بكار برده مى شوند.
=آذن-
إيذانا فلانا الأمر وبالأمر: فلانى را بر آن كار آگاه كرد.
=آرب-
مؤاربة [أرب] ه: به او نيرنگ زد واو را فريب داد.
=الآرة-
[أور]: منقل، آتشدان.
=آرخ-
مؤارخة [أرخ] الكتاب او الحادث: تاريخ نوشته يا حادثه وپيشامد
را بيان كرد.
=آرق-
إيراقا [أرق] ه: او را بيدار نگهداشت.
=الأرق-
آنكه خواب از او بدر رود وشب را نخوابد.
=آزى-
مؤازاة [أزي] الرجل: با آن مرد همگام شد وپا به پاى او راه رفت.
=آزر-
مؤازرة [أزر] ه: او را كمك ويارى كرد.
=آزف-
إيزافا [أزف] ه: او را شتابانيد.
=الآزمة-
ج أوازم [أزم]: سختى ومضيقه، قحطى وخشكسالى.
=آس-
يؤوس أوسا وإياسا [أوس] ه: به او چيزى بخشيد، به او آنچه را كه
از دست داده بود عوض داد.
=الآس-
### || (ن): گياهى است از رسته (الآسيات)، ميوه هاى ريز
وخوشمزه به رنگهاى سفيد وسياه دارد. نام ديگر آن «الريحان» است ودانه هاى آنرا در زبان متداول (الحنبلاس) يا (حب الآس) گويند؛ «الآس البري» (ن): گونه ديگرى از درخت آس دانه زمينى است كه در زبان متداول به آن «شرابة الراعي» گويند.
=آسى-
مؤاساة [أسو، أسي] الرجل في ماله: در مال يا دارائى خود آن مرد
را برابرى داد؛ «آسيته بنفسي»: با جان خود او را برابرى وآرامش خاطر دادم،- ه: در پيشامد ناگوارى كه بر او وارد شده بود تسليت گفت،- بينهما: اختلاف ميان آن دو را برطرف وآشتى برقرار كرد،- ايساء ه: او را غمگين كرد.
=آسال-
[أسل]، «هو على آسال من أبيه»: او نشانه هائى از پدرش دارد.
=الآسة-
(ن): واحد (الآس) است.
=آسف-
إيسافا ه: او را به خشم درآورد واندوهگين كرد.
=الآسف-
اندوهگين، دلباخته.
=الآسن-
آب كه رنگ ومزه وبوى آن دگرگون شده باشد.
=الآسي-
ج أسيانون: غمگسار،- ج أساة وإساء: پزشك، دكتر.
=الآسية-
ج أسييات وأسايا: زن غمگين وغمگسار،- ج آسيات وأواس: پزشك زن،
خانم دكتر،- ج أواس: ستون، عمود.
=الآشر-
ج أواشر (ع ا): خار پاى ملخ، گره ريز كه بر نوك بال ملخ است.
=آصد-
إبصادا [أصد] الباب: درب را بست.
=آصر-
مؤاصرة ه: نزديك يا مجاور وهمسايه او شد.
=الآصرة-
ج أواصر: آنچه كه تو را با ديگرى از نظر خويشاوندى ويا نيكى
پيوند دهد؛ «أواصر الولاء او الصداقة»: پيوندهاى دوستى ومحبت.
=آصل-
إيصالا: بهنگام اصيل (عصر) داخل شد.
=آض-
يئيض أيضا [أيض]: شد، بازگشت.
=الآفة-
ج آفات [أوف]: آفت، آسيب، آنچه كه باعث فساد وتباهى باشد.
=الآفكة-
ج أوافك من السنين: سال قحطى وخشكسالى.
=الآفل-
ج أفل وأفول: غايب؛ «فلان كعبه سافل ونجمه آفل»: بخت فلانى
برگشته وستاره اش غروب كرده است.
=آق-
- أوقا [أوق] عليه: بر روى آن خميده شد ، بر روى آن مشرف شد،
براى او فال بد زد.
=آكد-
إيكادا [وكد] العهد او السرج: پيمان يا زين را محكم واستوار
بست. (به كار بردن اين كلمه با واو فصيحتر است).
=الآكد-
مرادف (الأوكد) است.
=آكف-
إيكافا [أكف] الحمار: بر پشت آن خر پالان انداخت وآنرا بست،- الأكاف:
پالان را دوخت.
=آكف-
إيكافا [وكف] الحمار: مرادف (اكفه) است.
صفحة ٢