دليل جليل
إذا تعارض الأصل والظاهر قدم الأصل إلا في مواضع يسيرة لأن الأصل دليل عقلي وحجة بالإجماع والظاهر كثيرا ما يخرج الأمر بخلافه فليس حجة وعلى ذلك فرع العلماء طهارة الطريق وثياب الصبيان والخمارين والقصابين ومن لا يتجنب النجاسة وثياب الكفار وأوانيهم حتى يعلم عروض النجاسة لذلك وأكد في أكثر ذلك النص عن الأئمة (عليهم السلام) رويت بسندي إلى المعلى بن خنيس قال سمعت أبا عبد الله (عليه السلام) يقول:
لا بأس بالصلاة في الثياب التي يعملها المجوس وهم أجناب [أخباث] وهم يشربون الخمر ونساؤهم على تلك الحالة [الحال] (1)
(1) فصل احتياط به چه شرائطى رواست اين طهارت ظهرا گر چه درجه باز پسين است فضل وى نيز بزرگست وليكن بشرط آن كه ادب وى نگاه دارد ووسوسه واسراف را بدان راه ندهد چون بحد وسوسه واسراف رسد مكروه وناپسنديده بوده وباشد كه بزه كار گردد واين احتياطها كه عادت صوفيانست از جورب داشتن وازار بسر در گرفتن وآب پاك به يقين طلب كردن وآفتابه نگاه داشتن تا كسى دست بر وى فرا نكند همه نيكوست وكساني را از فقهاء وديگران كه آن نگاه ندارند نيست كه بر ايشان اعتراضى كنند الا بشرطى وايشان را نيز نيست كه بر فقها وديگران كه احتياط نكنند اعتراض كردن اصلا چه آن احتياطها نيكوست ولكن به شش شرط:
شرط اول آن كه به سبب روزگار بردن بدان از كارى فاضل تر از آن باز نماند چه اگر كسى را قدرت آن باشد كه به آموختن علمى مشغول شود كه آن زيادت كشفى باشد يا به كسبى مشغول شود كه آن كفايت عيال وى بود تا او را از خلق سؤال نبايد كردن واز دست مردمان نبايد خوردن وروزگار بودن به احتياط طهارت وى را باز دارد ازين نشايد كه بدين احتياطها مشغول شده كه اين همه مهمتر است از احتياط طهارت وبه چنين سبب بود كه هر گز صحابه به چنين احتياطها مشغول نشدند كه ايشان به كسب وجهاد وطلب علم وبكارهاى مهمتر ازين مشغول بودند وبراى اين بود كه پاى برهنه برفتندى وبر زمين نماز كردندى وبر خاك نشستندى وطعام خوردندى ودست بر كف پاى ماليدندى واز عرق ستوان حذر نكردندى وجهد بيشتر در پاكى دل كردندى نه در پاكى تن وجامه پس اگر كسى بدين صفت بود صوفيان را بر وى اعتراض نرسد وكسى كه به كاهلى از احتياط دست بدارد وى را نشايد كه بر اهل احتياط اعتراض كند كه كردن احتياط از ناكردن فاضل تر است.
شرط دوم آن كه خويشتن از ريا ورعونت اين نگاه دارد كه هر كه احتياط كند از سر تا پاى وى منادى مىكند كه من پارسا ام كه خويشتن چنين پاك مىدارم ووى را از آن شرفى پديد آيد اگر پاى بر زمين نهد يا از آفتابه ديگرى طهارت كند ترسد كه از چشم مردمان بيفتد بايد كه خويشتن را در اين بيازمايد ودر پيش مردمان پاى بر زمين وراه رخصت سپرد ودر سر تدارك احتياط بكند اگر نفس وى در اين منازعتى كند بداند كه آفت ريا بوى راه يافته است اكنون بر وى واجب بود كه پاى برهنه رود وبر زمين نماز كند واز احتياط دست بدارد كه ريا حرام است واحتياط سنت چون از حرام نتواند حذر كرد الا بترك احتياط بر وى واجب بود ترك احتياط گفتن.
شرط سيم آن كه گاهگاه نيز راه رخصت مىرود واحتياط بر خويشتن فرض نگرداند چنانكه رسول از مطهره مشركى طهارت كرده است وعمر از سبوى زنى ترسا طهارت كرده است وايشان در بيشتر احوال بر خاك نماز كردهاند وكسى كه در خفتن ميان خويش وميان خاك هيچ حجاب نكردى وى را بزرگتر داشتندى پس چون سيرت ايشان را مهجور كند وناشايست دارد ونفس مسامحت نكند موافقت ايشان را دليل آن باشد كه نفس در اين احتياط شرفى يافته است باشد كه دست ازين بدارد.
