146

فصول من المثنوي

تصانيف

صد پرا كنده همي گفت اينچنين

گه تناقض گاه ناز وگه نياز

گاه سوداي حقيقت گه مجاز

مرد غرقه كشته جاني مي كند

دست را بر هر كياهي مي زند

تا كدامش دست گيرد در خطر

دست وپايي مي زند أز بيم سر

دوست دارد يار اين آشفتگي

كوشش بيهوده به أز خفتگي ***

لا يخلي العمل الملك العظيم

صفحة غير معروفة