شرط چهارم آن كه هر احتياطى كه در آن رنج مسلمانى باشد دست بدارد كه رنجاندن دل خلق حرام است وترك احتياط حرام نيست چنانكه كسى قصد آن كند كه دست وى بگيرد رد سلام يا معانقه كند ودست وروى وى عرق دارد خويشتن باز كشد اين حرام باشد بلكه خلق نيكو وتقرب بدان مسلمان در اين وقت از هزار احتياط مباركتر بود وفاضلتر وهم چنين اگر كسى پاى بر سجاده وى نهد واز آفتابه وى طهارت كند واز كوزه وى آب خورد نشايد كه منع كند وكراهت اظهار كند كه رسول الله (صلى الله عليه وآله) آب زمزم خواست عباس رضي الله عنه گفت دستهاى بسيار در آب كردهاند وشوريده كرده تا ترا دلوى خاص طلب كنم وآب بر كشم گفت نى من بركت دست مسلمانان دوست تر دارم وبيشتر قراآن جاهل اين دقايق نشناسند وخويش اندر چينند از كسى كه احتياط نكند ووى را برنجانند وباشد كه با پدر ومادر ورفيق وبرادر سخنهاى درشت گويند چون دست به آفتابه وكوزه ايشان دراز كرده باشند واين همه حرام است چگونه روا باشد به سبب احتياطى كه واجب نيست وبيشتر آن باشد كه قومي كه اين كنند تكبرى در سر ايشان پديد آيد كه منت بر مردمان نهند كه ما خود چنين مىكنيم وبه غنيمت در آيند كه خويشتن از كسى فراهم گيرند تا وى را برنجانند وپاكى خويش عرضه كنند وفخر خويش پديد آرند وديگران را نجس نام كنند بدان كه چنانكه صحابه آسان فرا گرفته باشند فرا گيرد واگر كسى در استنجا به سنگ اقتصار كند اين خود از كباير شناسند واين همه از خباثت اخلاق است ودليل نجاست باطن است ودل پاك داشتن از اين خباثت فريضه است اين همه سبب هلاكت است واحتياط دست به داشتن سبب هلاكت نيست.
شرط پنجم آن كه در خوردنى وپوشيدنى وگفتنى نگاه دارد كه آن مهمتر است چون مهمتر دست ندارد دليل آن بود كه اين احتياط براى رعونت يا براى عادت مىكند چنانكه كسى طعام خورد در وقتى كه گرسنگى وى به ضرورت نباشد آن گاه تا دست ودهان نشويد نماز نكند واين مقدار نداند كه هر چه نجس است بى ضرورت چرا مىخورد واگر پاكست دست چرا مىشويد پس با جامهاى كه عاميان شسته باشند نماز مىنكند وطعامى كه در خانه عاميان پخته باشند چرا مىخورد واحتياط در پاكى لقمه مهمتر است وبيشتر اين قوم در خانه بازاريان طعام پخته خورند وبر جامه ايشان نماز نكنند واين نه نشان صدق باشد در كار.
شرط ششم آن كه اين احتياط به منكرات ومنهيات ادا نكند چنانكه بر سه بار زيادت كند در طهارت كه بار چهارم نهى است يا طهارت دراز بكشد ومسلمانى در انتظار وى مىباشد كه اين نشايد يا آب بسيار بريزد تا نماز اول وقت تأخير كند يا امام باشد اهل جماعت در انتظار دارد يا مسلمانى را وعده داده باشد به كارى وآن دير مىشد يا به سبب آن روزگار كسب وى مىبشود وعيال وى ضايع مىماند كه اين چنين كارها به سبب احتياطى كه فريضه نيست مباح مگردد يا سجاده فراخ فرو وا كند در مسجد تا كسى جامه بوى نزند كه از اين سه چيز منكر بود يكى آن كه پارة از مسجد غصب كرده باشد از مسلمانان وحق وى بيش از آن نيست كه وى سجود كند ودوم آن كه صف چنين پيوسته نتوان داشت وسنت آنست كه كتف به كتف برادروار وپيوسته سوم آن كه از مسلمانى حذر مىكند چنانكه از سگ ونجاستها حذر مىكنند واين نشايد وهم چنين منكرات بسيار كه بسى قراى جاهل به سبب احتياط ارتكاب كنند وندانند.
تمام شد آن چه مناسب بود نقل آن در اين مقام. مصحح
صفحة ١٦